دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱ - ۰۸:۰۴
نیاز به بازتعریف اساسی از فلسفه دین داریم

پور حسن گفت: ما نیاز به بازتعریف اساسی از فلسفه دین داریم و در این بازنگری باید به یک ضرورت برسیم و آن هم گرایش به سمت فلسفه دین تطبیقی است.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) نعیمه پورمحمدی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب، یکشنبه ۱۱ دی‌ماه در نشست «فلسفه دین مبتنی بر آزمون چیست؟ معرفی نمونه مسئله شر در فلسفه دین مبتنی بر آزمون» که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد طی سخنانی گفت: فلسفه دین مبتنی بر آزمون، درباره سوگیری‌های شناختی، روانی و حتی عادت‌های رفتاری ما صحبت می‌کند لذا بر تعهدات پیشین فیلسوف دین در هنگام فلسفه‌ورزی در باب دین تصریح دارد بنابراین اگر سوال پیش بیاید که عنوان این نشست به چه معناست، علت بررسی این نکته است که آیا تعهدات فیلسوف در فلسفه دین مبتنی بر آزمون، تأثیری دارد که جواب بله است و باید گفت عادات شخصی و مسائل عاطفی، طبقه اقتصادی، جنسیت، قومیت و حتی وضعیت سلامتی یا معلولیت فرد، در فلسفه‌ورزی نقش دارد.

او ادامه داد: البته اولین باری که فلسفه دین مبتنی بر آزمون مطرح شد از سوی جاشوا نوب، فیلسوف جوان آمریکایی در دانشگاه ییل بود. از نظر وی فیلسوف مشغول بحث فلسفی است و مردم تحت تأثیر سوگیری‌های عاطفی و روانی هستند بنابراین الگوی شهود آنها متفاوت است لذا این مسائل را در مواردی همانند اختیار و معرفت مطرح کرد. فرض کنید رئیس یک شرکت مهم تجاری می‌‌خواهد از مشاوران خود مشورت بگیرد که یک طرح را اجرایی کنند و یکی از مشاوران می‌‌گوید اگر این طرح را اجرایی کنیم سود زیادی می‌بریم اما به محیط زیست آسیب می‌‌زند و رئیس هم می‌‌گوید من کاری به محیط زیست ندارم بلکه دنبال سود هستم. اما گاهی ممکن است همین مشاور بگوید که من طرحی دارم که سود زیادی دارد که برای محیط زیست هم خوب است و رئیس باز بگوید که من فقط دنبال سود هستم. بعد اگر نظر مردم پرسیده شود ممکن است آنها بگویند در مورد اول، رئیس شرکت یک کار ضد اخلاقی انجام داده ولی در مورد دوم که به محیط زیست کمک کرده کاری اخلاقی انجام نداده است در حالی‌که هم عمل اول و هم دوم ناخواسته بوده است.

او افزود: این در حالی است که فیلسوفان از کانت به بعد، اختیار را در عمل اخلاقی شرط دانسته‌اند اما مردم آشکارا مورد اول را ضد اخلاقی می‌دانند و مورد دوم را ضد اخلاقی نمی‌دانند بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که شهود مردم با شهود فلاسفه متفاوت است. بنابراین نوب و پاره‌‌ای از فیلسوفان دیگر به این نتیجه رسیدند که شهود مردم و شهود فلاسفه متفاوت است بنابراین باید حتما از طریق آزمون‌هایی که انجام می‌دهیم دیدگاه مردم را بدانیم و حتماً باید عوامل تجربی سنجیده شود.

پورمحمدی بیان کرد: زمانی‌که اشوا نوب، این مقالات را می‌نوشت هنوز دانشمندان علوم شناختی وارد این حوزه نشده بودند اما بعداً دانشمندانِ علوم شناختی هم وارد این موضوع شده و مقالاتی در این عرصه نوشتند و حتی برخی مقالات مشترک با فلاسفه مبتنی بر آزمون چاپ کردند. فیلسوفان تحلیلی به میزان زیادی به عقل انسان تکیه می‌کنند و می‌گویند عقل می‌‌تواند صرف‌نظر از احساس و عادات رفتاری و سوگیری‌های روانی، تأمل کرده و مثلاً یک مسئله را به شکل تحلیلی حل کند اما فیلسوفان مبتنی بر آزمون این نکته را نمی‌پذیرند و می‌گویند اقدامات ما ترکیبی از تعقلات و احساسات ماست.

