رمان «حاء. سین. نون» نوشته سیدعلی شجاعی در 132 صفحه رقعی، همزمان با تولد امام حسن مجتبی (ع) برای بار دوازدهم توسط انتشارات کتاب نیستان تجدید چاپ و وارد بازار نشر شد.
شجاعی در این رمان با رفت و برگشتهای راوی میان دو جبهه امام و معاویه و بازسازی و بازیابی اهداف و افکار و شخصیت معاویه، تصویری جدید از صلح امام به مخاطب ارایه میدهد.
در آغاز رمان آمده است: «و خداوند را آیهای است که نازل شد به آغوش پیامبر: حاء. سین. نون. ذِکرُ رحمَتِ رَبکَ عَبدَه مُجتَبی…» که با تاکید بر رازورانگی شخصیت حضرت و رفتارشان در برابر مکر معاویه، تلاش میکند تا کمی از اسرار نهان انتخابهای امام را برای خواننده تصویر کند.
در فصل چهارم رمان با نام «میم» آمده است: «که اگر جز این راه پیش گیری، بینمان خدا حکم فرماید و هو خیر الحاکمین. والسلام. خیره معاویه میشوم: شنیدی چه خواندم یا سیر آسمانها میکنی؟ معاویه خودش را یله میکند: شنیدم عتبه! شنیدم… تکرار حکایت همیشگی، باز هم خدا و بهشت و جهنم و عذاب و… افسانه هزار باره خاندان محمد. به خدای خودشان سوگند، ماندهام که این جماعت به چه ایمان آوردهاند؟ پدران و اجدادمان، جان کندند تا مردم به بتی که میدیدند مؤمن شوند؛ چه سِحری است در کار محمد که پیروانش برای خدای ندیده جان میدهند؟ ماندهام ولله! سه چهار خرمای دهانم را میبلعم: چه غصهها میخورد خلیفه مسلمین عالم! میخندم: از پی همان دین است که تو بر مسندی و عیش و عشرتمان مهیا و میان بیتالمال غوطهور و… معاویه ناگاه برمیخیزد و مقابلم میایستد، تند و عصبانی: تو را به لات و عزی سوگند که آنقدر احمق نباش عتبه! کوری یا نمیخواهی ببینی؟ کری یا دوست نداری بشنوی؟ معاویه راه میرود و صدایش حالا به فریاد: ابوبکر خلیفه بود، روزگار را حرام کرد بر خودش و رعیتش، مُرد و نامش هم با خودش زیر خاک رفت. عمر هم، ده سال بر گرده مردم سوار بود، او هم مُرد و نامش هم با خودش دفن شد… متعجب نگاهش میکنم. میفهمد که منتظر ادامهام. اما محمد…انگار خسته، خودش را رها میکند روی تخت: سالهاست که مرده اما… اما نامش را تا کنار نام خدا بالا برد…».
نظر شما