گاردین برترین خاطرات و زندگینامههای سال میلادی گذشته را معرفی کرد:
اشکها و لبخندهای 2022؛ از رنج نژادپرستی تا روایت فرار از آشویتس
بهترین خاطرات و زندگینامههای انگلیسیزبان منتشر شده در سال 2022 به انتخاب نشریه گاردین در دو بخش جداگانه معرفی شده است.
خاطرات
«یک بغل خوشبختی» نوشته ریچارد ای گرانت (گالری)
این کتاب، داستان یک سالی را روایت میکند که گرانت، بازیگر و کارگردان برای مراقبت از همسر مرحومش، جوآن واشنگتن، گذرانده است. همسرش کمی پیش از کریسمس در سال 2020 به سرطان ریه مبتلا و بیماری به سر و قلبش سرایت کرده بود. کتاب، ملاقاتهای بیمارستانی را با خاطرات خواستگاری این زوج و نیز حضور گرانت در گلدن گلوب، فیلمبرداری «جنگ ستارگان» و... در هم میآمیزد. اگرچه همنشینی غم بیماری و زرق و برق سینما عجیب به نظر میرسد، اما در این کتاب، اثرگذار شده است.
«مدیریت آرزوها» نوشته مینی درایور (مانیلا)
این کتاب زندگینامه مینی درایور، بازیگر است که به زبانی طنز و سرگرمکننده به جزئیات لحظات مهم زندگی این بازیگر میپردازد، از خاطرات زمانی که پدرش او را در یازده سالگی به تنهایی به انگلستان فرستاد تا تجربه مادر شدن و...
«دیوانهوار، عمیق» نوشته آلن ریکمن (کننگیت)
خاطرات آلن ریکمن، بازیگر درگذشته، روایت ناکامیهای او، با وجود موفقیتهای فراوانش است، از ناراحتی برای نقشهایی که به دست نیاورده تا انتقاد از نویسندگان، کارگردانان و همبازیهایش. البته لحظات خوش زندگی این بازیگر نیز در این کتاب جا گرفتهاند، از نشست و برخاست او با موسیقیدانان و ستارههای هالیوود گرفته تا همنشینی با سیاستمنداران. ارزیابیهای ارزشمند او از برخی فیلمها و نمایشنامهها نیز از بخشهای مهم این کتاب است.
«برای یافتن من» نوشته ویولا دیویس (کورونت)
این کتاب، خاطرات ویولا دیویس، بازیگر است. از دوران کودکی سختی که داشته تا به شهرت رسیدن و مشکلاتی نظیر نژادپرستی که با آنها دست و پنجه نرم کرده است. دیویس به عنوان یک بازیگر سیاهپوست خشم خود را در برابر بی عدالتی در صنعت سینما در خاطراتش منعکس کرده است.
«نوری که در وجود ماست» نوشته میشل اوباما (وایکینگ)
میشل اوباما که پیشتر خاطراتش را در کتاب پرفروش «شدن» منتشر کرده بود، در کتاب جدیدش به خواستههای غیرممکنی اشاره دارد که انسانها در دنیایی که آدمها را متفاوت یا ناکافی میبیند، به دنبالش هستند. اوباما مینویسد: «این یک واقعیت تلخ است که ما از کسانی که به حاشیه رانده شدهاند، انتظارات زیادی داریم و از کسانی که اینگونه نیستند، نه.»
«سرزمین مادری» نوشته چیترا راماسوامی (کاننگیت)
چیترا راماسوامی، روزنامهنگار، در این کتاب، دوستی خود با هنری ووگای 97 ساله را روایت میکند، کسی که در نوجوانی از دست نازیها فرار و زندگی جدیدی را در گلاسکو آغاز کرد. در کنار این روایت، داستان خانوادگی خود راماسوامی به عنوان فرزند والدین مهاجر هندی نیز بیان میشود و از این راه، مسائلی مانند هویت، تعلق و معنای خانه و سرزمین به بحث گذاشته میشود.
«عشق و روزهای سیاه» اثر ایرا ماتور (پیپال تری)
این کتاب چندلایه نیز مضامینی مشابه کتاب سرزمین مادری دارد و داستان آن در هند، بریتانیا و دریای کارائیب اتفاق میافتد. این کتاب زندگی اجداد ثروتمند و نالایق نویسنده را در پسزمینهای از هژمونی پدرسالارانه و امپراتوری در حال فروپاشی روایت میکند.
«روزهای آخر» نوشته علی میلار (ابوری)
این کتاب، روایتی دلخراش از خانوادهای است که به دلیل تعصبات از هم پاشیده میشود. میلار که یهودی است و در مرزهای اسکاتلند بزرگ شده، به دوران کودکیاش میاندیشد که با پیشبینی هارماگدون تسخیر شده بود و به دلیل اختلال غذا خوردن، آسیب دیده بود. او در بزرگسالی ازدواج میکند و صاحب یک بچه میشود، اما در 30 سالگی فرار میکند و برای همیشه از خانوادهاش جدا میشود.
