آن چه در ادامه میآید، بررسی محتوایی گفتوگو با حامد صافی با عنوان نگاهی آسیبشناسانه به وضعیت پژوهش در ادبیات پایداری از منظر استادان زبان و ادب فارسی است.
دستیابی به شناخت علمی تنها زمانی میسر خواهد بود که با روششناسی صحیح و عالمانه وارد عرصه شناخت شویم. مطالعات ادبیات پایداری، نسبت به دیگر گونههای ادبی، نسبتاً تازه و متأخر است، تا جاییکه میتوانیم بگوییم ما درباره ابعاد گوناگون ادبیات پایداری هنوز به شناخت کافی نرسیدهایم؛ این شناخت حتی در بخش مباحث آغازین و بنیادی ادبیات پایداری نیز قابل بحث است. بنابراین، پژوهش در ادبیات پایداری اهمیتی انکارناشدنی دارد. خودِ بحث «پژوهش در ادبیات پایداری» مسئله قابل توجهی است؛ اینکه ما با چه رویکردی به سراغ مطالعه این گونه برویم؟ اصلاً ادب پایداری گونه است یا زیرگونه؟ در مطالعات ادب پایداری از چه روشها و ابزارهایی باید استفاده کرد؟ اینها پرسشهای جدی و مهمی است که شاید در نگاه نخست ساده بهنظر برسد، اما برای پاسخ روشن و قطعی به تحقیق و پژوهش درباره تکتک آنها نیاز است. بنابراین، اگر در مطالعات ادبی، پژوهش برای کشف افقهای نو و تازه اهمیت دارد، در ادبیات پایداری باید یک گام عقبتر برویم و ابتدا خودِ ادبیات پایداری را بشناسیم و به خودِ اصطلاح ادبیات پایداری، چارچوب و چیستی آن بپردازیم. مشخص است که باید پژوهش در این عرصه را با جدیت دنبال کرد. باید سیاستگذاری دیگری در تدوین پایاننامهها و طرحهای پژوهشی درنظر گرفت.
ضرورت پژوهش در حوزه ادبیات پایداری
سرزمین ایران از دیرباز، بهدلایل گوناگون ازجمله زمینههای جغرافیایی و فرهنگی، همواره مورد هجوم متجاوزان و بیگانگان قرار داشته است. همین مسئله زمینه را برای شکلگیری روحیه پایداری و مقاومت در مردم این مرزوبوم فراهم ساخته است. از سالهای دور که بگذریم، جریان ادبیات پایداری در نیمقرن اخیر، جریان غالب ادبیات فارسی بهشمار میرود. انقلاب اسلامی ایران و هشت سال جنگ تحمیلی، که با نام «دفاع مقدس» در ذهنها به یادگار مانده است، مهمترین خاستگاه تشدید ادب مقاومت در دوره اخیر بوده است. طبیعی است که شاعران و نویسندگان تحت تأثیر این رویدادها، آثار متنوعی را در قالبهای گوناگون آفریدند. از سوی دیگر، وقوع سایر رویدادهای جهانی مانند قضیه فلسطین و جنگ جهانی، زمینه تولید ادبیات مقاومت در دیگر ملل را نیز فراهم ساخته است. بنابراین، بخش اعظمی از آثاری که تحتتأثیر این رویدادها ثبت شده است، بیسابقه و بدون پیشینه محسوب میشوند. طبیعی مینماید که کار منتقد و پژوهشگر ادبی، پس از آفرینش ادبی آغاز میشود. اگر آثاری که در یک گونه ادبی قرار دارند قابل توجه باشد، ضرورت طبقهبندی، تحلیل و نقد آن ضروری خواهد بود. از آنجا که برخی از آثار تولیدشده در گونه ادبیات پایداری در سنت ادبی بیسابقه است، انجام پژوهشهای بنیادی در زمینههای گونهشناسی، روششناسی و طبقهبندی متون، ضرورت دارد. بر اساس همین ضرورت و اهمیت، در سالهای اخیر، پژوهشهای بسیاری در قالبهای گوناگون انجام شده است.
اندیشکده ادبیات پایداری حلقه وصل دانشگاهها
اندیشکده ادبیات پایداری باید محلی برای اندیشیدن در مسائل بنیادی باشد. این نقطه دقیقاً اشکالی است که درباره پرداختن دانشگاهها به ادبیات پایداری قابل طرح است. سالها از راهاندازی رشته ادبیات پایداری در دانشگاهها میگذرد، اما دانشگاهها نتوانستهاند مسائل بنیادی این رشته را طرح یا حل کنند؛ مسائلی مانند تعاریف، محدودهها، روشهای پژوهش در ادبیات پایداری. نقش اساسی اندیشکده ادبیات پایداری درست از همین نقطه آغاز میشود. علاوهبراین، اندیشکده ادبیات پایداری، حلقه وصل مناسبی برای دانشگاهها خواهد بود. پرداختن به مسائل بنیادی ادبیات پایداری در قالب تدوین منابع و برگزاری نشستهای علمی (که در دستور کار اندیشکده قرار گرفته است)، آینده پرامیدی را نوید میدهد. گام بعدی، اتصال اندیشکده به بدنه وزارت علوم خواهد بود که دراینصورت، بدون تردید، این قابلیت وجود خواهد داشت که این اندیشکده مرجعیت ادبیات پایداری را برای دانشگاهها و پژوهشگاهها بهدست آورد.
رویکردهای پژوهش در ادبیات پایداری
رویکردهای پژوهش در ادبیات پایداری باید کاملاً متفاوت و با توجه به چیستی ادب پایداری باشد. موضوعات ادبیات پایداری گسترده است و کاهش ضریب خطا، انتخاب رویکرد و روش درست پژوهش اهمیت بسیار زیادی دارد. یکی از رویکردهای نو در پژوهش، رویکردهای تلفیقی و التقاطی است. در موضوعات ادبیات پایداری گاهی یک روش یا یک رویکرد بهتنهایی نمیتواند راهگشا باشد. گاهی هم بررسی میدانی و هم کتابخانهای لازم است. گاهی بررسی کمّی و کیفی با هم درمیآمیزد تا ابعاد گوناگون موضوع بهدقت واکاوی شود. بنابراین، مطالعات ادبیات پایداری عرصه خطیری است که لازم است پژوهشگران این حوزه بر روشها، رویکردها و ابزارهای لازم مسلط باشند. برای نمونه، رویکرد تطبیقی یکی از رویکردهایی است که بهسبب همسانیها و اشتراکات فرهنگ مقاومت و پایداری در ملل گوناگون باید مورد توجه جدی قرار گیرد؛ حال اگر بخواهیم دادوستد متون درونزبانی را بررسی کنیم، رویکرد بینامتنی هم خودنمایی میکند. درواقع، هرچه گستره موضوعات وسیعتر باشد، تنوع روشها و رویکردها باید افزایش یابد. ازاینرو، اهمیت تسلط پژوهشگر بر رویکردها و روشها روشن میشود. حال اینکه پژوهشگران عرصه ادبیات پایداری این تسلط را دارند یا نه، پرسشی بحثبرانگیز است که به بررسی انتقادی پژوهشهای صورتگرفته نیاز دارد. اکنون پاسخ این پرسش اینگونه است که بسیاری از پژوهشگران این عرصه دانشجویانی هستند که در دوره کارشناسی ارشد، گرایش ادبیات پایداری را برای تحصیل انتخاب کردهاند. اینکه آیا دوره کارشناسی ارشد میتواند تسلط بر رویکردها و روشهای پژوهش در ادب پایداری را به دانشجو بیاموزد یا نه، پرسش چالشبرانگیز دیگری است که پاسخش را بهعهده مخاطب میگذارم. بهنظرم اندیشکده میتواند در قالب دورههای کوتاهمدت و بلندمدت این مهارت را به نوپژوهشگران بیاموزد.
جایگاه مسئلهشناسی در پژوهشهای ادبیات پایداری
پژوهشگر باید در زمینهای که میخواهد به آن ورود کند احاطه کافی داشته باشد. برای مثال، اگر میخواهیم در زمینه شعر دفاع مقدس پژوهشی را بیاغازیم، باید بر شعر معاصر احاطه کافی داشته باشیم. باید توجه داشت که احاطه بر موضوع به این معنا نیست که جزء صاحبنظران موضوع باشیم بلکه باید مبانی موضوع تخصصی خود را بشناسیم و نسبت به منابع آن آگاهی کافی داشته باشیم. علاوهبراین، پژوهشگر باید فرایند پژوهش را بدون سوگیری و پیشفرضهای لایتغیر به سرانجام برساند و اگر فرضیهای طرح میکند، برای اثبات آن به استدلالهای علمی و تحلیلهای منطقی متوسل شود. البته طبیعی است که هر پژوهشگر، پیش از آغاز پژوهش، علاقه و باورهای شخصی دارد؛ اما این علایق نباید موجب جهتگیری برای پیشبرد بحث و تحلیل دادهها شود و پژوهش نباید عرصه عرضه علایق شخصی نویسنده باشد.
مهمترین بایستهای که پژوهشگر باید درنظر داشته باشد، اصالت است؛ موضوع پژوهش باید حاوی مبحثی تازه برای مخاطب باشد. اصالت موضوع تنها با مطالعه فراوان و احاطه کامل بر افقهای دانش دستیافتنی است. ممکن است اصالت پژوهش به روش تازهای بازگردد که پژوهشگر از آن بهره گرفته است. به بیانی دیگر، پژوهشگر مسئلهای را که پیش از او، دیگری به آن پرداخته، با روشی تازه و دیگرگون بررسی میکند. جامعه مورد مطالعه و حوزه جغرافیایی پژوهش، عامل دیگری برای اصالتبخشی به پژوهش است؛ برای نمونه، ممکن است پژوهشگر مؤلفههای ادب پایداری را در شعر شاعری بررسی کند که پیش از این کسی به آن نپرداخته است. در این صورت، پژوهش او از نظر تازگی جامعه آماری اصالت دارد. حال اگر اشعار ایرانی را که بارها به آن پرداخته شده با روش تطبیقی با اشعار شاعران عرب مقایسه و بررسی کنیم، پژوهش ما از منظر روش، اصالت خواهد داشت.
فقدان مسئلهیابی، بزرگترین آسیب
همانگونه که آثار ادبیات پایداری بهسبب شرایط تازه اجتماعی-فرهنگی جهان کمسابقهاند، پژوهشهای عرصه ادب پایداری نیز پشتوانه تاریخی دور و درازی ندارند. بنابراین، این آسیب در اغلب پژوهشهای این عرصه دیده میشود. پریشانی در تعریف ادبیات پایداری یکی از این آسیبهاست. تعاریفْ مرزهای هر دانش را فراروی دانشپژوه و پژوهشگر ترسیم میکند؛ اگر تعریف درست، جامع و مانعی از «ادبیات» نداشته باشیم، این خطا از ما سر خواهد زد که آثاری را که ارزش ادبی ندارد در زمره ادبیات برشمریم و به بررسی آنها بنشینیم و برعکس، از شاهکارهای ادبی چشم بپوشانیم. بنابراین، پژوهشگر باید به تعاریف درست و متقن از موضوع اصلی و دانش مدنظر خود مسلح باشد. تشتّت و پریشانی در برداشت از مفهوم «ادبیات پایداری» را میتوان مهمترین چالش و آسیب فراروی پژوهشگران این عرصه دانست. در کنار پریشانی تعاریفی که از ادبیات پایداری ارائه شده است، فهم نادرست از ادبیات پایداری یکی از آسیبهای پژوهش در این عرصه است؛ تا جاییکه متون تاریخ شفاهی و خاطره نیز از زیرگونههای ادب پایداری شمرده میشود. باورمندان به این تقسیمبندی از این نکته غافل ماندهاند که هر متن برای آنکه در زمره آثار ادبی بهشمار آید، وابسته به ویژگیهایی است که آن را از سخنی غیرادبی ممتاز و متفاوت میسازد. درست است که خاطره میتواند یکی از انواع نثر ادبی بهشمار رود، اما توجه به برجستگیهای ادبی، قاعدهافزاییها و شگردهای ادبی در متن خاطره میتواند از شروط اصلی برای ادبی بودن آن بهشمار رود. اصرار بیش از اندازه برخی از سازمانها (که ازلحاظ سازمانی متولی فرهنگ دفاع مقدس هستند) بر جمعآوری تاریخ شفاهی و القای متون تاریخ شفاهی بهعنوان ادبیات پایداری آسیب جدی و چالش بزرگی است که عرصه ادبیات پایداری را تهدید میکند. اندیشکده ادبیات پایداری میتواند در ترمیم و تصحیح این برداشت نادرست، سهم بزرگی داشته باشد.
یکی از آسیبهایی که در پژوهشهای ادبیات پایداری بهوفور دیده میشود، فقدان مسئلهیابی است. جستوجوی ساده در مقالات و پایاننامههای دانشگاهی حاکی از آن است که بسیاری از نوپژوهشگران با الهام از عنوانهای پژوهشهای پیشین، بدون آنکه به مسئله پژوهش دست یابند، عناوین جدیدی را رونویسی کردهاند. این در حالی است که مسئلهیابی نیازمند مطالعه و تمرکز عمیق در زمینه پژوهش است. برای نمونه، عنوان «بررسی مؤلفههای ادبیات پایداری در شعر...» عنوانی پربسامد در مقالات مرتبط با ادبیات پایداری است. خاستگاه این آسیب، فقدان مسئلهیابی است. در نهایت، چنین پژوهشهایی بدون مخاطب هم خواهند بود.
نگاهی گذرا به عناوین و چکیدههای پایاننامههای دانشگاهی نشان میدهد که اگر نگوییم رونویسی پژوهشی، دست کم دچار زاویه دید ثابت در این زمینه شدهایم. یعنی نه تنها حاضر نیستیم به کشف مسائل تازه بپردازیم، گویی بهجای مسئلهیابی، روشها و رویکردهای پژوهشگران دیگر را به متون تحمیل میکنیم. بیشتر پژوهشهایی که در قلمرو ادبیات پایداری انجام میشود از روشهایی یکسان و تکراری پیروی کردهاند. چه بسا تازگی موضوعات و زمینههای پژوهش ادبیات پایداری پژوهشگران را از دستیابی به روشهای نوین بازداشته است؛ فقدان مبانی مستحکم و درست روششناختی در پژوهشگران را میتوان عامل دیگری در خلق این آسیب برشمرد.
در طول سال سمینارها و کنگرهها و جشنوارههای ارزیابی کتاب، در جریانسازی و تولید اثر (پژوهشی یا ادبی) نقش قابل توجهی دارند. افزون بر این، جشنوارههای ارزیابی کتاب در معرفی کتاب و اثر برگزیده و برتر به مخاطبان نیز نقش دارند. با این حال، بهنظر میرسد همان آسیبهای حوزه پژوهش ادب پایداری در این قبیل برنامهها هم قابل پیگیری است؛ فقدان مسئلهیابی دقیق، روشن، بیتعارف و علمی. بههرصورت، سیاستگذاران این جشنوارهها و کنگرهها باید براساس مسئلهها و برای کمک به حل آنها برنامهریزی کنند تا دچار کار نمایشی و ظاهری نشویم. نکته دیگر اینکه در کنار توجه به مسائل کاربردی، نباید از پژوهشهای بنیادی و بسط آنها در سمینارها و کنگرهها غافل شد.
امکانات و موانع پیش رو در راه پژوهشگران
بهرهگیری بیش از حد پژوهشگران از آرای متفکران کشورهای دیگر و اتکا به نظریههای ادب مقاومت در ملل دیگر، یکی از موانع پیش روست که موجب برداشت نادرست از چیستی ادب پایداری و باعث چالش و پریشانی در تعریف شده است. به همین سبب، ضروری است پژوهشگران و اندیشمندان ادبیات پایداری با تکیه بر اندیشههای بومی و جهانبینی دینی و اسلامی که قابل تطبیق بر مسائل امروز جهان است، دست به نظریهپردازی در ادبیات پایداری بزنند.
یکی از فرصتهای پیش روی پژوهشگران حوزه ادبیات پایداری دسترسی آسان به منابع این حوزه است. وجود کتابخانههای تخصصی ادبیات پایداری بهویژه کتابخانه جنگِ حوزه هنری یکی از این فرصتهاست. البته پژوهشگران استانها دسترسی محدودتری به این منابع دارند. حوزه هنری میتواند با اجرای طرحهایی این دسترسی را گسترش دهد. برای نمونه، توسعه کتابخانههای دیجیتال گامی مؤثر و راهگشا خواهد بود.
نظر شما