داستان «سرونا و باغ هزارپیچ» نام تازهترين کتاب «مژگان شیخی» است که روزهاي آخر سال گذشته روانهی بازار کتاب شد.
«سرونا» به زبان محلی ِ پرندههای آن دیار، یعنی بلبلی با یک پر نارنجی که لانهاش روی درخت سرو است.
داستان از جايي آغاز میشود که روزی درخت سرو به بلبل گفت: «وقتی صدای تو را میشنوم به یاد گل سرخ صد و یک ساله میافتم. گلی که طلسم شده است و غنچههایش باز نشدهاند. این گل در باغ هزار پیچ زنگی میکند.»
«سرونا» تصمیم گرفت به باغ هزارپیچ برود و آن گل را پیدا کند؛ چون طلسم آن گل تنها با آواز یک بلبل شکسته شد؛ اما سرو نمیدانست که چگونه میتوان به باغ هزار پیچ رفت و تنها تعریف آن باغ را شنیده بود که باغی بزرگ است که 100 در دارد و هر کدام یک رنگ است و یک دریاچه به رنگ آبی و سبز و در این راه خطرهای بسیاری وجود دارد.
سرونا بهآرامی گفت: ولی من می روم. میخواهم پیش آن گل طلسم شده بروم و برایش آواز بخوانم. از دوری راه و خطرهایش هم نمیترسم. تو اگر میدانی فقط بگو راه از کدام طرف است.
چاپ نخست کتاب «سرونا و باغ هزار پیچ» توسط کتابهای قاصدک، واحد کودک و نوجوان انتشارات ذکر در 48 صفحه و با قیمت 7500 تومان به کتابفروشیها آمده است.
نظر شما