قسمت هشتم «تو را نیز عاشورایی است» منتشر شد
«غربال دهر» روایتی از فتح خون/ پادکست فصل هشتم کتاب «فتح خون» از سوگواره «هنر و حماسه»
هشتمین قسمت از پادکست «تو را نیز عاشورایی است» با محوریت کتاب «فتح خون» به همت کارگروه پادکست هیئت هنر منتشر شد.
همزمان با انتشار قسمت هشتم، نوزدهمین سوگواره هنر و حماسه با شعار «تو را نیز عاشورایی است» در پردیس باغ ملی دانشگاه هنر برگزار میشود.
در این پادکست بریدههایی از کتاب «فتح خون» مرتضی آوینی بازگو میشود.
اپیزود هشتم این پادکست، «غربال دهر» نام دارد و گوینده این قسمت محمد رسولپور است.
https://www.ibna.ir/images/docs/files/000343/nf00343635-1.mp3
فصل هشتم
غربال دهر
تن چهرهای است که جان را ظاهر میکند، اما میان این ظاهر و آن باطن چه نسبتی است؟ آنان که روح را مرکبی میگیرند در خدمت هوای تن، چه میدانند که چرا اهل باطن از قفس تن مینالند؟ تن چهره جان است، اما از آن اقیانوس بیکرانه نَمی بیش ندارد و اگر داشت که آن دلباختگان صنم ظاهر، حسین را میشناختند.
محتضران را دیدهای که هنگام مرگ چه رعشهای بر جانشان میافتد؟ آن جذبه عظیم را که از درون ذرات تن، جان را به آسمان لایتناهای خلد میکشاند که نمیتوان دید... اما تن را از آن همه، جز رعشهای نصیب نیست. این رعشه، رعشه مرگ است؛ مرگی پیش از آنكه اجل سر رسد و سایه پردهشت بالهای ملک الموت بر بستر ذلت حُر بیفتد... موتوا قبل ان تموتوا. اینجا دیگر این حُر است که جان خویش را میستاند، نه ملک الموت...
حُر بن یزید ریاحی تكبیرة الاحرام خون بست و آخرین حجاب را نیز درید و آزاد از بندگی غیر، حُرِّ حُر وارد نماز عشق شد و این نماز، دائم است و آنکه در آن وارد شود هرگز از آن فارغ نخواهد شد: الذین هم علی صلاتهم دائمون...
احرار را چه بسا که مكر لیل و نهار به دارالاماره کوفه بكشاند، اما غربال ابتلائات هیچکس را رها نمیکند و اهل صدق را، طوعاً یا کرهاً، از اهل کذب تمیز میدهد... مكاری چون ضحاک بن عبدالله نیز نمیتواند از چشم ابتلای دهر پنهان شود... و فاش باید گفت، این محضر عظیم حق جایی برای پنهان شدن ندارد...
تن ضحاک بن عبدالله همۀ عاشورا، از صبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش، حتی نفسی به ملكوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت؛ چراکه بین خود و حسین شرطی نهاده بود: «عبادت مشروط». اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار میرود!
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن / که خواجه خود روش بندهپروری داند
ضحاک بن عبدالله همۀ روز را جنگیده بود، اما شهادت، همۀ روز را از او گریخته بود. دهر نیز همه لوازم را جمع آورده بود، تا او بتواند از آن معرکه بگریزد؛ معرکهای که دشمن آنچنان بر آن احاطه داشت، که حلقهای بر خاتم انگشتر... نه، ستوه را در کار خلقت راهی نیست و سرانجام کار ما بلااستثنا انعکاس چهره باطن ماست، در آیینه دهر.
نظر شما