«گناهان پدرم» نوشته لیلی دان (وایدنفلد اند نیکلسون)
مانند کتاب روزهای آخر، این کتاب نیز داستان تاثیر نامطلوب تعصبات بر خانواده را روایت میکند. دان به یاد میآورد که پدرش را در کمونی در هند به ریاست رهبر فرقه باگوان شری راجنیش از دست داده است، جایی که شاگردان تشویق میشوند «عاشقانه زندگی کنند»، به این معنی که میتوانند درگیر روابط آزاد بدون گناه باشند. کتاب دان تلاش او برای شناسایی این شخصیت کاریزماتیک و غیرقابل اعتماد و تاثیر مخرب او بر نزدیکترین افراد زندگی دان است.
«گناهان اصلی» نوشته مت رولند هیل (شاتو اند ویندوس)
در این کتاب که زبانی طنز دارد، این نویسنده است که عامل هرج و مرج معرفی میشود. هیل، پسر خانوادهای مسیحی، در مراسم تشییع جنازه دوستی که در اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر جان خود را از دست داده، هروئین مصرف میکند. همچنین بازدید از بیت لحم، تلاش میکند مواد مخدر گیر بیاورد. اگر روایت هیل یک رمان بود، احتمالا باورنکردنی به نظر میرسید.
«بدون اخطار و فقط گاهی» اثر کیت دووال (تیندر پرس)
نویسنده به یاد میآورد که چگونه او و چهار خواهر و برادرش گرسنه میخوابیدند، در حالی که پدرشان درآمد خود را صرف خرید کت و شلوار جدید میکرد و مادرش، خشم خود را با پرتاب بطریهای خالی شیر به دیوار حیاط پشتی خالی میکرد. او پس از یک دوره افسردگی در نوجوانی، در نهایت آرامش و فرار از این وضعیت را در ادبیات یافت. کتاب او انعکاس قدرتمندی از دورانی است که او در آن زندگی میکرد، زمانی که بچهها یاد میگرفتند سرگرمیهای خودشان را بسازند و بزرگسالان درباره احساساتشان صحبت نمیکردند.
«همسر درناها» نوشته سی.جی هاوسر (وایکینگ)
نویسنده آمریکایی در این کتاب، روایت میکند که چگونه 10 روز پس از پایان نامزدی خود، برای مطالعه روی درناهای فریادکش به ساحل خلیج تگزاس سفر کرده است. این مقاله که در پاریس ریویو منتشر شد، هاوسر را بر آن داشت تا افکار خود را درباره عشق و روابط به این کتاب متفکرانه و خندهدار بسط دهد.
بیوگرافی
«آگاتا کریستی: زنی بینهایت زیرک» اثر لوسی ورسلی (هودر و استاتون)
این کتاب پرترهای جذاب از ملکه داستانهای جنایی است که از دریچه فمینیستی روایت میشود. این کتاب مشکلات کریستی را بهویژه در دیدگاههایش درباره نژاد یادآوری میکند، در حالی که او را به دلیل قرار دادن زنان در مرکز داستانهایش، جلوتر از زمان خود میداند.
«بینهایتِ بینهایت» نوشته کاترین راندل
راندل، نویسنده کودکان در این کتاب که نوشتن آن 10 سال طول کشید و برنده جایزه بیلی گیفورد امسال شد، بیوگرافی جان دان، واعظ و شاعر قرن هفدهمی را روایت میکند. کتاب با شوخطبعی و نشاط، دنیای درونی دان را با تکیه بر شعر او زنده میکند.
«هنرمند فراری» اثر جاناتان فریدلند (جان موری)
این کتاب روایتی قابل توجه از زندگی رودولف وربا، زندانی آشویتس است. او در آشویتس در فروشگاهی کار میکرد که وسایلی میفروخت که از زندانیان برداشته شده بود و نشان میداد آنها آنجا نبودند که اسکان داده شوند، بلکه قرار بود کشته شوند. وربا و دوستش فرد وتزلر قرار گذاشتند که از آنجا فرار کنند و درباره کشتار توسط نازیها به جهان بگویند. این دو، قبل از اینکه بتوانند فرار کنند، سه روز زیر تودههای چوب پنهان شدند. ترسناک بودن این داستان نه تنها در روایت آن از «کشتار با خونسردی» بلکه در عملکرد کند مقامات در واکنش به گزارش وربا و ولتز درباره عملکرد آشویتس است. فریدلند سخنان فیلسوف فرانسوی یهودی، رمون آرون، را یادآوری میکند که وقتی درباره هولوکاست از او پرسیدند، گفت: «میدانستم، اما باور نمیکردم و چون باور نمیکردم، نمیدانستم.»
نظر شما