شبنم حاتمپور در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
تاثیرات منفی صنعت نفت موجب رشد ادبیات اعتراضی در جنوب شد/ داستان جنوب مکتب ندارد؛ اما جریان ادبی موفقی است
شبنم حاتمپور، نویسنده کتاب «از نفت... تا داستان» درباره داستان جنوب گفت: از رهآوردهای صنعت نفت در جنوب اختلاف میان کارگران و کارمندان بود که بازتاب این واقعیت در ادبیات جنوب سبک جدیدی از ادبیات اعتراضی را خلق کرد.
حاتمپور معتقد است که داستان جنوب مکتب ندارد اما جریان ادبی موفقی است که مخاطبان درخور و خوانندگان زیادی دارد و میگوید: «یک جریان ادبی وقتی جدی میشود که در دهههای مختلف میان نویسندگان نسلهای متفاوت ویژگیهای فکری، زبانی و ادبی مشترک بیابید و بتوانید شاخصهای آن جریان را از آثار نویسندگان استخراج کنید. در داستانهای جنوب شاخصهای مهمی دیده میشود که مهمترین آنها ایجاز است. ایجاز در داستانهای جنوب تنها به زبان محدود نمیشود، در پردازش موضوعات نیز هست.»
وی عضو هیات علمی تماموقت دانشگاه آزاد است و پیشتر کتاب «حماسههای بزرگ، قهرمانان آسیبپذیر» از او با موضوع ادبیات حماسی منتشر شد که به زودی چاپ دوم آن با ویرایش جدید به بازار خواهد آمد. از این رو گفتوگویی را با وی انجام دادهایم که در ادامه میخوانید.
شما در کتاب «از نفت... تا داستان» به بررسی تاثیر صنعت نفت بر داستاننویسی جنوب و زمینههای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی آن پرداختهاید. ابتدا درباره این کتاب و انگیزهتان برای نگارش آن بگویید.
در دوره تحصیل در مقطع دکترا میخواستم بر روی داستانهای نویسندگان جنوب کار کنم. موضوعی که انتخاب کردم سبکشناسی داستانهای جنوب بود. در مطالعهای که برای جمعآوری یافتههایم داشتم، پیوند عمیق صنعت نفت و مسائل مربوط به آن را در داستانها مشاهده کردم و بعد از مطالعات آغازین اطمینان یافتم که چنین موضوعی ظرفیت پژوهش را دارد و به همین دلیل کار کتاب را آغاز کردم.
همانطور که در مقدمه کتاب «از نفت ... تا داستان» آمده، تاثیر رخدادهای اجتماعی و سیاسی بر ادبیات هر مرز و بوم امری آشکار است، و ادبیات و داستاننویسی جنوب هم از این امر مستثنی نبوده و نیست. کشف نفت و حضور انگلیسیها و آمریکاییها و در پی آن، ساخت فضاها و امکاناتی به منظور زندگی بهتر و راحتتر برای خودشان، از یکسو سرآغاز اختلافات طبقاتی میان اقشار جامعه، از کارمند تا کارگر شده و از سوی دیگر زمینههای رشد و ترقی را برای عدهای از ساکنین این منطقه فراهم آورده است. تاثیر این مساله بر ادبیات جنوب را چگونه ارزیابی میکنید؟
صنعت نفت بر جامعه تاثیرات دوگانهای داشت؛ هم مثبت و هم منفی؛ اما تاثیر این صنعت بر ادبیات جنوب قطعا مثبت است. در دوره اوج صنعت نفت برنامههای فرهنگی و آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم بر رشد نویسندگان جنوب اثرگذار بود. کسانی مانند ابراهیم گلستان، اسماعیل فصیح، نجف دریابندری، احمد بیگدلی، فرهاد کشوری و فتحالله بینیاز از نویسندگان موفق و بهنام جنوب هستند که در گفتههایشان به این اثرپذیری از محیط فرهنگیای که صنعت نفت به وجود آورده بود، اشاره کردهاند. آشنایی با آثار بهروز دنیای سینما و ادبیات در دهههای بیست، سی و چهل به یمن فعالیتهای فرهنگی صنعت نفت شکل گرفت. روانشاد نجف دریابندری -که مترجمی تواناست- گفته بود: «بخش مهمی از زبان انگلیسی را در سینما تاج آبادان فراگرفتم که در آن سالها هفتهای سه فیلم از فیلمهای روز دنیا را برای علاقهمندان برروی پرده میبرد».
