سه‌شنبه ۷ دی ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۴
کسی که مهاجرت کرده می‌داند در آن خاک ریشه ندارد/ نگاهی به کتاب «خانه­‌ی گربه­‌ها»

مهناز طباطبایی، نویسنده در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده به رمان «خانه‌ی گربه‌ها» اثر هیوا قادر پرداخته است، اثری که با ترجمه مریوان حلبچه‌ای از سوی نشر ثالث راهی بازار نشر شده است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، مهناز طباطبایی:

«در میان همه­‌ی آفریدگان خداوند، فقط یک آفریده است که نمی‌­توان او را زیر زور تازیانه و به بردگی گرفت، آن هم گربه است.»

جایی دیگر، جایی که قرار است به دور از جنگ و بی‌عدالتی زندگی کنی. ولی آیا این جایی دیگر وجود دارد؟ سرشت آدمی از گل است و خاکی که از آن متولد شده. شاید همین سرشت است که ما را پای­بند خاک و وطن و نژاد می­‌کند. شاید گاهی دیگران گمان کنند سرزمینی نداریم و متعلق به هیچ  آب و خاکی نیستیم. اما نه، همیشه جایی هست که به آن تعلق داریم. اگر چه مهاجرت کرده باشیم.

هیوا قادر در رمان خانه‌­ی گربه­‌ها به این بی­‌خانمانی که حاصل جنگ­‌های داخلی­‌است پرداخته. یوسف شخصیت اصلی داستان به علت جنگ­‌های داخلی سرزمین خود را ترک کرده و در سوئد زندگی می‌کند ولی دور ماندن باعث نشده از تنش‌­های که بر سر سرزمین و نژاد اوست دور بماند. و بر صورت کسی مشت می‌زند که به او می‌­گوید: کردستان روی نقشه وجود ندارد. و یوسف می‌­داند کردستان هست. هر چند جایی باشد که او در آن نمانده و ترکش کرده باشد.

خانه‌­ی گربه مکانی است که یوسف به خاطر جرمی که کرده مجبور است مدتی در آن کار کند. جایی که از گربه­‌ها نگهداری می­‌کنند. گربه‌­هایی که هر کدام از یک نژادی هستند و در این خانه زیر یک سقف زندگی می‌کنند. گربه‌­هایی که احساسات خود را پنهان نمی‌­کنند بر خلاف آدمی. یکی از گربه­‌ها هم نژاد ایرانی دارد به نام زیبا. خانه‌­گربه‌­ها نماد جایی دیگر است.

برای کسی که در خاورمیانه زندگی کرده باشد و مناطق کردنشین آن، می­‌دانند زندگی در این مناطق پر از تنش است و پر از سختی‌­هایی که بیشتر آدم­‌های این سرزمین کوچ می‌­کنند تا شاید در جایی دیگر خانه‌­ای بسازند و در آن زندگی کنند. ولی جایی دیگر متعلق به آنها نیست. هر فردی آنجا فقط مهاجر است. و باید مثل زیبا گربه‌­ی ایرانی به خاک خود برگردد. شاید غرب جای بهتری باشد ولی کسی که مهاجرت کرده می‌داند در آن خاک ریشه ندارد. پاهایش سست است. همچون خانه‌­ گربه‌­ها که آتش می­‌گیرد و همه­‌ی گربه‌ها در آن می­‌سوزند.

خانه‌­ی گربه‌­ها حکایت سرگردانی قومی ­است که دنبال جایی برای زندگی ­است. جنگ و سرگردانی که در اکثر کارهای کُرد می‌­بینیم و هیوا قادر به صورت نمادین به آن پرداخته است. خانه­‌ی گربه‌­ها جایی امنی که این حیوانات آزاد که اغلب در خیابان‌ها پلاس‌­اند و مورد اذیت و آزار قرار می‌­گیرند، قرار است برای آنها باشد. خانه‌‌ای که چند بار در معرض تهدید آتش سوزی قرار می‌­گیرد و در آخر هم می­‌سوزد.

یوسف همان هیوا قادر است، نویسنده­­‌ی کتاب که ترک سرزمین کرده و به دنبال جایی دیگر و آرامش ترک دیار کرده است یا یوسف همان پسر کنعانی ­است که برادرانش او را از دیار خود بیرون کردند و خواستند طمعه­‌ی گرگ باشد تا پسر پدرشان و کنعانی نباشد و از دیار خود دور. شخصیت رمان گربه‌­ها هم از سرزمین خود رانده شده تا بی‌سرزمین باشد. ولی او هنوز از دیار خود دست نکشیده یوسفی است در مصر که چشمانش کنعان را می‌­بیند و خود را کُرد می­‌داند و برای همین با فردی در رستوران درگیر می‌­شود تا این را ثابت کند. حداقل برای خودش.

یوسف در مصر هم روی آرامش نمی­‌بیند. زندانی می‌­شود و طمعه‌­ی حسودان. بازیچه‌­ی زلیخا زنی که در رمان خانه‌­ی گربه‌­ها خویی همچون گربه دارد و خر خر می‌­کند و موهایش در پس گردنش همچون دم گربه‌­ای از جا می­‌خزد. گونیلا که گاهی دل می‌­برد از او و وسوسه‌­اش می­‌کند و گاهی می­‌ترساندش. گاهی گربه است و به قول بودلر زمان ابدیت را در چشم گربه می‌­بیند و گاهی آدمیزادی است که نمی‌­توانی زمان کوتاهی او را تحمل کنی.

یوسف مردی است بی‌سرزمین که در غرب شادکامی را می­‌بیند ولی این شادکامی سرابی بیش نیست و قرار است آتش بگیرد و هر چند یک بار هم از نوع ساخته شود باز ویران می­‌شود چون در خاک ریشه ندارد و درختی است بدون ریشه، بدون گذشته.

خانه‌­ی گربه­‌ها در ماه‌­های سرد سوئد روایت می­‌شود. سرمایی که به استخوان می­‌زند. همه جا پر از برف است پر از سفیدی و روشنایی ولی گرمایی نیست که قلبی در آن آرام گیرد.
 
به یاد کسانی که در دریای مدیترانه غرق شدند برای رسیدن به سرزمینی بدون گذشته...

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها