چهارشنبه ۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۹:۰۰
هنر «همیشه یکی هست… همون همیشگی» چالش با مخاطب است

ایمان آهنین جان، کتابشناس و فعال فرهنگی، یادداشتی را درباره کتاب «همیشه یکی هست... همون همیشگی» به قلم نابسوبا (علی شریفی) نوشته و در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه می‌خوانید.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ایمان آهنین جان: کتاب «همیشه یکی هست همون همیشگی» را که در دست بگیرید، احتمالا شما هم نمی‌توانید باور کنید این اولین اثر یک نویسنده باشد، حال آنکه هنوز کتاب را باز هم نکرده‌اید. نویسنده‌ای که خود را به دلیلی نامشخص نابسوبا نامیده است و از آنجایی که هیچ تعریفی برای این نام در هیچ فرهنگ واژگانی یافت نمی‌شود، قاعدتا ساخته پرداخته ذهن خود اوست. نابسوبا از روی جلد کتاب شروع به ایجاد چالش برای مخاطب نموده و یکی از مفاهیم بزرگ و عمیق جهان هستی را دست مایه این چالش قرار داده است. غروب و طلوع خورشید، معجزه‌ای هرروزه که حامل پیام امید است. در پِیِ هر غروب و تاریکی طلوع و روشنی، خواهد آمد این وعده الهی‌ست، بدا به حال ما که درگیر روزمره شده و بی توجه به این وعده دست و پای بیهوده و بیجا می‌زنیم.

از طرفی دیگر نابسوبا زاویه دید مخاطب را نشانه گرفته، شما اگر پشت جلد را در مقابل داشته باشید خورشید را در مغرب و در حال غروب خواهید دید و اگر کتاب را برگردانید و روی جلد را بنگرید خورشید در مشرق و در حال طلوع است، حال نوبت آن است که عطف کتاب را در مقابل دیدگان قرار دهید و کتاب را کامل بازکنید تا تمام آنچه رشته شده پنبه گردد...

شاید اگر بیشتر دقت کنیم چیزهای دیگری نیز بیابیم، این کنکاش را به خود شما واگذار می‌کنم و وارد کتاب می‌شوم، نابسوبا در پیش گفتاری خلاصه و جمعُ جور با طنازی و شوخی با ضرب المثلی، داستان خود را شبیه همه داستان‌های دیگر دانسته، البته وقتی کتاب مطالعه می‌شود، سخن نابسوبا در این بخش بیشتر سخنی متواضعانه نمود می‌کند، البته دیگر بر کسی پوشیده نیست که تاریخ مدام در حال تکرار است و وقایع همگی تکرار مکررات ولیکن داستان همیشه یکی هست همون همیشگی هیچگاه این‌چنین نقل نشده و می‌توان آن را نوعی ساختار شکنی در قصه‌گویی دانست، البته در اینجا منظور نظرم تأیید، تعریف و تمجید از اثر نیست و صرفاً به متفاوت بودن اثر اشاره دارم و خاص بودن آن.

برای آخرین نکته قبل از ورود به داستان، به شخصه مایل هستم جناب نابسوبا ی مرموز را پشت‌میزی نشانده و آن چراغ معروف را مقابل صورت او به حرکت درآورم تا زبان باز کند و بگوید آن عزیزی که روزی برایش جان می‌داده و حال سر را به تنش تاب نمی‌آورد کیست؟

این عزیز با حرفی که زده کلا راه سوال در خصوص واقعی بودن یا نبودن شخصیت‌ها و اتفاقات را مسدود ساخته و قاعدتاً جواب نابسوبا در این خصوص همین یک جمله خواهد بود: «برو پِیِ حرف» اما چه می‌شود کرد، دست ما کوتاهُ خرما بر نخیل است.

حالا بریم سراغ اصل ماجرا، «همیشه یکی هست... همون همیشگی»، تفاوت‌های شایانی با رمان‌های دیگر دارد، شروع داستان با ردوبدل شدن دیالوگ بین دو تن از شخصیت‌ها به صورت پینگ‌پنگی و بدون حضور دانای کل یا راوی خواننده را تا حدودی مبهوت می‌نماید، چراکه عموما انتظار چنین چیزی در رمان‌ها نیست.