حتی تاثیرات منفی صنعت نفت بر جامعه هم موجب رشد ادبیات اعتراضی در جنوب شد. از رهآوردهای صنعت نفت در جنوب اختلاف میان کارگران و کارمندان بود که عمدتا تبعیض در تخصیص امکانات دلیل اصلی آن بود؛ اما بازتاب این واقعیت در ادبیات جنوب سبک جدیدی از ادبیات اعتراضی را خلق کرد که هم کارگری است و هم بومی و روستایی؛ بدون آنکه هیچکدام از اینها باشد. شکلگیری مضمون اعتراض در ادبیات داستانی جنوب باعث شد تا نویسندگان شکل تلفیقی کمالگرایانهای از ادبیات کارگری، ادبیات بومی، روستایی و ادبیات اعتراضی را در داستانهایشان به نمایش بگذارند. داستانهایی مانند «بوی خوش آویشن»، «اهل غرق»، «تبی که شیرو داشت»، «سیاسنبو» و بسیاری دیگر با داشتن فضایی جنوبی هم اقلیمیاند، هم روستایی و هم با تجربه تضاد و کشمکش در محیطهای متشنجِ کاری یادآور شاخصهای ادبیات کارگری هستند و در نتیجه با تلاشی که ستمدیدگان در رویارویی با کارفرمایان زورگو دارند، سر از ادبیات اعتراضی درمیآورند.
جامعهشناسی داستانهای جنوب یکی از فصلهای این کتاب است که در آن مواردی چون ایجاد اشتغال، فعالیتهای سیاسی، خدمات فرهنگی و زبان را مورد تحقیق و بررسی قرار دادهاید. شاخصهها و ویژگیهای نویسندگان جنوب چیست؟ آیا میتوان از داستانهای جنوب به عنوان یک جریان ادبی نام برد؟
بله. این جریان ادبی هم در شعر جنوب دیده میشود هم در داستان. من در مصاحبهای از روانشاد فتحالله بینیاز دیدم که ایشان میان جریان ادبی و مکتب تفاوت قائلاند. بسیاری جریانهای ادبی را مکتب مینامند که البته اشتباه است. معتقدم که داستان جنوب مکتب ندارد؛ اما جریان ادبی موفقی است که مخاطبان درخور و خوانندگان زیادی دارد. یک جریان ادبی وقتی جدی میشود که در دهههای مختلف میان نویسندگان نسلهای متفاوت ویژگیهای فکری، زبانی و ادبی مشترک بیابید و بتوانید شاخصهای آن جریان را از آثار نویسندگان استخراج کنید. در داستانهای جنوب شاخصهای مهمی دیده میشود که مهمترین آنها ایجاز است. ایجاز در داستانهای جنوب تنها به زبان محدود نمیشود، در پردازش موضوعات نیز هست. مثالی از رمان «همسایهها» میزنم که رمان پرمخاطبی است. موضوعاتی که در این رمان همپای مضمون اصلی رمان پیش رفتهاند، سرشار از ایجازند. زیباترینشان موضوع عشق سیهچشم است. فکر کنید اگر این موضوع موازی مضمون اصلی بسط و گسترش مییافت چقدر میتوانست مقبولیت بیشتری درمیان خوانندگان عامه داشته باشد. اما احمد محمود موجزترین رابطه عاشقانه را که هم از هیجانات جوانی بهره دارد و هم پختگی خودشناسی در داستان خلق میکند، با ایجاز، موضوع را در هالهای از رمز و راز حفظ میکند. اسم واقعی سیهچشم چه بود؟ عاقبت عشق چه شد؟ این عشق در زمان پختگی خالد در رمان رخ میدهد همانگونه که تجربههای تنکامگی او با بلور خانم مربوط به دوران کودکی و بیتجربگی اوست. نویسنده در توصیف تجارب تنکامگی ایجاز بکار نمیبرد؛ اما در روایت عشق سیهچشم ایجاز به ایجاد قوام در شخصیت خالد کمک میکند.
شاخص دیگری که دوست دارم درباره آن بگویم روایت سینمایی است. حرکت از طریق زبان، روایتها را جاندار و زنده جلوه میدهد. برشهای سینمایی، فلشبکهای هنرمندانه و حتی ارائه کادرهای بسته به شیوه عکاسی هم برای مخاطب جذاب است و هم نویسنده را از توصیف همراه اطناب و حشو رها میکند. در مجموعه «بوی خوش آویشن» از فرهاد کشوری و «عقربها را زنده بگیر» از قباد آذرآیین و رمان «چراغها را من خاموش میکنم» از زویا پیرزاد نمونههای زیبا و موفقی از روایت سینمایی نویسندگان جنوب وجود دارد که در کتاب «از نفت ... تا داستان» آوردهام.
افسانهسازی و اسطورهسازی از ویژگیها و شاخصههای ادبیات جنوب است که قدمتی پیش از کشف نفت دارد. تاثیر آن بر داستاننویسی معاصر جنوب را چگونه ارزیابی میکنید؟
البته من با اصطلاح «افسانه و اسطورهسازی» مخالفم چون ما افسانهها و اسطورهها را نمیسازیم. همچنانکه نیاکان ما هم آنها را نساختند. در واقع از درنگ انسان با محیط پیرامونش نوعی اندیشه غالب و پایدار شکل گرفت که بر اساس نیازهای عینی و غیرعینی بشر در نسلهای مختلف به تکامل رسید و اسطورهها را به وجود آورد.
جنوب ایران سرزمین عجیبی است. ردپای افسانه که شما به آن اشاره کردید در موقعیت جغرافیایی این منطقه چندین هزار سال قدمت دارد. هر جا آب و درخت است، افسانه و اسطوره جاندارتراست و پیوندهای عمیق با مفاهیم زایایی، خشکسالی، دیو و اهریمن، فرشته باران، نجاتدهنده و... دارد. در خوزستان و بوشهر تمام این شرایط مهیاست هم پیشینه فرهنگی منطقه و هم نوع زیست بوم آن، فضای پرورش اسطوره را زنده نگه داشته است. پردازش اسطورهها در داستانهای جنوب دو گونهست، یا نویسنده از آبشخور اسطورهها و افسانههای منطقه بهره میبرد و موضوعات جدید در داستان میپرورد یا از شیوه ساخت پرسشوارگی که در اسطورهها رایجاند در تکنیک داستانپردازی بهره میبرد.
در رمان «اهل غرق» یا «من ببر نیستم...» افسانههای جنوب را میبینید؛ اما در برخی از داستانها مثل «میم» از فدایینیا یا «سرود مردگان» از کشوری از پرسشوارگی که در اسطورهها رایج است برای ایجاد تکنیک در داستان استفاده میشود. در اسطوره شما با سطحی از اطلاعات روبهرو هستید که لایههای زیرین آن بهراحتی قابل دسترسی نیست و اسطورهشناس از کلیدهایی برای گشودن لایههای زیرین استفاده میکند. یعنی تکنیک پرسشوارگی بر مبنای اسطوره ایجاد فضایی افسانهای، خلق پرسش یا شک و تردید و بعد معرفی کلیدهایی در قالب واژه، موقعیت، شخصیت و... برای دسترسی به لایههای زیرین و دریافت کلی است. این تکنیکی است که نویسندگان جنوب بسیار عالی آن را بهکار میبرند که به عقیده من از فهم عمیق آنها از اسطورهها و افسانههای بومی ریشه گرفته است. این همان کاریست که نویسندگان موفق آمریکای لاتین در داستانهایشان انجام میدهند هم از بستر اسطورهها و افسانههای بومی بهره میبرند و هم از تکنیک پرسشوارگی.
در کتاب «از نفت... تا داستان» به تعدادی از نویسندههای جنوب و داستانهای آنها پرداختهاید و جای برخی از نویسندهها خالی به نظر میآید، از دلایل انتخابتان بگویید.
در انتخاب نویسندگان جنوب در کتاب «از نفت... تا داستان» محدودیتهایی داشتم. من میبایست به نویسندگانی میپرداختم که در جنوب متولد شدند و از صنعت نفت در آثارشان گفتهاند یا نویسندگانی که در مناطقی دیگر متولد شدند اما در مقطعی از زندگی در جنوب حضور داشتند و باز در آثارشان از صنعت نفت گفتهاند. بنابراین انتخاب نویسندگان رابطه مستقیمی با ارتباط آثار منتخب با صنعت نفت داشت. کاری که خودم دوست داشتم بیشتر به آن بپردازم نویسندگان نسل جدیدتر جنوب بود؛ اما با یک درنگ ساده دیدم شاخصها در آثار نویسندگان جدید تغییرات کلی کردهاند. این دسته نویسندگانی هستند که در آستانه انقلاب و بعد از آن متولد شدند و با افول صنعت نفت در این دوره و مرکزیت یافتن جنگ تحمیلی و مسائل بعد از آن، کمتر از نفت تاثیر پذیرفتهاند؛ اما داستانهای این نسل نیز منباب جامعهشناسی داستانهای جنوب اهمیت دارد. به همین دلیل تصمیم گرفتم در پژوهشی دیگر به این نسل بیشتر بپردازم.
به عنوان یک پژوهشگر وضعیت داستاننویسی در میان نویسندگان نسل جوان جنوب را چگونه میبینید؟
راستش را بخواهید با این غنای فرهنگی، ما میبایست آثار منحصر بفرد زیادی از نویسندگان نسل جدید داشته باشیم، ولی حقیقت این است که متولیان اعتلای این فرهنگ برنامههای مدونی برای تربیت نسل جدید نداشتهاند. در جنوب همیشه توصیه بزرگان و پناه جوانان کتابخوانی بوده است. اما ببینید بعد از جنگ چند کتابخانه به کتابخانههای این مناطق افزوده شده است؟ چقدر برای کودکان و جوانان برنامههای فرهنگی برگزار کردهایم؟ من در قسمتی از کتاب «از نفت... تا داستان» به نقش صنعت نفت در شکوفایی استعدادهای نویسندگی اشاره کردهام و از زبان نویسندگان دلایل این شکوفایی را گفتهام. صنعت نفت حتی برای خانواده کارگران که در مناطق دورافتاده سکونت موقت داشتند، برنامههای فرهنگی متنوعی داشت و حاصل آن نویسندگان نسل اول تا سوم جنوب است. حالا به فعالیتهای فرهنگی صنعت نفت از دهه شصت به این سو نگاه کنید، شگفتزده میشوید که اینقدر تغییر رویه و بیتفاوتی در امر آموزش عمومی دیده میشود. سایر نهادها هم نتوانستند با خلق برنامههای اثرگذار جوانان را از سیاهچالههای فضای مجازی نجات دهند. نمیتوانیم برای پرورش نویسندگان جدید کاری نکنیم و از بیانگیزگی یا نداشتن تکنیک و ... در این نسل ایراد بگیریم.
درباره تحقیق و پژوهش این کتاب و زمانی که برای نگارش آن اختصاص دادید، بگویید.
تمام زمانی که برای کتاب تا اولین ویرایش آن گذاشتم پنج سال بود. یک سال هم برای ویرایش نهایی زمان گذاشتم.
درباره تحقیق در این زمینه باید بگویم جمعآوری اطلاعات سختترین قسمت نگارش کتاب بود. تمام مجلهها و نشریات از دهه بیست تا هشتاد را برای یافتن داستانهایی با مضمون نفت خواندم. از هشتاد تا نودوپنج کار آسانی بود اما در بررسی یافتهها هم یک مشکل اساسی داشتم و آن اصالت آثار و بررسی نویسندگان بود. برای مثال ممکن بود در یک نشریه دهه سی یک داستان زیبا با مضمون صنعت نفت با نویسندهای گمنام پیدا میشد، نویسندهای که در هیچ کتابی نامی از او برده نشده بود. حالا نوبت به تحقیقات محلی میرسید، باید از تمام ظرفیتهای موجود برای شناخت نویسنده داستان استفاده میکردم. از نویسندگان جنوبی تا خوانندگان حرفهای پرسوجو میکردم تا به نشانهای در صحت اصالت نویسنده دست یابم. و در نهایت یکی دو داستان را به همین دلیل مجبور شدم کنار بگذارم.
نظر شما