سه‌شنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۵:۵۵
نباید تکنیک‌های داستان‌نویسی باعث خودانتقادی شوند

معصومه خوانساری، نویسنده «برف گرم» گفت: بعضی از افراد که تکنیک‌های داستان‌نویسی را می‌آموزند همان تکنیک‌ها باعث سدی می‌شود که «خودمنتقدی» را در نویسنده به وجود می‌آورد و جلوی نوشتن آنها را می‌گیرد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «برف گرم» روایت انسان‌هایی است که مهر و محبت از یادشان رفته‌ است و با مرگ رودابه دوباره چشمانشان به محبت و پاکی باز می شود. این رمان بومی و اقلیمی با نگاهی به اسطوره‌ها، نمادها،کهن الگوها و همچنین فولکور و خرافه و روایت خرده پیرنگ‌های شخصیت‌های مختلف نوشته شده‌است.

خوانساری در برنامه «جلد دوم» تلویزیون اینترنتی کتاب دربارۀ آشنایی خود با داستان و جهان داستان، بیان کرد: سال ها پیش یک رمان از سر علاقه و ذوق خود نوشتم و با پیشنهاد خواهرم به کلاس‌های به نزدیک‌ترین کلاس داستان‌نویسی در فرهنگسرای خاوران رفتم و با محمود گلابدره ای آشنا شدم. از همان جلسه اول جذب کلاس، نکات و مطالب جالب آن دربارۀ داستان و داستان‌نویسی شدم. می‌توان گفت ورود جدی من به داستان و دنیای داستان شرکت در این کلاس‌ها بوده‌است.

وی با اشاره به اینکه داستان برف‌گرم یک اثر بومی و اقلیمی است گفت: این داستان بر اساس آداب و رسوم مناطق مرکزی کشور و گویش لُری که خود نیز ریشه در همان منطقه دارد، نوشتم سعی کردم از سرمای سخت، مه آلود و برفی روستا برای فضای ترس و سنگینی مرگ استفاده کنم. به همین دلیل کلام را به صورت نمادین طرح کردم تا درونمایه را غیر مستقیم به مخاطب منتقل کنم. این زبان بومی و یکسری عقاید و خرافه‌هایی که در داستان است می‌توانند به باورپذیر بودن روستایی که اصلاً وجود خارجی ندارد و پیشرفت داستان کمک کند. اسم کتاب هم به درونمایه و محتوای آن که قابل تشخیص نیست، برمی‌گردد.

خوانساری در تعریفی از کتاب خود برای معرفی به مخاطبان عنوان کرد: این کتاب سرگذشت زنی به اسم رودابه است که به شکل عجیبی وارد روستایی به اسم دِه سفید می شود و سرنوشت خاصی پیدا می‌کند تا روزی که خیلی ناگهانی در یک فاصلۀ چند ساعته از دنیا می‌رود. جریان‌های مختلفی در زمان خاکسپاری رودابه اتفاق می‌افتد و در کنار آن اتفاقات و داستان‌های دیگری را داریم که به داستان اصلی کمک می‌کند تا مردم دِه شناخته و شخصیت‌پردازی شوند. هر کدام از این شخصیت‌ها داستان‌های خاص خود را دارند و همۀ آنها هستۀ اولیۀ داستان را هُل می‌دهند تا داستان به خوبی پیش برود و به سرانجام برسد. رودابه شخصیت اصلی داستان است ولی در داستان حضور ندارد و کل داستان حول این شخصیت غایب رخ می‌دهد.

این نویسنده در ادامه افزود: در این کتاب نصف داستان در قبرستان اتفاق می‌افتد که در آن جریاناتی در حال رخ دادن است. من جریان داستان را نگه داشتم که کل نقشۀ روستا را شرح دهم تا موقعیت مکانی افراد نسبت به ماجرا مشخص شود و باعث آمادگی ذهنی مخاطب برای دریافت جریان‌های دیگر داستان شود. این روستا از تخیل و تصور من نشأت می‌گیرد و وجود خارجی ندارد. بخش‌هایی از توصیف روستا در ذهن‌های افراد وجود داردکه به طور طبیعی با این روستاها برخورد داشتند و مخاطب با آن غریب نیست.

او درباره داشتن طرح داستان در کتابش گفت: کتاب بر اساس طرح واره نوشته شده‌است زیرا داستان کلی بیان شده که در پس آن خُرده‌داستان و شخصیت‌های زیادی دارد و خود روستا هم به عنوان یک شخصیت در داستان ایفای نقش می‌‌کند. برای آشنا بودن با این شخصیت‌ها آنها را در ذهن می‌پروراندم و ما به ازای بیرونی برای آنها می‌ساختم که در میانۀ راه ردشان گم نشود که در طول داستان دوباره از آنها استفاده کنم و رفتار شخصیت‌ها یکبار مصرف نباشد. برای من خُرده‌داستان‌ها و پایان‌بندی بسیار مهم است تا جایی که هیچ نکته و سوال ابهام داری در داستان باقی نماند و شخصیت‌ها رفتارها و کنش‌های منطقی داشته باشند.   

خوانساری در ادامه بیان کرد: اکنون در حال نگارش کتاب دیگر با نگاهی به جنگ هستم که دربارۀ سفری است که به جریان جنگ پیوند می‌خورد و داستان در اوایل جنگ شروع می‌شود و در همان زمان هم ادامه پیدا می‌کند. به نظر من جنگ هنوز هم مسئله مهمی است که باید دربارۀ آن بنویسیم و امیدوارم که بتوانم به خوبی از عهدۀ آن بربیایم.   

وی در پایان گفت: علاقه دارم تکنیک‌های داستان‌نویسی را به زبان خیلی ساده بنویسم که بتوانم آن آموزه را به دیگران منتقل کنم. زمانی که این تکنیک‌ها را بلد نباشیم به پیش برد قصه فکر می‌کنیم و اینکه سرانجام قصه چه می‌شود و چه اتفاقاتی ممکن است، رخ دهد. متأسفانه بعضی از دوستان که تکنیک‌های داستان‌نویسی را می‌آموزند همان تکنیک‌ها  باعث سدی می‌شود که «خودمنتقدی» را در نویسنده به وجود می‌آورد و جلوی نوشتن آنها را می‌گیرد.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها