آیتالله محسن اراکی در درسگفتار «فقه فرهنگ»:
بسیاری از دانشگاههای اروپایی اجازه نشر نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه را نمیدهند/ رسانه ابزار حاکمیت است
آیتالله اراکی میگوید: کتابهای زیادی علیه اسلام شیعی در دانشگاههای اروپایی وجود دارد. بسیاری از کتابها همچون نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه در آنجا موجود نبود. حتی ما مخفیانه این کتابها را در کتابخانه گذاشتیم و آنها را برداشتند. همانطور که ما کتابهایی را ضلال میدانیم، آنها نیز این کتابها را ضلال برمیشمارند و از این بابت اجازه نشر به آنها نمیدهند.
فقه کلان، گفتارهای جامعهای و اجتماعی است. منظور آن فقهای است که روابط اجتماعی را که مربوط به حاکمیت است در نظر میگیرد و احکام آنها را بیان میکند. وقتی میگوییم فقه گفتارهای کلان، یعنی گفتارهایی که حاکمیت باید در جامعه ترویج کند. مسئولیت حاکمیت است که این گفتمانها را در جامعه ایجاد و جهتدهی کند.
برای اینکه اصول حاکم در گستره اجتماعی و فقه کلان رفتارها را بررسی کنیم، ابتدا به نهادهای گفتمانساز میپردازیم. این نهادها هستند که گفتارهای اجتماعی را جهت میدهند و میسازند. اولین نهاد، نهاد رسانه است. در تعریف رسانه ما چنین گفتیم و میگوییم، رسانه ابزاریست که وسیله جهتدهی و برقراری روابط گفتاری در بین افراد جامعه و نهادهای اجتماعی، از طریق نقل و انتقال پیام و خبرها و ترویج ارزشهای اجتماعی است.
بر این رسانه، باید اصولی حاکم باشد. رسانهای که میخواهد کار برقراری گفتمان اجتماعی را بر عهده بگیرد، باید اصولی داشته باشد. اصل اول از اصول حاکم بر سیاستهای رسانهای، این است که رسانه، چون ابزار ارتباط جمعی است باید در چارچوب سیاستهای حاکمیتی عمل کند. رسانه یک ابزار حاکمیتی است. ایجاد روابط اجتماعی از اساس کار حاکم است. کلا رفتارهای اجتماعی، مسئولیتهایش به عهده حاکمیت است، لذا مسئولیت دارد در رابطه با شکلدهی روابط اجتماعی، از جمله روابط اجتماعی گفتاری، نقش داشته باشد.
ما در بحثهای علمالاجتماع اسلامی از یک سو، و بحثهای فقه نظام سیاسی از سوی دیگر، به تفصیل شرح دادهایم که اصولا، دولت و حاکمیت، نماد جامعه است و هویت اجتماعی به وسیله حاکمیت شکل میگیرد و هر مقولهای که مقولهای اجتماعی است در حوزه اختیارات و صلاحیت حاکمیت است.
کار رسانه چنین چیزی است، سر و کارش با روابط گفتاری اجتماعی است. رسانه یک کار شخصی و فردی نیست؛ قوام کار رسانهای بر روابط اجتماعی است لذا باید رسانه در چارچوب سیاستهای حاکمیتی عمل کند. این را غربیها نیز قبول دارند. آنها در مقام ادعا و تبلیغات، رسانهها را آزاد و معترض میدانند اما انگار این حرفها را برای ما میزنند که رسانه باید خارج از قدرت عمل کند. خودشان عکس این عمل میکنند. عملا رسانههای غرب، صد در صد در اختیار حاکمیت است. آنها معتقدند که حاکمیت بدون رسانه نمیشود و رسانه نیز نمیتواند خارج از حکومت عمل کند. به نوعی میتوان گفت حاکمیتی که از ابزار رسانه استفاده نمیکند، حاکم نیست.
ما برنامههای مختلفی در دانشگاههای اروپا داشتیم. کتابهای زیادی علیه اسلام شیعی در این دانشگاهها وجود داشت. بسیاری از کتابها همچون نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه در آنجا موجود نبود. حتی ما مخفیانه این کتابها را در کتابخانه گذاشتیم و آنها را برداشتند. همانطور که ما کتابهایی را ضلال میدانیم، آنها نیز این کتابها را ضلال برمیشمارند و از این بابت اجازه نشر به آنها نمیدهند. کتابهای زیادی چاپ میکنند اما کتابهایی که اثرگذاری بالایی ندارند. مثل کتابهای ابن تیمیه.
در اصول تفکر اسلامی، قضایا به دو قسم، تقسیم میشود؛ اخباریات و انشائیات. صحت و سقم و درست و نادرست تنها در اخباریات جای دارد، که اگر منطبق با مخبرالامر باشد میگویند صادق است. اما در انشائیات، بحث درست و نادرست وجود ندارد. ممکن است کسی آرزویی داشته باشد، نمیشود گفت آرزو درست نیست.
ابن تیمیه میگوید هر پرسشی صحیح نیست. هر پرسشی به جا نیست. مثلا این پرسش که خدا را که آفریده است؟ ابن تیمیه میگوید این پرسش غلط است برای همین جوابی ندارد. پرسش همان انشاء است. از همین رو اشکالی که به نظر ابن تیمیه وارد است این است که سوال درست یا نادرست وجود ندارد. سوال، سوال است؛ چه جواب داشته باشد چه نه.
ثانیا در مقابل این حرف ابن تیمیه، باید بگوییم که فلاسفه ما خیلی روشن به این پرسش جواب دادهاند؛ هم بوعلی سینا و هم بسیاری از دانشمندان. پیش از جواب دادن باید مسئله نیازمندی به علت مورد بحث قرار بگیرد که اساس نیازمندی به علت در چیست؟ دو نظریه در این مورد وجود دارد. یکی نظریه فقر وجودی است که متعلق به ملاصدراست. نظریه دیگر نیز این است که اساس نیاز به علت، امکان است. که اگر موجودی ممکنالوجود است فی ذاته، تا یکی از طرفین برایش رجحان پیدا نکند، بالعلت، این، موجود نخواهد شد.
امر ممکنالوجود نیازمند علت است، چون وجود و عدم برایش یکسان است. بر اساس این دو نظریه، این سوال که خدا را که به وجود آورده، جوابش این است که خدا نیازمند به علت نیست. چرا؟ چون خدای متعال بر اساس نظریه ابنسینا واجبالوجود است؛ ممکنالوجود نیست که نیاز به علت داشته باشد. بر اساس نظریه ملاصدرا نیز خدای متعال، ذات غنی علیالاطلاق است، غنی است و نیاز ندارد که علت داشته باشد.
نظر شما