کتاب کروز اثری است که «اثبات میکند» نام «فروید» با «فریب» گره خورده است و نباید عمر و پولمان را برای خواندن بافتههای فروید صرف کنیم یا پیچیدگیهای بیحاصل، مبسوط یا بیمعنای آنها را نشانه دانایی یا ژرفای آن حرفها بدانیم. اگر برای شعور خویش ارزش قايل باشیم، پس از مطالعه این کتاب میفهمیم نباید بوقوکرنای دکانداران فروید را که از راه نگارش و ترجمه مداوم و بیپایان از آثار او و درباره آثار او در همهجا طنینانداز میشود، دلیلی بر علمی بودن این آثار بدانیم.
اعتبار علمی فروید از دهه ۱۹۸۰ در دانشگاههای غرب هر روز بیشتر افول کرده و در قرن ۲۱ در متون علمی دانشگاهی، بسیار کم به کارهای او استناد میشود. با این حال مدح فروید و ستایش او همچنان در میان عوام و ذینفعان امپراتوری محتواسازی پیرامون نام او ادامه دارد. فقط کافی است اسم او در عنوان کتابی درج شود تا آن کتاب را از کمینه توفیق تجاری لازم برخوردار کند. تبلیغات فرویدی و مشغلهای که شاید شایسته عنوان «دکان پولسازی از فروید» باشد، به این راحتی نام او را به حال خود رها نخواهد کرد!
البته بیش از هشتاد سال از آن روز میگذرد که شاگردان فروید مطابق راهنماییهای خود او، کار تبلیغات، دروغپردازی، و تهیه زندگینامههای سفارشی و ستایشی از او را آغاز کردند و جنبش فرویدی در قالب کمیته محرمانه روانکاوی و زیر نظر خود او برای تخریب و حمله به منتقدانش شروع به کار کرد. دنیا در این هشتاد سال بسیار پیشرفت کرده و وقایع بیشمار به خود دیده است. اسنادی از پرده برون افتادهاند، روشهای علمی و استناد در تهیه آثار علمی بهشدت بهتر شدهاند و نقد جدی فروید حدود چهار دهه است که در غرب رواج دارد. اکنون به نامههای نامزدی او (بیش از ۱۷۰۰ نامه!) دسترسی یافتهایم که بهجای شخصیت علمی، بردبار و دلسوز، انسانی روانرنجور، سلطهگر، متوهم، تشنه شهرت و پولپرست را به ما مینمایند. امروزه مجموعه نامههای او در چندین مجلد از جمله نامههایی به دوست چندین سالهاش به نام ویلهلم فلیس در دسترس است که شخصیتی غیر از بتِ تبلیغشده را به ما میشناسانند و نشانههای بارز همجنسگرایی و عشوهگری او در قبال فلیس را عیان میکنند. اکنون بهخوبی با رفتار غیرعلمی و غیرمسئولانه او در دوران پانزدهساله مصرف کوکائین آشنا هستیم و میدانیم که دو مقاله اولیه او با عنوان «درباره کوکا» چقدر سطحی و سرتاسر دروغ و غیرعلمی بودهاند. حالا به لطفِ تحقیقات محققان و اسناد و نامهها میدانیم که فروید غیر از خالی بودن چنته علمی، در چنته اخلاق هم تهی بود. از سوابق نامههایش میدانیم که به اذعان صریح خودش، بیماران را فقط برای کسب پول میخواست، به بیماران پولدار لقب «ماهیقرمز» میداد، فقیرترها را «سیاهپوست» میخواند، و بیماران پولدار را سالها بدون درمان و بهبود، صرفاً برای سرکیسهکردن و با آگاهی کامل از بیفایده بودن شگردهایش به دفتر خود میکشاند.
امروزه فرویدپرستان حتی در حوزه اخلاق و منش نوعدوستانه هم حرفی برای گفتن و چیزی برای بالیدن به بت خود ندارند. اکنون از حجم تقلب و دروغنویسی و داستانسرایی او در کتابهایش آگاه هستیم؛ میدانیم که اکثر رؤیاهای کتاب تفسیر رؤیا را به هم بافته و آبوتاب داده است؛ میدانیم که او همیشه درباره مبتنی بودن فرضیهها و نظریههایش بر مطالعات بالینی دروغ میگفت و هیچ مطالعه بالینی در کار نبود! میدانیم که او تمام نظریههایش و نیز پایهگذاری روانکاوی را در دوران توهم شدید ناشی از مصرف کوکایین از ذهن بیمار خود صادر کرد. اکنون باخبریم که او هرچه به ذهنش میرسید یا هر عقدهای که در نهاد خویش احساس میکرد، به نام علم و یافته علمی عرضه میکرد و به دروغ میگفت که پروندههای بالینی فراوان از بیمارانش برای اثبات آنها در دست دارد. حالا فرویدپرستان و نویسندگان متون زرد در ستایش او تکیهگاهی برای پنهان شدن و ادامه شخصیتپرستی ندارند زیرا اسناد محکم درباره جانبداری او از زنا با محارم، همچنین اسناد روابط جنسی او با خواهرزنش مینا برنایز وجود دارد و وقایع مرتبط با سقط جنین فرزند نامشروع آن دو و سالها ارتباط جنسی همزمان او با دو خواهر در یک خانه، بر کسانی که در جستجوی حقیقت باشند، پوشیده نیست.
اکنون از گنجینه اسناد جدید و سانسورنشده میدانیم که تمام عقدههای برساخته جناب فروید، از احوال بیمارگونه خودش ریشه میگرفتند. اکنون میدانیم همه انسانها برخلاف او و عقده اودیپِ او، بیمار نیستند تا از دوران کودکی به فکر مجامعت با والد غیرهمجنس خود و کشتن والد همجنس باشند! اکنون بهیُمن نامهها و اسناد میدانیم که او چقدر ناشیانه و پیدرپی، هر سال مقصر و متهم در آسیبرسانی جنسی به کودکان را در نظریهاش عوض میکرد و با ارجاع به زندگی شخصی یا خیالاتِ خودش، ابتدا دستدرازی جنسیِ پرستاران بچه، سپس پدر، حتی در مقطعی مادر و بعد بچههای بزرگتر را مسئول آسیب شدید دوران کودکی معرفی کرد و خودش و زندگینامهنویسهای مزدورش تلاش کردند این ضعفهای آشکار را در هر مرحله با لطایفالحیل از چشم جهانیان پوشیده نگه دارند.
امروزه میدانیم که او از «ناخودآگاه» صرفاً برای تیغ زدن بیماران استفاده میکرد. او هر سناریوی جنسی مضحکی را که شب قبل به ذهنش رسیده بود، به بیمارش میگفت و وقتی بیمار در نهایت حیرت، چنان رخدادی را در زندگیاش انکار میکرد، جناب روانکاو به او میگفت: «چرا، این واقعه رخ داده و من از ناخودآگاهت به آن پی بردهام». فروید در بیشرمی و سوءاستفاده از مفهوم ناخودآگاه چنان پیش رفت که به صراحت به یکی از شاگردانش گفت: «ناخودآگاه را دریاب تا معاشات تأمین شود»! (ص ۹۱۷ از کتاب).
امروزه و بهویژه پس از نگارش جامعترین کتاب تحقیقی و زندگینامهای درباره فروید یعنی «فروید: شکلگیری یک توهم»، میدانیم او روانکاوی را به چشم کالایی نگاه میکرد که باید خوب تبلیغ میشد - و البته شد - تا برای مخترعش پول و شهرت بسازد. آیا وقت جمع کردن دکان فروید فرا نرسیده است؟ آیا بهتر نیست تولیدات ذهنی عقدهمحور، بدبینانه و تباهکننده فروید را که در اصل، شرح احوال و بیماریهای خود او بودند، دور بریزیم و از این بت کذاب گذر کنیم؟
فردریک کروز، استاد ادبیات انگلیسی دانشگاه کالیفرنیا که در اوان جوانی از طرفداران و شیفتگان فروید بود، حاصل بیش از ۶۰ سال مطالعه و تحقیق خود درباره یکی از بزرگترین دروغهای تاریخ معاصر را در کتاب ارزشمندش در اختیار ما گذاشته است. این کتاب که ابتدا در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، دوران فروید و شناخت او «آنچنان که بود» را زیر و رو و به دو فصل کاملاً متباین تقسیم کرده است. کتابی که کروز عمری را برای نگارش آن صرف کرد، اثری کاملاً مستند و مبتنی بر تازهترین و داغترین اسناد است که با نثر جادویی کروز و با تدوین استثنایی رخدادها و نظریههای فروید نوشته شده و آنچه را که بارگاه فرویدپرستی و پولسازی از نام فروید، چندین دهه در صدد پنهانکردنش بوده است، بر ما فاش میسازد. از این رو بیراه نیست اگر انتشار این کتاب، بهمثابه سقوط ابدی افسانه فروید محسوب شود.
کتاب کروز اثری است که «اثبات میکند» نام «فروید» با «فریب» گره خورده است و نباید عمر و پولمان را برای خواندن بافتههای فروید صرف کنیم یا پیچیدگیهای بیحاصل، مبسوط یا بیمعنای آنها را نشانه دانایی یا ژرفای آن حرفها بدانیم. اگر برای شعور خویش ارزش قايل باشیم، پس از مطالعه این کتاب میفهمیم نباید بوقوکرنای دکانداران فروید را که از راه نگارش و ترجمه مداوم و بیپایان از آثار او و درباره آثار او در همهجا طنینانداز میشود، دلیلی بر علمی بودن این آثار بدانیم.
پیچیدگی متون فرویدی صرفاً فریبی برای عالمنمایی هستند و بسیاری از آنها از هپروت کوکایین سر بر آوردهاند. روان انسان پیچیدهتر از آن است که در عالم توهم کوکایین شناخته شود! دریغا که یکی از بزرگترین متوهمان تاریخ، «دین» را توهم خواند و درباره آن کتاب نوشت؛ یا در قالبی احمقانه، واقعیتهای تاریخی پیرامون پیامبر بزرگی همچون موسی (ع) را انکار کرد و به جای آن شخصیتی ساختگی و فارغ از کوچکترین استناد تاریخی ساخت و دربارهاش «موسی و یکتاپرستی» را نگاشت و طوطیان مقلد و فروشندگان «کالای» فرهنگی! در این سوی دنیا آن بافتههای غامض و عالمنمایانه را بستهبندی کردند و با بَهبَه و چَهچَه فروختند.
از این پس و با در دست داشتن این کتاب، دید دیگری درباره ماهیت «آن دروغ بزرگ و امپراتوری دروغسازی فرویدی» در دسترس داریم. دوران جملات مبتذل در مدح مخترع روانکاوی - دستکم در میان فرهیختگان - به سر رسیده است. از این پس نام فروید و تمجید از او را فقط از زبان کسانی خواهید شنید که از فروید هیچ نمیدانند؛ یا خود را به ندانستن میزنند؛ یا به جیب شما چشم دوختهاند؛ یا زندگی و ذهنشان بدون آویزان شدن به یک قهرمان یا بت آرام نمیگیرد. دوران فروشِ عقدههای شخصیِ مخترع روانکاوی به سر آمده است؟!
انتشارات ایشکا کتاب «فروید: شکل گیری یک توهم» نوشته فردریک کروز و ترجمه اصلان قودجانی را در 980 صفحه و بهای 800 هزار تومان منتشر کرد.
نظر شما