او با بیان اینکه همچنین فلسفه آزمون، واکنشی به فلسفه جهان شمول مدرن است عنوان کرد: فلسفه مدرن معتقد است تفکر فلسفی یک نتیجه دارد اما فیلسوف مبتنی بر آزمون می‌‌گوید باید تنوعات فرهنگی را در نظر گرفت چون تأملات فلسفی در شرق و غرب عالم متفاوت است و نباید یک تفکر همانند تفکر غربی را تفکر اصیل و برتر بدانیم بنابراین دیدگاه فلسفه مدرن در مورد اینکه در اخلاق، فلسفه تعلیم و تربیت، فلسفه روانشناسی و فلسفه دین، نظریات جهان شمول وجود دارد و می‌‌توان به یک پاسخ یکسان برای همه مسائل رسید، باطل می‌شود.

این محقق عنوان کرد: فیلسوفان مبتنی بر آزمون نمی‌گویند که فیلسوف باید دست از کار بکشد بلکه معتقدند باید کار به صورت ترکیبی انجام شود یعنی همواره به اطلاعات آماری و آزمون‌های تجربی که روی مردم انجام می‌شود توجه شود و آنها را در فلسفه‌ورزی خود به کار گیرد چراکه این کار جلوی تحریف واقعیت را می‌گیرد. برخی اشکال گرفته‌اند که مگر فیزیکدان یا شیمی‌دان برای دریافت سوالات خود به مردم مراجعه می‌کند اما فیلسوفان مبتنی بر آزمون در جواب می‌گویند فیزیک و زیست‌شناسی و بسیاری از علوم دیگر، کاری به شهود مردم و روانشناسی آنها و فرآیندهای ذهنی ندارند اما وقتی در پاره‌ای از مسائلِ فلسفه دقیقاً با این فرآیندهای ذهنی آنان و روش فکر کردن مردم سر و کار داریم آن وقت حقایق روانشناختی مردم و سوال کردن از آنها و دخیل کردنشان در تأملات فلسفی اهمیت زیادی پیدا می‌کند.

پورمحمدی گفت: اشکال دیگری که به فلسفه مبتنی بر آزمون وارد شده این است که شهود فیلسوف، ناشی از یک عقل سلیم است و نسبت به مردم دقیق‌تر است چراکه تفکر فلسفی نسبت به تفکر مردم برتری دارد و راه‌های تفکر درست را از طریق منطق شناخته و شهود وی به گونه‌ای است که کمتر خطری همانند تحت تأثیر احساسات قرار گرفتن، آن را تهدید می‌کند اما مردم اینگونه نیستند ولی جواب فیلسوفان مبتنی بر آزمون این است که اتفاقا در بسیاری از مواقع شهود مردم بکرتر است و سالم‌تر فکر می‌کنند اما فیلسوف چون تحت تأثیر آموزش فلسفه قرار گرفته و به جناح خاصی همانند هگل یا نیچه علاقه دارد یا استاد وی بیشتر عاشق نیچه بوده است بنابراین بیشتر تحت تأثیر این مکاتب قرار گرفته است ولی مردم در فکر کردن تحت تأثیر این مسائل نیستند. اشکال دیگر این است که گفته شده شما با این کار اقتدار فلسفه را می‌شکنید و باعث می‌‌شود دیگر کسی اصالتی برای فلسفه قائل نباشد اما جواب فیلسوفان مبتنی بر آزمون این است که فیلسوف همچنان مقتدر است اما ما می‌‌خواهیم یک ابزار دیگر به ابزارهای وی اضافه کنیم.

او با بیان اینکه یکی از مسائل مهم در فلسفه دین، مسئله شر است توضیح داد: اگر بخواهیم آن را با فلسفه دین مبتنی بر آزمون مورد ارزیابی قرار دهیم، یکی از روایت‌ها که در مورد مسئله شر وجود دارد این است که مواردی از رنج شدید وجود دارد که به نظر می‌رسد خداوند می‌‌توانست از آنها جلوگیری کند بدون اینکه خیر بزرگتری از دست برود یا شری بدتر پیش بیاید لذا خداوند باید جلوی شرور را بگیرد مگر اینکه این کار باعث شود شری بدتر به وجود بیاید.

به گفته این فلسفه پژوه، فیلسوفان مبتنی بر آزمون می‌‌گویند چرا فکر می‌کنیم مقدمات این استدلال صادق هستند و از کجا معتقدیم که واقعا رنج‌هایی وجود دارد که خداوند می‌توانست جلوی آنها بگیرد بدون اینکه شری بزرگتر به وجود بیاید؟ از نظر آنها در این استدلال ذکر شده که مواردی از رنج شدید وجود دارد که به نظر ما یا بنا بر دانش و تجربه ما، خدا می‌توانست جلوی آنها را بگیرد اما سؤال این است که آیا به نظر همه مردم می‌‌رسد که این درست است. فیلسوفان مبتنی بر آزمون‌ می‌گویند اینها نادرست است چراکه آنها اذعان دارند نظر شخصی‌شان این است مگر اینکه همه مردم اینگونه فکر کنند نه اینکه فقط دیدگاه فلاسفه در این مورد را در نظر بگیریم.

قاسم پورحسن، عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در ادامه این مراسم با بیان اینکه فلسفه دین تداوم الهیات مسیحی در دوره جدید است گفت: منظورم لزوما تداوم ذاتی و جوهری نیست بلکه مراد تداوم تاریخی است. به عبارت دیگر در تاریخ مطالعات دین، از نیمه دوم سده نوزدهم تا دهه بیستِ سده بیستم انقطاعی می‌‌بینیم که منجر به بروز اشکالات زیادی شد که ما ضرورتاً فلسفه دین را علاوه بر اینکه تحلیلی می‌بینیم و از تأملات فلسفه قاره‌ای غفلت می‌‌کنیم اما در عین حال عمده فلسفه دین مبتنی بر الهیات مسیحی است. پلانتینگا در بخشی از زندگی‌نامه خود به فیلسوفان دین می‌گوید که متأسفانه فلسفه دین در حال بیرون رفتن از الهیات مسیحی است و این امری خطرناک است.

او تاکید کرد: شاید به همین دلیل که فلسفه دین را به الهیات مسیحی تقلیل داده‌ایم است که اساتید ما کوشش می‌کنند که ببینید ما چگونه می‌توانیم به مطالعات تطبیقی دست بزنیم. بنده معتقدم ما نیاز به بازتعریف اساسی از فلسفه دین داریم و در این بازنگری باید به یک ضرورت برسیم و آن هم گرایش به سمت فلسفه دین تطبیقی است. علت اینکه چنین نکته‌ای را مطرح می‌کنم این است که نمی‌توانیم بر اساس تفکر یک دین خاص، دست به مطالعه دین بزنیم بنابراین راهی غیر از فلسفه دین تطبیقی نداریم و بنده معتقدم در فلسفه دین تطبیقی به دانشی فراگیر و جامع نزدیک خواهیم شد.

این استاد دانشگاه گفت: نکته دیگر این است که فلسفه دین را اینگونه تعریف می‌کنیم که بتوانیم اندیشه‌های عقلی در باب دین را شکل دهیم. اگر گرایش‌های عمده فلسفه دین اعم از کالوینیستی، ایمان‌گرایی و .... را بررسی کنیم در آن صورت مناقشه ما این است که کدام الهیات‌ها برنده هستند و کدامیک را باید مبنا قرار دهیم. آیا باید به الهیات عقلی برگردیم یا فلسفه دین را به دوره متأخر ارجاع دهیم که بنیان‌های آن را ایمان‌گرایی تشکیل می‌دهد؟ به نظر می‌رسد هنوز نزاع‌ها در این زمینه به خوبی شروع نشده چراکه مناقشاتی زیادی در این زمینه وجود دارد که فلسفه دین را باید از کجا شروع کنیم؟

پورحسن بیان کرد: سؤال این است که آیا ما آغاز فلسفه دین به معنای اصطلاحی را به واکنش‌هایی برگردانیم که آکسفورد نسبت به کمبریجی‌ها در باب زبان و گزاره‌ها داشت یعنی فلسفه دین را امری واکنشی بدانیم یا اینکه به پیشینه آن توجه کنیم. اگر در درسگفتارهای هگل به فلسفه دین اشاره شده است آیا باید هگل را در درون فلسفه دین قرار دهیم و آیا نباید کانت را در این حوزه قرار دهیم؟ یکبار یکی از اساتید به بنده می‌گفت که بدون مطالعه کانت نمی‌توانید درک درستی از هرمنوتیک داشته باشید. از سوی دیگر آیا هیوم، فیلسوف دین نیست؟ چون در این‌صورت شعاع بحث ما متفاوت خواهد بود. در اسلام هم همین‌گونه است و اگر مثلا غزالی را با یک متفکر عقلی همانند فارابی و ابن سینا مقایسه کنید آنها را در ذیل فلسفه دین مقایسه خواهید کرد بنابراین نباید متأخر بودن فلسفه دین را در تحقیقات خود در نظر نگیریم. از سوی دیگر فلسفه دین را نباید فقط در محدوده فلسفه تحلیلی قرار دهیم بلکه باید به فلسفه قاره‌ای هم توجه کنیم.

او با بیان اینکه تعریف از فلسفه دین است که به تعاریف سه گانه شامل فلسفی، علمی و الهیاتی تقسیم می‌‌شود عنوان کرد: معتقدم عمده دعواهای ما در باب فلسفه در عرصه الهیاتیِ آن است. تعریف رایج این است که بگوییم فلسفه دین، هم تبیین دین و هم دفاع عقلی از آن در برابر دیگران است. هرچند به نظرم بسیاری از پژوهش‌ها به نتایج این تعریف توجه ندارند. به نظرم در ایران هم وقتی از فلسفه دین حرف می‌‌زنیم در درون نگره الهیاتی حرف می‌‌زنیم نه فلسفی. بنده در کتاب «نظام معرفت شناسی» به صورت مفصل از همین دیدگاه سخن گفته‌ام که چرا وقتی وحی را به معنای خواب و رویا تعریف کنید با وضعیت بسیار پیچیده‌ای روبه رو خواهید شد که به جای واگشایی متن باید به نگاه‌های روانشناختی و نیت خوانی روی آورده و وارد دیدگاهی کاملا سوبژکتیو شویم.

او افزود: مسئله دیگر در مورد رویکرد علم است که تاریخچه‌ای طولانی دارد و از ۱۸۶۰ شروع شده است که کتاب «درآمدی بر علم دین» نوشته شد. در آنجا گفته شده منظور از علم، روش است یعنی روش نظام‌مندی که دارای ضابطه باشد و صرفاً بر اساس ایمان درباره یک مسئله فلسفی مناقشه نکنیم. در فلسفه دین چهار منظر داریم که مقداری می‌تواند جهت فلسفه دین را برای ما روشن کند. منظر اول، منظر عقلی است. وقتی از منظر عقلی صحبت می‌کنیم منظورمان این است که انتقادی است و همه فیلسوفان دین را که باید از دین دفاع کنند در برمی‌گیرد. در اینجا این سؤال پیش می‌آید که آیا می‌‌توانیم بگوییم فلسفه دین عبارت از پژوهش عقلانی بی‌طرفانه و کاملا توصیفی است بدون اینکه توجه کنیم که آیا اقدامات ما به اثبات یا انکار منتهی می‌شود؟ از جمله خصوصیات منظر عقلی این است که انتقادی است یعنی اینگونه نیست که بخواهد دقیقا در مقابل نگاه هنجاری دست به دفاع بزند. خصوصیت دیگر این است که زبانی است یعنی باید درون فلسفه دین قرار بگیریم. همچنین تألیفی است یعنی مبتنی بر مفاهیم یک الهیات نیست بلکه منظری جامع به علوم دارد.

پور حسن در پایان بیان کرد: منظر دوم منظری است که خود را متعهد به دفاع از فلسفه دین می‌داند. این تعهد در متفکرانی همانند پلانتینگا با الزام نیز همراه شده است. منظر سوم نیز منظر تحلیلی و زبانی است یعنی شما موافق باشید که باید از همین حیث کنونی درباره فلسفه دین صحبت کنیم. در این صورت وارد یک وجه گزاره‌ای و مناقشات گزاره‌ای خواهیم شد. منظر چهارم منظر فرادانشی است. در چنین رویکردی ادعا می‌شود که فلسفه دین، یک فرادانش است که درباره اخلاق، زندگی، توسعه، انسان شناختی، محیط زیست، سازگاری علم و دین و دین و مدرنیته بحث می‌کند به نظر می‌رسد که ما در این دوران می‌توانیم ادعا کنیم امروزه فلسفه دین در غیاب متافیزیک چنین کارکردهایی را بر عهده دارد و فلسفه دین دیگر یک واکنش و لغزان و صرفا پاسخ نیست بلکه اصول و تاریخی برای آن وجود دارد و در این صورت می‌‌توانیم بسیاری از موضوعاتی که با انسان ارتباط پیدا می‌کنند را حل کنیم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها