هدف مولف در این کتاب، مقدماتی درباره لاكان ترسیم و ارزیابی خطوط کلی کار او است، اما بدون لطمه زدن به سبک براندازنده او و تأثیر رادیکال او روی روانکاوی و تئوریهای سوبژکتویته.
هدف مولف در این کتاب مقدماتی درباره لاكان ترسیم و ارزیابی خطوط کلی کار او است، امابدون لطمه زدن به سبک براندازنده او و تأثیر رادیکال او روی روانکاوی و تئوریهای سوبژکتویته. مسئلهای که برای هر در آمدی به متفکری دشوار، مبهم و جنجالی همانند لاكان مطرح میشود بازنمایی شایسته و منصفانه موضع او است، اما این کار باید بدون کوچک جلوه دادن جایگاه مشکل آفرینش انجام شود. این چه بسا به آن معنا باشد که برخی عناصر کار او که شاید میتوانستند بیشتر سادهسازی شوند به دلیل ملاحظات شرح و تفسیر دشوار باقی خواهند ماند.
بخشهای پایانی این کتاب شیوههایی را بررسی خواهد کرد که فمینیستها مدل سوبژکتویته و تفاوت جنسی لاكان را به کار بردهاند و نقد کردهاند. بخشهای ابتدایی نیز خالی از توجهات فمینیستی نیستند. در اینجا فمینیسم معیارهای بنیادینی را فراهم میکند که لاكان از طریق آنها ارزیابی خواهد شد. تحلیل من هیچ ادعایی مبنی بر واقعبینی، هیچ ادعایی مبنی بر اینکه این تحلیل مباحثهای بیطرفانه، غیر جانبدارانه یا شرحی بیغرض است، ندارد. برعکس، امید است هیجانهایی را آشکار کرد که به شکلی در روابط بین فمینیسمها و روانکاوی لاکانی سرمایهگذاری شدهاند.
در «پیشگفتار» این کتاب آمده است: «دهههای پایانی قرن نوزدهم شاهد انقلابی فکری بود که عواقب و پیامدهای آن هنوز هم در حال آشکار شدن است. میتوان تحول پایان آن قرن را در سه نام خلاصه کرد -نیچه، مارکس و فروید- که آثارشان افق شناختهای معاصر از سوبژکتیویته انسانی را تعریف میکند. این سه متفکر وجه اشتراک اندکی داشتند اما در این تردید متفقالقول بودند که سوژه انسانی - که به مثابه موجودی خودآگاه و عقلانی در نظر گرفته میشد - دیگر نمیتوانست شالودهای برای تأمل نظری تئوریک فراهم کند. هرکدام از آنها دعوی فرد درباره خودمختاری، خودشناسی و خودکنترلی را مرکز زدایی کردند. هر کدام از آنها با کارتزینیسم غالبی که در لیبرالیسم، تجربهگرایی، ایدهآلیسم و اومانیسم نفوذ کرده بود مخالفت کردند. هرکدام از آنها نسبت به مرکزیت و پیشدادگی منتسب به خودآگاهی بدگمان بودند و آن را به علت بلکه معلول اراده معطوف بهقدرت (نیچه)، معلول روابط طبقاتی (مارکس) یا معلول عاملیتهای روانی (فروید) در نظر میگرفتند.
از نظر نیچه نقد خودآگاهی شکلی وارونه به خود میگیرد: خودآگاهی محصول پیکرمندی یا نیروهای بدنی، استراتژیهای بقا و استراتژیهای اجتماعیای است که تاریخ و فرآیندهای شکل گیری خودشان را فراموش کردهاند. برای مثال، عقل ویژگی یا مشخصهای از ذهن نیست بلکه پیامد مبارزات سیاسی یا جبری بین چندین پرسپکتیو رقیب است که در آن یک پرسپکتیو (تاریخی، زمانمند، موقتی) استيلا مییابد. از نظر مارکس خودآگاهی محصول ساختار روابط طبقاتیای است که آن را به مثابه «خودآگاهی کاذب بر میسازنده خودآگاهیای گمراه یا غیرقابل اعتماد، خودآگاهیای ایدئولوژیک که شکلهای پیش داده روابط طبقاتی و اقتصادی را وارونه و در نتیجه سوء بازشناسی میکند.»
در فصل اول این کتاب نیز تحت عنوان «روانکاوی و رسوایی» میخوانیم: «روانکاوی از بدو پیدایش خود جذابیت زیادی برای زنان داشته است. روانکاوی به میل و علاقه زنان به بیان کردن فانتزیها، آرزوها و امیدهایشان متکی بوده است. روانکاوی از «مواد خام»، میل زنان به حرف زدن و میل فروید به گوش دادن شکل گرفته است. رابطه بین آنها جذابیت متقابلی داشته است، اما این رابطه همواره هر دو طرف را غنی و توانگر نمیکرده است. روابط بین روانکاوی و زنان همواره بسیار دوسوگرا و پر از مشکلات بوده است و امروز هم به همین شکل پا بر جا است. روانکاوی برای زنان این جاذبه را ایجاد میکند، اما این جاذبه میتواند به منزله حیله یا دام نیز در نظر گرفته شود، علیالخصوص برای آنان که میخواهند کارکردها و ارزشهای منتسب به زنان و زنانگی (که در تنوری روانکاوی به طور جدی مورد تاکید قرار میگیرند) را در فرهنگ ما به چالش بکشند. بینشهای فروید بیشتر از آنکه او بتواند اعتراف کند به ذکاوت وراجی کننده نخستین بیماران او، هیستریکهای مؤنث، مدیون است. برداشت او از روش روانکاوانه حتی تا پایان زندگیاش بهطور چشمگیری نزدیک به آن چیزی باقی ماند که آنان با زیرکی بسیار آن را «درمان از طریق صحبتکردن» توصیف کرد. اما اگرچه فروید مدیون آوای زنانگی هیستریک است، تحقیقات ابتدایی لاكان در روانکاوی نیز به گفتمان جذاب «زنان دیوانه» متکی بوده است: سایکوتیکها، پارانویاییها، هیستریکها، عارفها.»
کتاب «ژاک لاکان ـ درآمدی فمینیستی» نوشته الیزابت گروس با ترجمه کیوان آذری در 304 صفحه با قیمت 80000 تومان از سوی نشر روشنگاه منتشر شده است.
نظر شما