بنابراین شعرهای او را با دقت خواندم. از دید من، اشعار کوتاه این شاعر، بیانگر اشتیاق عمیق او به روابط انسانی و همچنین به تصویر کشیدن تعاملات و روابط خوب و محبتآمیز است. 73 شعر کوتاه در کتاب موجود است که یوسفی از واژه فارسی «چامه» برای عنوان شعرش استفاده کرده است.
زبان فارسی یکی از شیرینترین زبانهای دنیاست. ادبیات آن بسیار غنی است. علاوه بر ایران، شاعران بزرگ فارسیزبان، در جغرافیای متفاوتی همچون تاجیکستان، هند، افغانستان، کشمیر و پاکستان مییابیم. شاعران بزرگ شبهقاره مانند امیرخسرو، بدیل دهلوی، میرزا غالب، غنی کشمیری و دکتر اقبال، ستارگان درخشان فلک شعر هستند. شاعران بزرگی که به زبان فارسی شعر سرودهاند، عبارتند از: رودکی، حافظ شیرازی، مولانا، شیخ سعدی، فردوسی، عمر خیام، نظامی، نسیمی و جامی. تا جایی که زنان شاعر ایرانی را میتوان به پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، فاطمه براقانی، سیمین بهبهانی، طاهره صفارزاده، مریم حیدرزاده، رویا حکاکیان، آسیه امینی، فاطمه اختصاری و زهرا زمانی اشاره کرد.
شاعران برجسته زن ایران نام و شهرت فراوانی بهدست آوردند و آثار انکارناپذیری در مسیر شعر از خود به جای گذاشتند. کتابی با عنوان «شعر زنان ایرانی» به تصحیح «شیما کرباسی» خوانده بودم. گلچینی نفسگیر از شاعران برجستهی زن ایرانی است. ایران دارای میراث غنی شعری است. سهم زنان نیز بسیار درخور توجه و عالی است.
زینب یوسفی از چشمهی این غولهای ادبی نوشیده و بینش و شعر خود را از عطر و بصیرت این افسانههای آفرینندهی بزرگ سیراب کرده است. هر شعر کوتاه او مانند قطره آبی است که اقیانوسی را در خود جای داده است. اشعار پرمغز او به آرامی شدت دردهای درونی را آشکار میکند. اساسا شعر او عاشقانه است، اما گهگاه در این شعرها با رگههای روحی و روانی که به تصویر کشیده شدهاند مواجه میشویم. دوست دارم چند شعر که مرا تحت تأثیر قرار داد و بسیار جذبم کرد، مثال بزنم. در شعری میگوید:
«من ...
تو ...
با این هوا
شعر عاشق نمیشود
چقدر خوب!
برایمان بد میگذرد.»
این شعر گویای همه چیز است. در یک جامعه سنتی، جوانان تنها بهدلیل فرهنگ واپسگرا و غیرانسانی ما، از جدایی عشقی رنج میبرند. در چنین جوامعی عشق بهعنوان یک گناه یا جنایت ناپسندِ نابخشودنی تلقی میشود. در چنین جوامعی عشق، درختی ممنوع است. برخی از افراد حتی دختران خود را بهدلیل درگیر شدن در یک رابطه عاشقانه میکشند. قتلهای ناموسی در چنین جوامعی بیداد میکند. این طرز فکر بیشتر در جوامع جزمی، مذهبی، غیرمتمدن و بیسواد دیده میشود. این انحراف و روند ذهنی مطلقا غیرانسانی، غیرمنطقی، غیراسلامی، غیراخلاقی و غیرطبیعی است. هر جوانی حق دارد دوست داشته باشد و دوستش داشته باشند. دوست داشتن اجباری فراتر از یک نفرین است. آزادی انتخاب حق طبیعی هر مرد و زن است. «جان کیتس» میگوید: «زندگی کوتاه است و جوانی کوتاهتر.» افسوس؛ اکثریت جوانان ما از حق مهرورزی با نام آداب و رسوم بیرحم، محروم هستند. به همین دلیل است که نود درصد شعر شرق مبتنی بر درد عشق، افسردگی و مالیخولیا است.
او در شعر دیگری میگوید:
«بیمروّت
کفشم زبان درآورد
تا کی؟
لب به لب به دنبالت بدوم...»
این شعر درد عمیقتر جدایی را بهوفور به تصویر میکشد و توجه ما را به شیادانی که عاشقان جعلی و متقلب هستند، جلب میکند. سپس در زیر همان موج شور و شوق متفکرانه، از روزگار نفرتانگیز و اقلیم تحقیرآمیز با این کلمات ناله میکند:
«میان حرفهای باد رفت
قراری که هرگز
به ملاقات نرسید.»
شعر ما مملو از چنین وعده و وعیدهای دروغین عاشقان است. ابتدا زنان را بهخاطر عهدشکنی و ظلم سرزنش میکردند، اما اکنون در دوران مدرن همه محدودیتها را برداشته است و خانمها آشکارا مردان را به بیوفایی متهم میکنند. اینکه چگونه مردان از زنان ساده و پاک کلاهبرداری میکنند، جنبه بسیار غمانگیز جامعه ماست. من در امریکا زندگی میکنم. در این یک کشور مسائل جنسی آزاد است. خانمها از موهبت آزادی عشق ورزیدن و ازدواج لذت میبرند. قانون به آنها اجازه انتخاب آزاد در مسائل شخصی خود را میدهد. بدون شک این یک هنجار اجتماعی خوب است؛ اما متاسفانه اکثر مردان به زنان و زنان به مردان خیانت میکنند. آمار طلاق بالاست. نظام خانواده آسیب زیادی دیده است. این نفرت فزایده از چیست؟ آیا آزادی عشق، مشکل را حل کرده است؟ پاسخ یک نه بزرگ است. آزادی بدون اخلاق و ارزشهای اجتماعی بهمثابه ویرانگرترین و خطرناکترین خنجر در دست یک دیوانه است. شرق بهدلیل «فرهنگ اجباری» و غرب نیز به دلیل «فرهنگ آزاد» رنج میبرد. تنها راه حل مسائل فردی و اجتماعی ما «فرهنگ طبیعی» است. هنگامی که زینب یوسفی بر فرهنگ غیراخلاقی اعتراض میکند، مشتاقانه طالب صفای روح و قرابت دلهای راستین انسانهاست.
میخواهم به شعر دیگری اشاره کنم که الهامبخش و آموزنده است. او میگوید:
«به آیینهها اعتباری نیست
تو بگو
من توام!؟
یا تو
منی!؟»
آینه همیشه حقیقت را منعکس میکند. چهره واقعی شما را به شما نشان میدهد. چهره شما زیبا یا زشت است، آینه واقعیت را به شما نشان میدهد. وقتی عاشق واقعیت را رد میکند و حتی به آینه اعتماد نمیکند، به این معناست که در صورت معشوق زخمها و لکهایی وجود دارد که وقتی به آینه نگاه میکند، حقیقت را نمیپذیرد. جامعه ما واقعیت زندگی را پنهان میکند و دوگانگی و ریا در همه جا حاکم است. عاشق مانند «هملت» ویلیام شکسپیر در وضعیت بدی نیست، بلکه عمدا معشوق را فریب میدهد. این وضعیت در جامعهای ریاکارانه و دروغپرور کاملا عملی است.
پس از خواندن اشعار شیرین، متین، ساده و روان زینب یوسفی به این نتیجه میرسیم که او نویسندهای اصیل است که در این شعرها شوق حقیقی و مهروزی اخلاقی را با شدت فراوان بیان کرده است. وی در عشق بهدنبال پاکی و تقوا است و علیه هنجارهای سرکوب شده اجتماعی و روند غیراخلاقی که با شور و صفا و شرافت انسان بازی میکنند، مقابله میکند. او مشتاق زندگی آرام و باصفاست. یوسفی با شعرهای پرقدرت خود تلاش میکند تا فرهنگ صداقت، وفاداری و انسانیت را ترویج دهد. اینها ارزشهای بزرگ انسانی هستند که باید ترویج و حمایت شوند. کتاب شعر او «تَشبِرَک» افزودهی بزرگی به هنجارهای باشکوه ادبی انسانی است و برای چنین عمل خلاقانه بزرگی سزاوار ستایش است. این اشعار همیشه چون ماه تابان میدرخشند و در تاریخ ادبیات به یادگار میمانند.»
نظر شما