به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _ علیرضا خلیلزاده؛ دیروز که به دیدن تئاتر «نفرین رزالین» از مسعود طیبی رفتم، انتظار یک اعجاز عجیب با درونمایه شکسپیری داشتم. سابقه مسعود طیبی در این حوزه درخشان بود، حدود ۵ تئاتر اقتباسی از آثار شکسپیر که ۲ عدد از این آثار در آرشیو جهانی شکسپیر ثبت شده است.
شنیدن تمامی این اخبار و وقایع اتفاقیه من را لحظه لحظه مشتاقتر به دیدن این نمایش میکرد. در لحظه ورود به سالن قشقایی تئاتر شهر، موسیقی ترسناک و دلهرهآوری همزمان با نورپردازی قرمز خونین سالن را پر کرده بود. گویی که انگار واقعاً رزالین این فضا را نفرین کرده است. در پاگرد ورودی مردی با گریم عجیب و مدل مویی شبیه سوسمار ایستاده بود که به چشمان افراد زل میزد، که بعدها مشخص شد بازیگر نقش لوسیفر در نمایش است. تمامی این فضاسازیها باعث شده بود تا مخاطب در همان لحظه ورود قالب تهی کند.
طراحی صحنه خیلی پیچیده و شلوغ نبود، صرفاً تمام سالن با نور قرمز پر شده بود و چند تابوت فلزی در گوشههای صحنه جای داده شده بود که بازیگران ده دقیقه قبل نمایش را در تابوت بدون حرکت ایستاده بودند و با چشمان باز به جلو خیره شده بودند، انگار نه انگار که جان در بدن دارند.
نمایش مدت زمان طولانیای نداشت، از شروع تا پایان تنها یک ساعت زمان برد اما با اینکه مدت زمان کمی داشت، تحرک فیلمنامه خیلی کند بود و مخاطب تا ۲۰ الی ۳۰ دقیقه اول نمایش با گمراهی کامل به صحنه مینگریستند. تنها چیزی که به آن آگاه بودند این بود که بازیگر زن نمایش ژولیت و بازیگر مرد نمایش رومئو هستند.
در خلاصه داستان این نمایش آمده:
رزالین، معشوقهی اول رومئو است که با لوسیفر قرار دارد که رومئو و ژولیت را به قتل برساند و در نهایت این سه خودشان را طی این روایت وارونه میکشند.
همانطور که از این متن فهمیدید، نمایش و دیرش روایی آن به طور کاملاً برعکس اتفاق میافتد. «نفرین رزالین» از پایان به سرآغاز میرسد که نشاندهنده هنر انکارناپذیر مسعود طیبی در نوشتن این نمایشنامه است.
سمبلسازی و نمادنگری طیبی که در این نمایش با یک شاخه گل فلزی تبیین شده بود که به دست رزالین، رومئو و ژولیت دست به دست میشد و نشاندهنده عشق بود در پایان نمایش نیز اتمام نیافت. پس از اتمام نمایش گروه اجرایی به تمامی مخاطبان یک جاکلیدی با طرح همین گل فلزی اهدا کردند.
حال شاید بهتر باشد تک به تک کاراکترها را از نظر بازی، شخصیتپردازی، دیالوگ و… زیرنظر بگیریم:
رومئو / کیوان بهرامی:
رومئو یا عاشق دلباخته و زیبای نمایشنامه شکسپیر، در «نفرین رزالین» به مرد دیوصفت و هوسبازی تبدیل شده بود، مردی که زن را تنها وسیلهای برای نیازهای خود میدید. طوری که در پرده آخر دیدیم رومئو یک شبه عاشق شد و فردا عاشق زن دیگری شد.
بازی کیوان بهرامی در این نقش خوب بود و اکت بدنی فراوانی از خود نشان داد.
ژولیت / روژین پناهی:
ژولیت که بازیچه دست مرد این قصه شده بود نیز شخصیتپردازی خوبی داشت، اما فراتر از شخصیتپردازی، بازی درخشان و شاهکار روژین پناهی بود که به این کاراکتر روح دمیده بود و توانست ژولیت این نمایش را به تجسم برساند. علاوه بر دیالوگگوییها و اجرای جذاب، زبان بدن و پرفورمنس این شخصیت نمایش را یک پله به جلو حرکت داد که میتوان گفت، «نفرین رزالین» زنده بودن خود را مدیون روژین پناهی و استعداد او است.
لوسیفر / محمدجواد شیخ:
و اما لوسیفر این داستان که هیچ پیرنگی به «رومئو و ژولیت» شکسپیر ندارد قرار است تمثیلی از شیطان باشد، شیطانی ترسناک و حیلهکار که همهچیز را برنامهریزی میکند. اما در شخصیتپردازی زیاد خوب از آب در نیامده است. در حالی که باید در نمایش ما تعالی شر مطلق در این کاراکتر را میدیدیم که با زیرکی تمام افراد را فریب میداد. یک شیطان دسته چندم که نه تنها زیرک نبود بلکه گاهی با حماقت جلو میرفت. همچنین میدیدیم که در پردههایی از قصه، شیطان و شر مطلق، از رزالین که یک انسان بود عقب میماند و رزالین خط سیر شرارت را به دست میگرفت.
رزالین / یگانه محمدی:
رزالین، معشوقه فراموششده رومئو که این زوج را نفرین کرده بود، بازی چندان خاصی نداشت و تقریباً از اول تا پایان نمایش در تابوت خود ایستاده بود. همانگونه که پیشتر گفتم، رزالین با بعد ماهوی انسانی گاهی فراتر از شیطان قدم برمیداشت و حتی شیطان را هم دور میزد. همچنین در صدابرداری این شخصیت اکو اضافه شده بود که باعث میشد بسیاری از دیالوگها نامفهوم به گوش مخاطب برسد.
مشکلی که با این نمایش از اول تا پایان داشتم، نبود ساختار منسجم بود. تا پایان نمایش و حتی پس از آن هیچکس نفهمید که شخصیت منفی این داستان کیست؟ لوسیفر، شیطانی که از انسانها هم عقب میماند؟ نه کافی نیست. رزالین، زنی که انسانها را نفرین میکند؟ نه! با پیشبرد داستان و قضیه معشوقه فراموششده، دلسوزی به پای رزالین آویخته شد، شخصیت منفی داستان باید فاقد دلسوزی باشد. رومئو، یک عاشق مهربان که عشق رزالین را فراموش کرد و به دنبال زندگی دیگری رفت؟ فکر نمیکنم این هم پاسخ سوال ما باشد.
حتی جدا از این، تئاتر «نفرین رزالین» شخصیت اصلی هم نداشت، تئاتری که رومئو و ژولیت کاراکترهای مهم آن هستند ولی به اسم رزالین است و حضور لوسیفر در پس تمامی صحنهها حس میشود. هیچیک از این چهار کاراکتر شخصیت اصلی ما نبودند.
نمایشنامه «نفرین رزالین» وقتی به پایان رسید که هیچکس انتظارش را نداشت، بعد از پرده آخر تمامی تماشاگران روی صندلی خود نشسته بودند، منتظر ادامه کار بودند، پردهای دیگر، صحنهای دیگر. حتی پس از پایان تشویق و تعظیم بازیگران هم صورت نگرفت. صحنه خالی شد و لوسیفر با صورت عبوس و خشن به افراد زل زده بود تا سالن را ترک کنند،.
بنظرم اینگونه اقدامات هنری خارج از نمایش، از هنر خود نمایش پیشی گرفته بود، در پایان میتوان گفت.
«نفرین رزالین» تئاتری اقتباسی با روایت معکوس که تقریباً هیچ شباهتی به «رومئو و ژولیت» شکسپیر نداشت. نمایشی بدون ساختار منسجم و شخصیتپردازی نه چندان قوی که توانست با اکت و بازی جذاب روژین پناهی و کیوان بهرامی در نقشهای رومئو و ژولیت، بتواند کمی ضعفهای دیگر را پنهان کند.
نظر شما