1. نظریه برتری طنز
بر اساس تئوری برتری طنز، خندهداری ناشی از احساس برتری نسبت به شخص دیگری یا نسخهای از خودمان است که سبب خندهمان میشود: «هاهاها! من بهتر از تو (یا خود سابقم) هستم!» ما به کنه شوخی نگاه میکنیم و این نکته که در مقایسه با آن شخص بهخصوص چقدر متفاوت هستیم، خندهمان را درمیآورد.
خندیدن به کسی که روی پوست موز لیز میخورد را در نظر بگیرید. شاید بخندیم چون تصور میکنیم بهتر از آنها هستیم. هرچه نباشد، ما هرگز روی تکههای میوه لیز نخوردهایم.
با این حال، ممکن است نسبت به همه چیز احساس برتری کنم، اما به آنها نخندم. همچنین، سقراط را تصور کنید که به زشتی شهره بود و به گروهی از مردم با دیدن او فریاد بزنند: «من جذابترین مرد اینجا هستم». این خندهدار است، اما هیچ ادعای آشکاری برای برتری وجود ندارد. اما تصور کنید یک سلبریتی جذاب همچو حرفی را بزند: در اینجا، برتری آشکار است و چندان هم البته مایه خنده نمیشود.
این امر، برای اکثر محققان طنز، نشاندهنده این نکته بوده که نظریه برتری درک چندانی از ماهیت خنده ندارد. از این گذشته، گاهی اوقات همه چیز بدون اینکه ناشی از برتری باشد خنده دار است و برخی از احساسات برتری چیزها را خندهدار نمیکند.
2. تئوری تسکین طنز
خنده حس خوبی به انسان میدهد! شاید این به این دلیل است که خندیدن باعث رها شدن فشار سرخورده میشود. بر اساس تئوری تسکین طنز، تخلیه انرژی عصبی کارکرد اصلی خنده است. خنده، انرژی یا احساسات یا افکاری را که نامناسب یا غیر ضروری تلقی میشوند، آزاد میکند.
مثالی از زیگموند فروید را در مورد جنایتکاری در نظر بگیرید که در حالی که او را روز دوشنبه به محل اعدام هدایت میکردند، میگوید: «خب، این شروع هفته خوبی است.» در اینجا تنش در چیدمان ایجاد میشود: ما نسبت به مجرم احساس دلهره یا ترحم میکنیم. وقتی متوجه میشویم که او نگران وضعیت خود نیست، این انرژی «اضافی» میشود و از طریقش خنده آزاد میشود.
زمینه شوخی پوششی برای بیان در مورد مسائلی را ارائه میدهد که ممکن است برای سرکوب آنها احساس فشار کنیم، مانند مرگ یا رابطه جنسی. از آنجایی که ما در اینجا نیازی به سرکوب آن تمایلات نداریم، انرژی اضافی در خنده آزاد میشود.
3. نظریه ناسازگاری طنز
طبق نظریه ناسازگاری طنز، شوخطبعی ناشی از تشخیص ناگهانی ناهماهنگی یا ناسازگاری است، جایی که انتظاراتمان ما را برای چیزی کاملاً متفاوت آماده کرده بود. هنگامی که ما تنظیمات و ارتباط آن با نکتهی اصلی شوخی را دوباره تفسیر میکنیم، سردرگمی موقت با طنز جایگزین میشود. به جای سردرگمی، نوعی راه حل وجود دارد، و پاداش ما برای دریافت آن طنز است.
عنصر غافلگیری نمیتواند ترسناک یا خطرناک باشد، زیرا اینها احساسات منفی را ایجاد میکنند که جلوی احساس سرگرمی را میگیرد. پیدا کردن سر بریده اسب موردعلاقهتان در رختخواب هم امری ناسازگار است، با این حال کمتر کسی پیدا میشود که به آن بخندد.
با این همه، غافلگیری صرف برای طنز کافی نیست. با شوخطبعی، ما دچار یک تغییر روانشناختی و مفهومی از یک وضعیت جدی درک و تفکر در مورد چیزهایی که با الگوهای مفهومی ما مطابقت دارند، به یک حالت غیرجدی سرگرم شدن توسط برخی ناسازگاریها میشویم.
وقتی جدی میشویم، وقتی دنیا با آنچه ما انتظار داریم ناسازگار است، نگران میشویم. وقتی بازیگوش هستیم، ناهماهنگیها لذتبخش هستند. این تجزیه و تحلیل زمینه را برای یک مطالعه تجربی در مورد طنز فراهم میکند که در آن میتوان درجه ناسازگاری را در یک محیط آزمایشگاهی تغییر داد و در نتیجه سطح شوخطبعی را افزایش یا کاهش داد.
شاید ترکیبی از این نظریهها بتواند توضیح دهد که چه چیزی خندهدار بوده و چه چیزی نیست. در مورد اینکه کدام نظریه بهترین است اتفاق نظر کمی وجود دارد، اما، مانند بسیاری از معماهای فلسفی که ارزش فکر کردن را دارند، این مسئه امری غیرمعمول نیست.
فلسفه طنز بر بسیاری از حوزههای فلسفی دیگر از جمله منطق، فلسفه زبان، زیباییشناسی و غیره متکی است و از آنجایی که شوخطبعی و خنده عواطف و بیانی است که در هر جامعه شناختهشدهای در هر دوره زمانی وجود دارد، سعی بر ارائه تعریفی درخور برای طنز چندان کار بیهودهای نیست. ناتوانی در یافتن یک گزارش کامل از آنچه چیزی را خنده دار میکند ممکن است به این دلیل باشد که در مراحل اولیه مطالعه این مسئله قرار داریم!
منبع:
https://1000wordphilosophy.com/2022/11/20/the-philosophy-of-humor
نظر شما