بعد از گفت‌وگو سروکله راوی پیدا می‌شود و روایت لحظه‌ای که اتفاقاً شروع داستان است را پی می‌گیرد، یک تصادف بین راوی که علی نام دارد و دختری که گویا لاله است.

این تصادف سرآغاز یک داستان مهیج، عجیب و پر از فرازو فرود است که به واسطه ریتم بالای آن لحظه‌ای از فرودها را حس نخواهید کرد و مدام در فرازها سیر خواهید نمود.

علی که تقریبا مطمئن شده طرف مقابلش لاله است با سری پر از چرا و چگونه، او را به همراه خویش سپرده و خود راهی بزمی می‌شود که در ابتدای داستان برای خواننده این تصور را ایجاد می‌کند که با یک داستان مذهبی روبه‌روست، ولی زیاد در این فضا و حال‌و هوا که اتفاقاً خیلی زیبا ترسیم شده نخواهید ماند و شاید حلاوت و شیرینی آن به گزیده بیان شدنش هست.

نابسوبا لاله را به طعمه‌ای بدل ساخته تا مخاطب را با خود همراه نماید و هر لحظه بر عطش خواننده برای یافتن هویت لاله افزوده تا در وقت مواجهه آنان خواننده را شوکه نماید، وقتی به این قسمت برسید چه مشتاق دانستن باشید و چه حدس‌هایی زده باشید که البته احتمالاً اشتباه هست، به شدت متعجب خواهید شد، چراکه نابسوبا به شکلی ماهرانه با تغییر راوی از علی به لاله شما را شوکه می‌کند، لطفاً گیج نشوید در این کتاب خبری از دانای کل یا یک راوی واحد نیست و هر یک از شخصیت‌های اصلی خود را روایت می‌کنند و در فصل مربوط به خود می‌شوند دانای کل، هرچند داستان حول محور علی است ولی دیگر شخصیت‌ها آنقدر درست و بجا نقش آفرینی کرده‌اند که حذف آنان میسر نیست.

سبک نگارش نابسوبا کاملا با روش‌های مرسوم رمان‌نویسی متفاوت است و می‌توان خاص بودن آن را به وضوح دید، این سبک خاص چنان کتاب را همه فهم نموده که حتی کودکان نیز می‌توانند با آن ارتباط بگیرند و به عمق مفاهیم آن دست پیدا کنند، البته نابسوبا روی جلد از علامت احتیاط برای استفاده کرده که احتمالا برای برخی از واژه‌های به کار رفته در کتاب لحاظ شده است.

طنازی قلم نویسنده عجیب جذاب و دلنشین است. احوال غالب کتاب به واسطه تلخی رفتار و کثیفی اعمال ضد قهرمان آن می‌بایست تلخ و سیاه و تا حدی آزار دهنده باشد، ولی گویا نابسوبا با تلخی و سیاهی میانه‌ای ندارد و مدام با شوخی‌ها و بذله‌گویی‌های ابر قهرمان خود فضا را چنان تلطیف می‌کند که خواننده با وجود درک بدی‌ها بدون آن که اذیت شود داستان را دنبال کند، تا جایی که می‌توان از نوع رفتار و راهکارهای این قهرمان برای زندگی روزمره به‌خوبی الگوبرداری کرد

ارایه شخصیت تراز از قهرمان که در همه عرصه‌ها با تلاش و توکل به خداوند در مسیر درست گام بردارد و همواره در اوج بدرخشد، به دور از شعارزدگی و بزرگ نمایی کار ساده‌ای نیست، ولی نابسوبای تازه کار به‌راحتی به این مهم دست یافته و می‌تواند هر خواننده‌‌ای با هر نوع نگرشی را مجذوب و همراه کند.

یک نکته طلایی در این اثر نهفته که اگر اتفاقات اخیر در کشور رخ نداده بود به صورت ویژه دیده نمی‌شد و شاید صرفاً در حد یک قصه باقی می‌ماند. مطالب کتاب در خصوص فضای فعلی حاکم و خواسته ابتدایی معترضین در ماه گذشته است و از آنجا که این کتاب دست کم یک سال پیش نگارش شده، این سوال مطرح است که نابسوبا چطور یک سال قبل از وقوع حوادث به چنین نکاتی اشاره داشته است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها