ما دو راهبرد عباس میرزای متقدم و متاخر در پاسخ به عقب ماندگی را داریم. عباس میرزای متقدم الگوی دانشگاه ایرانی است و میخواهد عقب ماندگی را جبران کند و برای همین به شدت عینیات را میبیند و چون عینیات را میبیند نظرش به تکنیک متوجه میشود.
او در ابتدای این مراسم طی سخنانی گفت: وقتی میگوییم نقد به چه معناست؟ نقد سه معنای مستتر دارد که فیلسوفان طلایه داری به آن اشاره کردند. یکی از معانی نقد سنجش گری است که الزامات و اقتضائاتی دارد که طلایه دار آن کانت است و در سه گانه خودش به این موضوع پرداخته است. پس یکی از مسایل پرداختن به دانشگاه ایرانی سنجش گری است.
او با اشاره به دیدگاه دوم نقد افزود: بعد دوم انتقادی است که باز هم طلایه دار و پیش آهنگ این نگاه مارکس است چون سنجش گری به تنهایی خیلی راهگشا نیست و نمیتوانیم بدون قیاس به انتقاد برسیم و از سوی دیگر بعد از اینکه سنجش میکنیم میبینیم شرایط خوب نیست و باید نقدها را بیان کنیم. باز این معنای سوم نقد را برای ما مشخص میکند و آن معنای سوم رهایی و چگونگی یافتن راهی به رهایی است.
او با بیان اینکه چگونگی یافتن راهی به رهایی موضوع مهمیاست یادآور شد: شاید بهترین صورت بندی از نیهیلسم حاکم بر جهان را نیچه بیان کرده است. حالا وقتی از دانشگاه صحبت میکنیم باید سه بعد سنجش گری، انتقادی و چگونگی یافتن راهی به رهایی را در نظر بگیریم.
این مدرس دانشگاه در ادامه به واژه رویکرد پرداخت و ادامه داد: دانشگاه ما فاقد رویکرد است. حال باید دید اساسا رویکرد به چه معناست و چرا دانشگاه در ایران یک سازمان فاقد رویکرد است من خیلی هم اصرار دارم از واژه سازمان استفاده شود. برخی از واژه نهاد استفاده میکنند که با توجه به معنای کارکردی آن درست نیست.
حجت پناه گفت: دانشگاه و وزارتخانه آن نهاد نیست و یک سازمان است چون نهاد صور مختلفی دارد و لزومی ندارد به شکلی که ما از آن صحبت میکنیم باشد نهاد لایزال است اما سازمان زوال پذیر، تجدید پذیر، قابل تغییر و ... است.
او در ادامه با نقد رویکرد معرفتی دانشگاه توضیح داد: من وقتی از معرفت صحبت میکنم به معنای دانش است. تنها مفهومیکه اصرار دارم با واژه فارسی آن به کار ببرم دانشگاه است بقیه مفاهیم معادل انگلیسی اش را هم میگویم معرفت به معنای knowledge و مجموعه شناختهای انسان اعم از سنتی و مدرن است.
حجت پناه گفت: دانشگاه در ایران در سال 1313 به صورت رسمیتاسیس میشود که این روایت الزاما تنها روایت نیست و میتوان برایش روایتهای موازی هم ذکر کرد. شاید یک نفر بخواهد روایتش را از جندی شاپور شروع کند و دیگری از مدرسه نظامیه. بنابراین دانشگاه به معنای مدرن آن از 1313 آغاز میشود یعنی سالهایی که مفهوم سازی و واژه سازی در ایران در بهترین شرایط قرار دارد.
این جامعه شناس ادامه داد: این مفاهیم به زودی در جامعه جاری و ساری و بر زبان مردم جای میگرفت. اما امروز واژههای فرهنگستان برای مردم عادی بیگانه است. از سوی دیگر وقتی مفهومی در آن زمان به کار برده میشود به خوبی بنیانهای معرفتی را نقد میکرد.
حجت پناه با اشاره به اینکه «گاه» پسوند مهمی در زبان فارسی به معنای مکان و زمان است افزود: از این منظر مفهوم دانشگاه معنا مییابد. وقتی گاه به واژه دانش اضافه میشود بدین معنی است که دانش میخواهد صفت وجودی این سازمان شود.
این جامعه شناس با بیان اینکه قوام بخش سازمان، دانش است تاکید کرد: بعد نهایی مفهوم دانشگاه در ایران است. وقتی از ایران سخن میگوییم به چه معناست. من در بضاعت فکری خودم نمیبینم که بخواهم ادعا کنم این قصد و نیت را دارم که از دیدگاه پدیدار شناسی به موضوع میپردازم چون پدیدار شناسی پیچیدگیهای خاص خود را دارد.
او افزود: سعی من این است که اولین گامها و آگزیومهای پدیدارشناسی را رعایت کنم. نخستین اصل پدیدارشناسی شناخت محبانه است بدین معنی که بتوانیم پیوستگی پدیده ای با سایر پدیدهها، بافتار، ساختار و پیشینه تاریخی آن جامعه درک کنیم. پدیدارشناسی یک کشف رمز و کنار زدن حجابهاست. وقتی از نقد رویکرد معرفتی دانشگاه سخن میگوییم بدین معنی است که میخواهیم بدانیم دانشگاه به چه معناست؟ نمیشود در تاریخ خط کشی گذاشت و بر اساس قبل و بعد آن معنایی را مشخص کرد اما دانشگاه امروز ویژگیهایی دارد که با مفهوم پیشا مدرن آن تفاوت دارد.
به گفته حجت پناه، در سنت مدرنیسم ـ که من تفاوتی بین مدرنیسم و مدرنیته میگذارم ـ اتفاقی رخ میدهد و دانشگاه از 1400 میلادی در حال شکل گیری در اروپاست. دانشگاه رقیبی به نام آکادمی دارد که نامش را از آکادمی افلاطون گرفته است. بین این آکادمی و دانشگاه تفاوتهای مبنایی وجود دارد.
او درباره این تفاوتها گفت: آکادمی محل بحث و گفت و گوست و چنین گفتوگوهایی را مشابه اش در تاریخ خودمان داشتیم. دانشگاه محل بحث هست اما با آکادمی تفاوت دارد بدین معنی که دانشگاه دارای عقلانیت سازمانی شده است اما در آکادمی این عقلانیت وجود ندارد. الزاما اینکه دانشگاه عقلانیت سازمانی دارد برایش فضیلت و مزیت نیست. در امتداد این عقلانیت سازمانی دانشگاه یک سلسله مراتب را تعریف میکند اما این سلسله مراتب دیگر مانند آکادمییا نظام آموزش سنتی نیست که بر اساس رابطه مرید و مرادی، شاگردان و ... باشد بلکه سعی میکند که یک شاخصهای غیر فردی داشته باشد و شاخصهایی را معرفی کند که برای همگان قابل پذیرش باشد.
به گفته این جامعهشناس، این دانشگاه کتبی است و آکادمیشفاهی است. دانشگاه مراتب ارتقاءاش پیرو عقلانیت سازمانی است اما در آکادمیمراتب ارتقاد در این قید و بندها نیست. از سوی دیگر در دانشگاه نحوه مدیریت و شبکه ای، مناسبات و ... طرح میشود و داعیه ای هم دارد.
حجت پناه با اشاره به اینکه در غرب آکادمیسیری دارد که از معرفت و در اینجا تاکید بر الهیات و فلسفه است، میخواهد به سوی علم برود افزود: یعنی پیشگامان علم از جمله بیکن، نیوتن، دکارت و ... درست است که از علم صحبت میکنند اما حداقل آن چیزی که معرفی میکنند به کار معرفت میآید. یعنی وقتی دکارت به کلیسا نامه مینویسد از یک دغدغه الهیاتی حرف میزند. شلر بین نظامهای معرفتی یک تقسیم بندی دارد و پیوست و گسست آن را بیان میکند و سه نظام دین، فلسفه و علم را نام میبرد و از دین و فلسفه به سوی علم میآید.
او افزود: بیکن اگر که منطق استقرایی را در ارغنون نو طرح میکند و همین منطق استقرایی و حتی یافتههای نیوتن و یافتههای ماقبل آن نخستین سنگ بناهای پیشرفت علمی، فنی و مهندسی را فراهم میکند ابتدا از یک دغدغه معرفتی دیگر آغاز شده است.
او تاکید کرد: این دغدغه معرفتی منحصر به افراد نیست چون دکارت و نیوتن محصول یک شرایط اجتماعی هستند و باید از این منظر آنها را دید. دانشگاه در این شکل صورت گرفته است.
او در ادامه به مفهوم ایران اشاره کرد و گفت: ما ایران فرهنگی، سیاسی و جغرافیایی داریم. در فرهنگ ارزشی ایرانی مباحثی زایش یافتند از جمله موضوع مهمی که زایش مییابد و هگل تحت تاثیر آن قرار میگیرد بحث دولت است. ایرانیها اولین جامعه ای هستند که میتوانند دولت تشکیل بدهند و دولتی که ایرانی تشکیل میدهد نه عینا و صد در صد مشابع دولتی است که امروز از آن صحبت میشود. بعد از هگل نیچه میگوید تفکر ایرانی که شکل میگیرد قدرت امتداد در طول تاریخ را داشته است و بعد از حمله اعراب به ساسانی دولت ایرانی از بین میرود اما در ذهنیت ایرانی باقی است شاهد این صحبت من نیز ادبیاتی است که در ایران با زبان فارسی تولید میشود.
حجت پناه گفت: در اشعار فردوسی و مولوی جغرافیایی از ایران ترسیم میشود و مولف نخبه گروهی است که توانسته سخنان دیگر را بگوید. وقتی اثری خلق میشود برایند جامعه است بنابراین ذهنیتی از ایران شکل گرفته که به طور عینی در زمان صفویه خودش را نشان میدهد. شاه اسماعیل در طول تاریخ کاری میکند که منحصر به فرد است او موفق میشود دو کار انجام دهد؛ یکی تغییر دین و دیگری کشور ایجاد میکند.
او ادامه داد: در دوره صفویه ایرانیتی شکل میگیرد و مرزهایش احیا و دوباره یکپارچه میشود. این محصول شرایط و مبارزات تاریخی است و شاه اسماعیل آمده و این شاه در واقع از نظر مفهومی انطباق و همسانی با هم دارند. ایران توفیق خودش را تجربه میکند اما در چالدران شکست میخورد. این شسکت صرفا نظامینیست بلکه برای اربابان و اصحابان معرفت و بصیرت یک پرسش معرفتی ایجاد میکند. چه شد که شاه شکست خورد و چگونه ایرانیت پیش برود؟
حجت پناه در پاسخ به این سوال گفت: توفیقهای بعدی باعث فراموشی این اتفاق برای عامه مردم میشود اما در میان خواص هنوز این سوال وجود دارد. البته در شرایط مختلف تاریخی این سوال باز ادامه مییابد تا به قاجار میرسیم و ایران از روسیه شکست میخورد. قائم مقام فراهانی در این دوره مخالف جنگ است. قائم مقام او نماینده یک فرد نیست بلکه نماینده افرادی است که عقب ماندگی ایران را میدانند. قائم مقام میگوید ما یک کرور در آمد داریم و روسیه 12 کرور و اگر ما بخواهیم با آنها جنگ کنیم شکست میخوریم. اما این ضعیف بودن برای عامه اثبات نشده است.
این جامعه شناس در ادامه با بیان اینکه بعد از شکست ایران از روسیه ملاقات تاریخی بین مرد فرانسوی و عباس میرزا شکل میگیرد افزود: انجاست که عباس میرزا میگوید آیا افتاب بر سرزمین شما با افتاب سرزمین ما فرق میکند و در واقع آنجا ان سوال معروف عباس میرزایی را مطرح میکند. پس شکست دوم ایران از روس نشان میدهد ایران عقب مانده و برای خواص و عوام مشخص میشود.
به گفته او، تمام اتفاقات ما بعد آن جریان را باید ذیل پارادایم عقب ماندگی ایرانیان فهمید. این موضوع باعث تغییر در سبک ادبیات، شکل گیری مشروطه، روزنامه نگاری و ... میشود. عقب ماندگی علتش در دانش و علم است و اولین منورالفکرانی مانند ملکم خان، طالبوف و ... یکی از دغدغههایشان بحث الفبا و تغییر آن است.
او با اشاره به اینکه عقب ماندگی در ایران وقتی درست میشود که دانشش درست شود عنوان کرد: ما همواره به این سوال پرداختیم که عقب ماندگی را جبران کنیم بدون اینکه به این سوال بپردازیم که اساسا چرا عقب ماندیم! به همین دلیل است که بعد از انقلاب برنامههای توسعه ای و سازمانی متعددی برای پاسخ به عقب ماندگی ارائه شد.
حجت پناه با بیان اینکه برای جبران عقب ماندگی دو راهبرد داریم گفت: ما دو راهبرد عباس میرزای متقدم و متاخر در پاسخ به عقب ماندگی را داریم. عباس میرزای متقدم الگوی دانشگاه ایرانی است و میخواهد عقب ماندگی را جبران کند و برای همین به شدت عینیات را میبیند و چون عینیات را میبیند نظرش به تکنیک متوجه میشود. ما باید روی چهره عباس میرزای متاخر متمرکز کنیم. این عباس میرزا میگوید دلیل عقب ماندگی این است که در ساحت اندیشه، تفکر، فلسفه، و .... عقب هستیم. عباس میرزای متاخر دستور میدهد آثار ولتر به فارسی ترجمه شود یعنی متوجه میشود اگر بخواهیم ایران را نجات دهیم باید این آثار را ترجمه کنیم.
او ادامه داد: بعد از فوت عباس میرزا، از زمان صفویه ما دانشجو به اروپا اعزام میکردیم. البته ما در ان دوران وجه تکنیکی علم را مد نظر داشتیم و با همین رویکرد دارالفنون تاسیس میشود که حتی این نام گذاری بینش ما را نسبت به مفهوم عقب ماندگی ایرانیان مشخص میکند که ما علت آن را در ساحت تکنیکی دیدهایم.
حجت پناه با بیان اینکه امیرکبیر وارث عباس میرزای متقدم و غافل از عباس میرزای متاخر است گفت: هفت سال بعد از تاسیس دارالفنون مدرسه رشدیه راه اندازی میشود. ما چون ماجرا را خوب درک نکردیم معکوس حرکت میکنیم. ما تا به امروز هم همین هستیم.
او ادامه داد: در همین موسسه در کتابهای مختلف استادان از دانشگاه سخن گفتند. یک نظام دانشگاه داریم که با مسایل جامعه ایران بیگانه است یا فساد در آن زیاد است و .... حالا ما از دانشگاه چه میخواهیم؟ تربیت دانشجو! این چیزی است که ما امروز از آن عاجز هستیم. ما امروز شخصیتهایی مانند نظامینمیتوانیم تربیت کنیم و این به دلیل ضعف سیستم ماست.
او با تاکید بر اینکه تا تربیت دانشجو نداشته باشیم تولید دانش نداریم افزود: از سوی دیگر تربیت نیروی متخصص هم از دیگر مسایل ماست. دانش به ساحت معرفتی و تخصص به علوم فنی میپردازد. ما میخواهیم دانشگاه برای جامعه سیاست گذاری کند. از سوی دیگر ارتباط دانشگاه با جامعه مدنی برای ما مهم است. ما در همه این موارد دانشگاه عقیم و ناتوان داشتیم. سوال این است چرا؟ ما ابتدا دارالفنون زدیم بعد مدرسه! همین نگاه امروز هم وجود دارد.
حجت پناه با اشاره به انفکاک تعلیم و تربیت از ساحت دانشگاه تاکید کرد: در 18 سالگی نمیشود دانشجو را تربیت کرد که جوینده دانش باشد. این مورد باید از صفر سالگی شروع شود. ما این اواخر در ایران دبیرستان نداشتیم اما دانشگاه آزاد داشتیم. از سوی دیگر سیر حرکت در دانشگاه ایرانی از علم به فلسفه بوده نه مانند دانشگاه اروپایی که از الهیات و فلسفه به سوی علم رفته است.
این مدرس دانشگاه افزود: ما در گذشته افرادی مانند یحیی مهدوی را در علوم اجتماعی راه رهایی از وضعیت موجود را حرکت به سوی علوم انسانی میداند. امروز ما دانشگاهی داریم که در تربیت دانشجو، تولید دانش، تولید متخصص، سیاست و برنامه ریزی و ارتباط با جامعه مدنی ناتوان است. در تربیت دانشجو که اساسا این دیدگاه را درک نمیکند. وزارت علوم که متولی تربیت دانشجو ببینید چه اسمیدارد! اینجا فلسفه، فرهنگ و ادبیات کجای کار است؟! چنین چیزی در مخیله فرهنگ ما نمیگنجد!
او تاکید کرد: دانشگاه ما چون ارتباط ارگانیک با جامعه و اندیشه ندارد نمیتواند تولید دانشجو کند از سوی دیگر چون چنین نگاهی نداریم نمیتوانیم تولید دانش هم بکنیم! ما مهندس کشاورزی را وزیر علوم میکنیم! دکترای شیمیرا وزیر علوم میکنیم! اما علوم انسانی راهی در وزراتخانه ما ندارد! ما بیشترین استعدادهایمان را به سوی علوم فنی و مهندسی سوق میدهیم. همچنین تولید متخصص با سیاست گذاری و برنامه ریزی ارتباط مستقیم دارد. در اروپا دانشگاه در بطن است و در حاشیه نیست اما من وقتی میخواهم ذیل پارادایم عقب ماندگی حرف بزنم میگویم دانشگاه طفیلی است. حتی این طفیلی بودن در معماری دانشگاههای ما در ایران تاثیر دارد.
او با بیان اینکه حتی معماری دانشگاه هم طفیلی ارتش ایران بوده است ادامه داد: ارتشی حقوقش از معلم بیشتر بوده است دانشگاهی که طفیلی بوده عملا جایگاهی در سیاست گذاری ندارد چون به صورت تاریخی در حاشیه است. در ایران همه چیز وارداتی بوده و دانشگاه در جامعه مدنی جایی ندارد. حالا اینکه این دانشگاه شایسته سالاری ندارد، ایدئولوژی دارد و ... هم در جای خودش قابل بحث است.
رضا ماحوزی نیز در بخش دیگری از این نشست طی سخنانی خطاب به حجت پناه گفت: خوانش شما از فقدان جایگاه علوم انسانی در کشور و تاسیس دانشگاه در ایران در یک جایگاه نمیبینید. شما فکر میکنید اگر علوم انسانی در سیاستگذاری و تاسیس دانشگاه حضور داشت وضعیت متفاوتی داشتیم اما وقتی این فرض را در تاریخ تمدن معطوف به دانشگاه در ایران بررسی میکنیم مثال خلافش وجود دارد.
او ادامه داد: در دوره پهلوی اول جریانهای هویت ساز دانشگاه را یک نگاه شرق شناسانه هدایت میکند. ایرانیها در آن دوره نظام دانش را نساختند و به همین دلیل که اول نظام سیاسی ساختند این دو در همبستگی با هم جلو نیامدند. در قبل و بعد از مشروطه روایتی رقیق شده از رمانتیسم در ایران وجود دارد. در این رمانتیسم علوم انسانی جدی است. بزرگترین اتفاقات ما در همین دوره میافتند فرهنگستان تاسیس میکنیم. رادیو و تلویزیون جدی تر کار میکند.. سازمان پرورش افکار داریم و... و وزاری ما هم اغلب از رشتههای علوم انسانی است و سهمیه قابل توجهی از بورس هم به علوم انسانی میرسد و افراد بزرگی در این دوره در علوم انسانی پرورش مییابند.
ماحوزی گفت: افرادی مانند ارانی وقتی به ایران میآیند از هر چیزی روایت فلسفی خود را دارند بنابراین در دوره پهلوی اول ما غیبت علوم انسانی را شاهد نیستیم بلکه غلظت علوم انسانی را شاهدیم.
این مدرس فلسفه گفت: این چه کانتکسی است که در آن ما بریده از جهان نیستیم؟ من حتی تاسیس دارالفنون را جزیره نمیدانم چون در جهان الگوهای مشابه ای وجود دارد و در سطح جهانی هم این دعواها وجود دارد که مردم مهمتر است یا دولت؟ سواد عمومیمهمتر است یا سواد خاص؟ جنگ مساله دائمیبوده و به همین دلیل ما همواره به مهارتهای فنی نیاز داشتیم. حتی در دوره دوم ناصری در دارالفنون شاهد رسالههای زیادی در علوم انسانی هستیم که پشتوانه مشروطه شد.
حجت پناه در پاسخ گفت: در صحبتهای شما گفتید ایران نظام سیاسی داشته است. ما در این دوره باید ببینیم ایران فرهنگی چه ساحتی داشته است. دولتی که هگل تشکیل میدهد مجموعه فلسفه خاصی است که نظام خاصی را ایجاد کرده و در طول تاریخ امتداد داشته است.
او گفت: در دوره قاجار ما بازگشت به ادبیات داریم اما با جامعه ارتباطی ندارد. پریشان قآنی در این دوره هست اما شناختی از آن وجود ندارد. بسیار مهم است که چرا تفکر غرب در زندگی روزمره در پیوند است اما در ایران نیست؟
او ادامه داد: ما در آن دوره کسانی را داریم که برای اولین بار فروید را ترجمه کردند. در ان دوره ما منورالفکرانی را داریم که به فراست دریافته بودند که علت عقب ماندگی چیست. علوم انسانی ما از جنس علوم انسانی غرب نیست و در آن زمان در غرب آنها از معرفت شروع کردند و به علم رسیدند و به همین دلیل علم برایشان بومیبوده است. اما ما در مواجهه با علوم انسانی، اسلام، ایران و .... اول برگسون وهایدگر ترجمه میشود و بعد نیچه!
او تاکید کرد: ما در مواجهه با علوم انسانی غرب هم اول هایدگر را ترجمه کردیم و آن نظم و ترتیب و بینش را نداریم. دانشگاه ما دانشگاهی نبوده که گاه دانش باشد! ما شرایط تاریخی و اجتماعی جبری داشتیم اما الزاما نباید یک امکان از آن در بیاید ما از عباس میرزای متاخر غفلت کردیم و باید این را وارد نقدمان بکنیم. ما در دوره پهلوی به فراست علوم انسانی را دریافتیم اما این راه را به درستی طی نکردیم.
نظر شما