فرایند آغاز انسانی شدن ما را در گرو دو شاخصه دیگر؛ یعنی توصیف و سنجش میداند. توصیف ویژگی خاصی از زبان است که یک امر یا پدیده توسط تجربه یا تفکر انسان وصف و در معرض رد یا تأیید قرار میگیرد و شاخصه چهارم با سنجش مؤلفههای وصفی به درستی یا ناراستی پدیده و در نتیجه انباشت تجربه و تکامل اندیشهی آدمی میانجامد.
با این پیشگفتار کوتاه که شعر، اتفاقی در بستر زبان است نگاهی به سرودههای «راهبه خشنود» خواهیم داشت. بهانه این کار انتشار دو مجموعه توأم که در یک زمان و بیدرنگ توسط «انتشارات پریسک» که در همین زمان کوتاه نشان از نگرش حرفهای و تخصصی به ادبیات و به ویژه شعر دارد.
کتاب حاضر مشتمل بر دو دفتر است که شعرهای دفتر اول مربوط به مقاطع زمانی دهههای هفتاد و اوایل هشتاد و دفتر دوم شعرهای شعرهای نیمه دوم دهه هشتاد تا اواخر دهه نود راهبه خشنود را شامل میشوند.
در ابتدا مقصود نگرش کلی به دو دفتر مد نظر بود؛ اما با توجه به تفاوت و تعالی شعر و زبان در دفتر دوم، نگاه معطوف دفتر نخست یعنی «زمستان بیبرف» شد.
اینکه سراینده چه به کار میگیرد تا بسراید نخست باید به این نکته باریک اشاره کرد که در بافت کلام، واژگان با کنار هم نشستن و یا جای هم نشستن با خمیرمایه هنری به نام شعر که خود ریشه در زیباییشناسی و زیباییآفرینی دارد، تفاوت میآفرینند. پس واژه مهمترین ابزار کار شاعر است. در مجموعه مورد بحث چند دسته واژه وجود دارد:
یک: واژههای دم دستی و پرکاربرد با مفاهیم کلی و مشترک در جهانبینی مطالباتی عامه مانند: زمستان، کلاغ، باد، شب، مردگان، ستاره، توفان، سکوت، عشق و...
واژه با توجه به نقشی که به عنوان واحد معنایی در بافت متن دارد، نخستین گام ارتباطی در بافت زبان است. واژههای اشاره شده به دلیل کثرت کاربرد آنها در متون گذشته و در زبان معیار، به خدمت گرفتن آنها در یک ژانر ادبی که تأثیرگذاری آن در آشناییزادیی از زبان معیار است، نیاز به خلاقیت بالا و نازکبینی زیباییسازانهای دارد.
دیری تو
و من تلخم
شبیه دل بریدن تلخم (ص 13)
واژه پرکاربرد تلخ با همان معنی مستقیم، بیهیچ اتفاق تازهای به کار رفته است، فعل دل بریدن که ماهیتی تلخ و گزنده دارد. همین واژه در انتهای همان صفحه از سطح معمول کمی بالاتر رفته و ذهن خواننده را به فضایی شاعرانهتر میکشاند:
من شبیه آواز پرندهای
برای دلتنگیهای کوچکت
تلخم ...
یادآوری این موضوع که واژه به تنهایی و مستقل از متن نقش و مفهوم تازهای ندارد، لازم است و میبایست نقش آن در کلیت متن و تحت تأثیر و رابطه با سایر اجزای متن بررسی کرد. در بیشتر متون ادبی و به ویژه شعر نقش مفهومی واژه تغییر میکند. اثر همافزایی ترکیبات و تعابیری که واژه در آنها بهکار رفته و نقش محوری در القای مفهوم و خلق زیبایی در کلیت اثر، مؤید این موضوع است.
دو: واژهها و تعابیر ادیبانهتر یا حد میانه مانند: انعکاس، خطاب، سرشار، استناد، رعشه، زنگار، مشبک و... این دست واژگان در تعابیر و اپیزودهای شاعرانهتر از صراحت مفهوم به سمت ابهام و ایهام شاعرانه حرکت مملوستری در بافت شعر ایجاد میکنند.
چشمانت انعکاس شبهای بیستاره است. (ص 9)
یا:
دیگر نوری نمانده
که به استنادشان به خورشید بتازم. (ص 9)
سه: واژههای اکتشافی: این دست واژگان، با طراحی و فضاسازی در دایرهی کشفهای شاعر قرار میگیرند که بوی تازگی و القای مفهومی نو یا به تعبیری واژههای رستاخیزیاند. که در گذشته در متون شاعرانه به کار گرفته نشدهاند و یا شاعر به کشفی نو از رابطه این واژگان با سایر اجزا و مفاهیم رسیده است. مانند: کاکائو، الکل، جلبک، رژلب، نسکافه، اقیانوس و...
من از دریا برگشتهام
با موهای خیس و عطر کاکائوی داغ
میریزم در اولین شب زمستان (ص 11)
یا:
باید این زمستان را در الکل بگذارم
تا فردا
کلاغها
بهانه برف را از من نگیرند. (ص 20)
و یا:
پری خسته
ببین چگونه از قعر چشمانم
اقیانوس میبارد. (ص 33)
پس از اجزا معنیدار و تفکیکپذیر زبان یعنی واژگان، آنچه که در روشنسازی مفهوم و پیام و ایجاد زیبایی و رابطهی نو در شعر کمک میکند ترکیبسازی و اثر آن در تلنگر به ذهن خواننده است. ترکیبات شعری با همنشینی و جانشینی واژگان ساخته میشوند و حاصل، مفهومی نزدیک با معنی اولیه کلمه و گاه متفاوت دارد. شاعر با توجه به معنی واژه و پیام متن و کشف رابطه یا تضاد تازه بین اجزا ترکیبات ایجاد تازگی و زیبایی میکند.
ترکیبات شاعرانه میتوانند کلیشه و تکراری، معمولی و یا تازه باشند. از ترکیبات دفتر میتوان به شبهای بیستاره، نفس باد، جاری رود، ابرهای خسته، رنگ تلخ انتظار، جزیرهی سرگردان، ناودان زمستان، چنارهای کلاغزده و ... اشاره نمود. آنچه رفت چه از واژگان و ترکیبات، مانند سنگ بنا و مصالح اولیهی کار ضروری هستند؛اما این نما و فرم کار و شکل چینش و دستور زبانی است که شعر میشود.
ابزار دست شاعر همانی است که بر زبان همگان جاری میشود. او آگاهانه روابط و دستور زبان را میشکند از مرزهای مفاهیم پذیرفته میگذرد، عدول میکند و اتفاقات تازه ای در متن رقم میزند. در زمستان بی برف، با دستور شکنیهایی رو به رو میشویم که گاه به خلق زیبایی منجر شده است:
تو
مرده است.
هنجارشکنی دستوریی که در دهههای 70 و 80 کاربرد زیادی در سرودههای سرایندگان وقت داشت.
کشف گوشههای پنهان زبان که به اتفاقات شاعرانه یا تعابیر شاعرانه موسوماند در یک اثر به غنا و زیبایی آن و همچنین تامل و تحمل مخاطب بر بند یا اپیزود آن میانجامد. زبان همانگونه که زبانشناسان اذعان دارند و بر عامه نیز محرز شده است ماهیتی متغیر و نودگر دارد. و این اتفاقات در شعر به این تغییرات کمک شایانی میکند.
باید این زمستان را در الکل بگذارم. (ص 19)
می توانی کلاهت را برداری
و به تمامی چهارشنبهها تسلیت بگویی. (ص 7)
میخواهم با سپید چشمان تو آدم برفی بسازم. (ص 19)
سرفهام میگیرد
بالا میآورم اقیانوس را از چشمانم .(ص 25)
آنچه در ذهن یک شاعر میگذرد بسته به سطح دانش، هوش و تجربههای زیستهی او که تابعی از جغرافیا و عوامل مؤثر برآن است؛ اندیشهی او را گاه پیچیده و غیر فابل توضیح و توصیف میکند. این جاست که هنر شعر معادلسازی میکند و شاعر به کمک تصویر از یک ذهنیت مبهم به عینیتی قابل لمس میرسد.
ایماژ آرایهای مهمی است که با التفات به احاطهی مخاطب امروز با فناوری و دنیای ارتباطات تصویری نقش بسزایی در کنش و پویایی شعر دارد. چه بسیار مفاهیم نو که در انتزاع ذهن و آثار شاعران رنگ نیستی و فراموشی گرفتهاند.
ماه و آرزوهای خسته ام
که در جاری رود بخار میشوند. (ص 12)
شبهای صاف و سرد زمستان و بخاری که از سطح رودخانه در اثر اختلاف دمای آب و هوا بلند میشود و اجازه دیدن تصویر ماه و یا نهایت آرزوهای شاعر را به بیننده نمیدهد.
فریادی
که گره میخورد با گره روسریم. (ص 37)
تعبیری زیبا و شاعرانه از موضوعی تکراری و کلیشه، شاعر با رسم تصویری نو دغدغههای زنانه خود را به بند شعرش گره میزند. دغدغههایی که گاه به صراحت و گاه در لفافه به زن بودن شاعر اشاره دارند.
سنجاق گیسوانم را
در مردمکان چشمم فرو می برم (ص 8)
من زیبا بودم
همیشه درد
زن بودم. (ص 37)
طبیعت، فضایی سورئال پیشروی بیننده میگسترد. در برخی از کارها این فضا چنان متعدد و متفاوت میشود که ارتباط بخشی به بندهای شعر را با ابهامی که ایجاد میشود سخت میکند. زبان اشعار به روز است. زمزمههای غمگین زنی با دنیایی از خیالات گوناگون، گاه امیدوار و گاه مویه میکند، تصویر میسازد تصاویری آنی از طبیعت با القای مفاهیمی گاه پیچیده و گاه سهلالوصول.
در این مجموعه ردی از خوانش و اندیشهی فروغ و دیگر شاعران مطرح معاصر دیده میشود که این به معنای تقلید و کپیبرداری نیست بلکه تأثیر و درک درستی از زبان و اندیشهی آنهاست که در کتاب بعدی شاعر به سمت استقلال و تمایز و اختصاص پیش میرود. گاه ساده و بیتکلف و عاری از آرایههای تعمدی لفظی و معنوی میشود؛ اما اتمسفر حاکم بر آن خواننده را در دنیایی خاص و تازه رها میکند.
گویی شهزادی خیالی در خوابی عمیق و سنگین در دنیایی موازی با این جهان برای تو از هوسها، آرزوها و آنچه ذهنش را درگیر کردهاند روایت میکند. روایتی گاه در یک خط مستقیم و گاه در ابعادی دیگر تو را به گوشههای فضایی بکر میکشاند. بیشتر این فضاها در جغرافیای زیست شاعر دیده نمیشوند. آنقدر از جزیره و ماهی و اقیانوس میگوید که او را ساکن بندری دور در اقیانوسی گرم تصور میکنیم.
فضاها پیچیده نیستند ولی به شکل شگرفی خیالی و رویاییاند. تصویر و بندهای کمی از شعرش برای زمزمه و تکرار روی زبان میماند ولی فضا و تصاویرش را به خوبی میتوانی درک و در آنها زندگی کنی. کلان روایتهایی که به سمت جزیینگری و تجربههای زیستی نمونهی نوعی زن در جامعه ما_ به عنوان موجودی با آمال و امیدهای سرکوبشده_ میرود.
یادآور میشود، کتاب «به زبان درناها» برای اولین بار در سال 1399 توسط انتشارات پریسک منتشر شد و چاپ دوم آن نیز در سال 1400 با 128 صفحه به قیمت 60 هزار تومان در تیراژ 1000 نسخه به بازار نشر عرضه شده است.
نظر شما