نگاهی به کتاب «روز بخیر آقای نویسنده» اثر حسین زحمتکش زنجانی
نگاه گسترده و توسعهیافته نویسنده بر تاریخ سیاسی معاصر ایران
تبیین ایدئولوژیک، نیاز به نگاه گسترده و توسعهیافته نویسنده بر تاریخ سیاسی معاصر دارد و باید بن اجتماع تا صدرش را شناخته باشد و آن را تحلیل و تبیین کند.
بنابراین ادبیات همیشه ناظر به زندگی است. نویسنده این یادداشت، اطلاع چندانی از سایر علوم انسانی و محصولات آنها ندارد، اما همین اطلاع اندک کفایت میکند تا بنویسد که ادبیات چارهای جز زندگی ندارد. اگر آرمانی را بگذاریم وسط و بخواهیم ادبیات، آن را برایمان تبیین کند، بدین معنیست که ما ادبیات را هنوز آنچنان که باید نشناختهایم و اگر ضدیتی را نیز بخواهیم با ادبیات تشدید کنیم، همینطور است.
ادبیات که در اینجا منظور به وضوح درام است، و نه سایر ژانرهای نسبتاً منقرضشدهاش، تقابل دو خیر است که قهرمانانش را افراد عادی، و در گویش علمی، «شهروند» تشکیل میدهند. جذابیت ادبیات و همهگیریاش از همین نقطه مستوجب است و تا وقتی که مردمی معمولی و ما آدمهای زنده در تمدنها از ادبیات استفاده میکنیم، بنای ادبیات و بنای مصرف ما بر همین است. بر همین اساس، نویسنده باید هوشمندانه زندگی را، خط به خط و جزء به جزء زیر نظر گرفته و آن را برای مخاطب خودش بازسازی کند.
اتمسفر طرح، مستعد داستان است و داستان، مستعد اندیشه. اگر نویسندهای زندگی را رها کرده و توازن بین طرح و داستان را نخواهد و یا نتواند برقرار کند، اثرش یا یک بروشور تبلیغاتیست و یا یک توصیفنامه بی سر و ته. و این آن رسالت بزرگیست که نویسندگان سترگ این ساحت با ممارست و تلاش فراوان بدان دست یافتهاند. جنگ و صلح، بینوایان، برادران کارامازوف و...، مؤید تلاش کسانی است که اولاً زندگی را به خوبی دریافته و سپس آن را حقیقتاً بهمثابه یک زندگی بازسازی کرده و بعد، در دل آن زندگی، حادثهای را روایت کردهاند.
این مهم همان میراث عظیم گذشتگان است که آیندگان، که اکنون ماییم، از دریافت آن امتناع کردهایم. و البته چهبسا نتوان همه تقصیرات را هم بر سر نویسنده سردرگم قرن بیست و یک انداخت؛ پدیده جهانیشدن و همسانی، سرعت، تکنولوژی، نزاع ایدئولوژیک و جمهوریها و کرسیهای دموکراسی متعدد، فرصت دقت در جزئیات زندگی را به نویسنده یا نمیدهند و یا از او پس از یافتنش میگیرند. نویسنده امروز حقاً بار سنگینتر و رسالت سختتری از گذشتگان بر دوش دارد و آن، مقابله با حرکت ناهنجار جهان امروز، که حسبالامر حرکتی ضد زندگیست، و در نتیجه، مقابله با نابودی ادبیات است؛ ادبیاتی که از زندگی نشأت گرفته و چارهای هم جز زندگی ندارد!
در «روز بخیر آقای نویسنده»، ما تلاش مستعدانه نویسنده را در جهت حفظ تعادل و توازن طرح و داستان میبینیم، اما تأسفبار و غمناک است وقتی که این تلاش ناکام مانده و پردازش اندک رمان، امکان کاوش بیشتر نویسنده در زندگی را هم از او، هم از طرح و هم از داستان گرفته است.
نویسنده، گوشه چشمهای نسبتاً خوبی به زندگی و ابعاد آن داشته، از روزمرگیها تا تلخیها تا تلاشها، اندوهها شیرینیها، تعلیقها، تعادلها و عدم تعادلها، اما این نگاه اندک و «از گوشه چشم» به دو مسلخ کشانده شده که حسرتش را به دل مخاطبش میگذارد: یکی حجم اندک و پرداخت کم و یکی نگاه ایدئولوژیکِ بهاندازه کافی پرداختنشده که البته این دو، رابطه نزدیک و تنگاتنگی با هم و با مفهوم بیانشده در اول متن، یعنی«زندگی» دارند.
در پرداخت حجیمتری که امکانش بود، ما بیشتر به عناصر زندگی روزمره شخصیتها و کنشهای ارادی و غیرارادی آنان آگاه میشدیم. وانگهی که این امر تا حد زیادی انجام شده و نویسنده دِین خودش را ادا کرده، لیکن اگر کمی بیشتر تارهای طرح به دور اثر پیچیده میشد، ما فضا را بهتر درک میکردیم و طیف مخاطب اثر گسترده میشد. نمیتوان از این نکته چشمپوشی کرد که مخاطب این اثر جوری خلق شده که لاجرم از قبل میبایست در یک اتمسفر سیاسی و فرهنگی مشخص قرار میداشت و این موضوع توان ابلاغ و پویایی اثر را برای مخاطبان دیگری که خارج از این طیف و حتی در تضاد با این طیف هستند، محدود میکند.
اگر ما به درونیها و بیرونیهای این آدمها بیش از آنچه که گفته شد، اشراف داشتیم قطعاً آنها را اولاً به عنوان یک انسان درک میکردیم و ثانیاً آنها را یک ایرانی میدانستیم و بعد، راحتتر میتوانستیم کنشهایشان را خارج از کلیشههای ازپیشساختهشده، درک و قضاوت کنیم و این بسیار برای خلق مخاطب گسترده، مهم است.
مسئله بعدی، نگاه ایدئولوژیک سالم اما پرداختنشده نویسنده به مسئله است. در دهه اخیر، فعالیتهای موازی سازمان مجاهدین خلق و اپوزوسیونهای خارج از کشور علیه ایران و علیه جمهوری اسلامی ایران، دستمایه آثار درخشانی شده، اما مسئله این است که نگاه ایدئولوژیکی که این ضدیت را تعریف میکند، به درستی تعریف و تبیین نشده و این، مخاطب خاکستری را شدیداً دچار ابهام، سردرگمی و حتی وازدگی میکند. پس باید این ضدیت تعریف شود و وطنی که سرکوب میشود، فارغ از چند تعریف و تکه تاریخی، نشان داده شود.
برای مثال در دهه نود، همگام با افت اقتصادی ایران، با رشد فعالیتهای فرهنگی نسبتاً مؤثر سازمان مجاهدین و اپوزوسیون مواجه بودهایم و آن افت و این رشد، خودش را در وقایعی مانند انتخاباتهای گذشته و یا آبان 98 نشان داده. موازیسازی علت و معلول در چرخه نظام سیاسی ایران خود به خود باعث تبیین مواضع میشود. این تبیین ایدئولوژیک، نیاز به نگاه گسترده و توسعهیافته نویسنده بر تاریخ سیاسی معاصر دارد و باید بن اجتماع تا صدرش را شناخته باشد و آن را تحلیل و تبیین کند.
نکته نسبتاً مثبتی در اثر وجود دارد که این را امتداد یک موج در ادبیات امروزین آمریکا میدانیم و آن، تلاش برای شناخت جامعه مصرفی و جامعه بروکرات است. وقتی نویسنده، ما را حتی بهاستعاره با برندهای مختلف نشر آشنا میکند و از سلیقه غالب آنها در آثارشان سخن میگوید، یعنی اثر را مانند یک کشتی به سمت اقیانوس «مصرف» هدایت کرده و واقعیات آن بحر را برای مخاطب میشکافد. ما امروزه یک معضل اساسی داریم که ادبیات ما هنوز نتوانسته به خوبی با آن مواجهه و از آن رد شود و آن، پذیرفتن جامعه مصرفی به عنوان واقعیت میدانی زندگی روزمره و تلاش برای شناخت آن است.
ما هر روزه در محاصره برندها، تبلیغات و تهییجهای دائم برای هر انتخاب قرار داریم و متأسفانه این، کمی با شکوه ادبیات که در شرق، غیرزمینیتر از غرب است، در تضاد قرار گرفته و بایستی این تضاد و این تعارف کنار گذاشته شود تا مخاطب، جامعه و جهان پیرامون فعلی خودش را بهتر بشناسد. اتفاقاً پرداختن به سیستمهای اداری و برندهای گوناگونی که برای یک محصول وجود دارند، باعث فهم ابتذال و پوچی جامعه مصرفی میشود.
در کل میتوان گفت که «روز بخیر آقای نویسنده»، حقیقتاً از قلم یک نویسنده خلق شده، اما نویسندهای که نیاز به تعمق و زحمت بیشتری برای فهم جزئیات زندگی و طرح و بازآفرینی آنها دارد.
نظر شما