شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۰ - ۱۸:۱۸
این کتابِ دوست‌داشتنی

نصرالله حدادی درباره «مصاعب و مصائب گستره کتاب» یادداشتی در اختیار ایبنا قرار داده که در ادامه می‌خوانیم.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نصرالله حدادی ـ «خرید کردن» اساساً لذت‌بخش است، به‌خصوص به آنچه که علاقه‌ داری، و از سوی دیگر استطاعت خرید نیز شرط است و اگر بتوانی، نورعلی‌نور است! یکی دوسالی هست که کمتر جرأت می‌کنم، سری به ویترین کتاب‌فروشی‌ها بزنم، چراکه هستند کتاب‌هایی که دلم می‌خواهد بخرم و به قول امروزی‌ها، قدرت خرید ندارم و طرح‌هایی چون «پاییزه کتاب» بهترین فرصت است و با ارائه کدملی و سقف خرید، یکی دوجلدی را شاید بتوان تهیه کرد و یکی از راه‌حل‌ها، استفاده از کارت ملی اعضای خانواده است و خریدن کتاب‌های مورد علاقه و امسال قبل و بعد از طرح پاییزه کتاب، برخی از ناشران و مؤسسات پخش ـ به خصوص آن دسته که در فضای مجازی فعال می‌باشند ـ با ارائه تخفیف‌های بالا و مناسب برای خریدار و نامناسب برای «کتاب فروشی‌ها» همراه با تبلیغات زیاد در فضای مجازی، کتاب‌های خود را عرضه داشتند و حتی به بهانه عید پاک و اولین جمعه بعد از آن به استقبال Blak fraidy رفتند و تا دوشنبه سایبری Cyber Monday آن را ادامه دادند و از این طریق دوستداران کتاب را محظوظ ساخته و کتابفروشی‌ها را مغموم! امری که سال‌هاست به اشکال گوناگون گه گاه رخ می‌نماید و اگر از منظر ناشر و موسسه پخش به آن نگاه کنید، بعید است به آنها حق ندهید و چنانچه به کتابفروشی‌ها مراجعه کنید، آنها می‌گویند: این آخرین میخ بر تابوتِ حیات ماست و در صورت ادامه این‌گونه کارها، استمرار کار برای ما میسر نیست و لاجرم و به رغم میل باطنی، مجبور به جمع‌آوری هستیم و این امر، دودش مستقیماً به چشم ناشران خواهد رفت، چراکه با از بین رفتن ویترین کتاب‌فروشی‌ها، طبعاً فضای تنگ‌تری در اختیار خواهد بود و باید چاره‌ای اندیشید و برخی از ناشران و مؤسسات پخش، همکاری لازم را به عمل می‌آورند، امّا ارائه تخفیف‌های نامتعارف ـ چهل تا هفتاد درصد ـ کمر کتاب‌‌فروشی‌ها را خواهد شکست و این گونه همکاری‌ها، چندان افاقه نکرده و تنها مرهمی بیش نیست، هرچند که کار این گونه مؤسسات پخش را تحسین کرده و می‌ستایند.

کتاب‌فروشی‌ گوشه در نزدیکی میدان قدس ـ تجریش ـ یکی از این ویترین‌هاست، که دادش به آسمان برخاسته و سخت‌ گله‌مند ارائه تخفیف‌های نامتعارف است و عدم توزیع به موقع کتاب‌های دارای خواهان را یکی دیگر از آفات بازار کتاب نام می‌برده برمی‌شمرد.

محمد بیگلری، که در شهریور سال 1399 ـ اوج بیماری کرونا در کشورمان ـ «گوشه کتاب» را در نزدیکی ایستگاه متروی تجریش راه‌اندازی کرده، در این باره می‌گوید: هستند دوستانی که حسابی هوای ما را دارند و از یک جلد، تا هرچند جلد کتاب که مشتری بخواهد، حواله به ما می‌دهند و سود حاصل از این کار را متوجه ما می‌کنند و چون می‌دانند، تقویت ما، باعث رونق کار آنها می‌شود، این انتفاع دوطرفه را همواره مدّنظر دارند و ما سپاسگزار آنها هستیم، اما چه کنیم با فلان سایت فروشنده کتاب، که به نام کتاب‌های آب خورده و فیک (Fake) و «زمان گذشته» تا هفتاد درصد تخفیف می‌دهد و آشفته بازاری را رقم می‌زند که طراران بازار کتاب نیز نهایت استفاده را از آن برده و کتاب‌های «قاچاق چاپ» را به نام کتاب‌های ناشران اصلی، عرضه کرده و تیشه به ریشه ما می‌زنند؟

مکانی که در حال حاضر ما در اختیار گرفته‌ایم، در یکی از گران‌ترین مناطق تهران واقع شده و نزدیک بازار قدیمی تجریش است و تا قبل از شکل‌گیری «گوشه کتاب» یک موقعیت کاملاً تجاری داشت و ما با عشق و علاقه این مکان را راه‌ انداختیم و هر کتابی را که در بازار موجود باشد را در اسرع وقت فراهم می‌آوریم، تا دوستداران کتاب، به سادگی به آن دسترسی داشته باشند و حتی در طرح پاییزه نیز شرکت کردیم، تا اقبال به کتاب بیشتر شود؛ اما این گونه کارها، دقیقاً گوشه کتاب و امثال ما، که فقط کتاب می‌فروشند را نشانه گرفته و هر چقدر در برابر این حملات، سینه سپر کنیم، و بالاخره تیری بر سینه خواهیم داشت و پایان راه، فرا می‌رسد.

کار شایسته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، طی 22 ماه گذشته ـ از زمان اوج‌گیری ویروس کرونا در کشورمان ـ در راه‌اندازی طرح‌های حمایتی، در غیاب نمایشگاه‌های استانی و بین‌المللی ـ هرچند که انتقاداتی نسبت به آنها داشته و دارم و معایب برگزاری نمایشگاه‌های شهرستانی را تا آن اندازه می‌دانم که باعث شده، بسیاری از کتابفروشی‌ها، در شهرستان‌ها، عطای کار را به لقایش ببخشند ـ بسیار قابل ستایش است و در تنگناهای اقتصادی وزارتخانه متبوع، فرصت مغتنمی برای دوستداران کتاب فراهم می‌آید و صد البته برای ناشران و کتاب‌فروشی‌ها نیز بهره و سود دارد.

ناشر و مؤسسه پخشی که نیاز به «نقدینگی» دارد، شاید در برهه‌ای مجبور شود. اصول خود را زیر پا نهد و تخفیف نامتعارفی را پیشنهاد دهد، اما از آنجا که «دزد، پی بازار آشفته می‌‌گردد» نقش ناشران زیرزمینی و طرار، پررنگ‌تر می‌شود و از آنجا که بسیاری از کتاب‌های موردنیاز عموم مردم را ناجوانمردانه، چاپ می‌نمایند، و بدون زحمت، سود سرشماری را متوجه خود می‌سازند، این فرصت طلایی را، بس مغتنم شمرده و از آب گِل‌آلوده کرده، ماهی می‌گیرند و اینجاست که نقش قانون، باید پررنگ و تأثیرگذار باشد.

مجموعه ناشران، موسسات پخش و کتاب‌فروشی‌های شرافتمند، سرمایه‌های ملی این کشورند و حمایت‌های وزارت فرهنگی و ارشاد اسلامی، صد در صد متوجه این قشر شریف است، اما آنانی که سعی دارند از این همه حمایت، بهره نامناسب برده و سرمایه‌های ملی را برباد دهند، چرا برخورد شایسته و بایسته با آنها صورت نمی‌گیرد؟

آیا قوانین درخوری وجود ندارد؟ که چنین نیست و گیرم چنین باشد، این امر که کاری ندارد و با وضع قوانین بازدارنده، فضای کاری را باید از این گونه طراران ضد فرهنگی گرفت، تا ضمن ایجاد امنیت کاری عموم ناشران و موزعین و کتاب‌فروشی‌های شریف، راه تنفس آنها را بست و اجازه نداد این همه همت و سعی را، به سخره گیرند.

نگارنده تا آنجا که به یاد دارم، چاپ کتاب به صورت زیرزمینی و قاچاق همواره وجود داشته و خوب به یاد دارم، چندین ناشر شناخته شده، با چاپ کتاب‌های به ظاهر ممنوعه، در دوران رژیم گذشته، برای کتابفروشی‌ها دام می‌گستردند و عوامل ساواک را راهی آن کتابفروشی‌ها می‌کردند و گروهی نیز به طمع کسب پول بیشتر، مبادرت به این کار کرده و حتی «پیه» دستگیری و گیر ساواک افتادن را به تن خود می‌مالیدند، تا سود بیشتری کسب کنند! البته در آن زمان هم بودند ناشرانی که در شهرستان‌ها، بیشتر مبادرت به این کار می‌کردند و نیک به یاد دارم، در شیراز، صاحب یک کتاب‌فروشی بزرگ و سه دهنه، با همکاری یکی از ناشران مقیم تهران، کتاب «میراث‌خوار استعمار» دکتر مهدی بهار را چاپ کرده و زیرزمینی می‌فروخت و این در حالی بود که همین کتاب، در قفسه‌های انتشارات امیرکبیر آن روزگار، اگر نگویم خاک می‌خورد، می‌توانم بگویم، که فراوان و ارزان در دسترس همگان بود، اما سود و طمع و ماجراجویی، دست به دست هم داده بود و برخی از ناشران ـ و بهتر است بگویم کسانی که با فنون چاپ کتاب آشنا و بازار کتاب را می‌شناختند ـ را به این کار وامی‌داشت و تعداد آنها، آن‌قدر نبود که اهل فن نتوانند آنها را بشناسند و مقر دو سه تن از آنها، خیابان‌های لاله‌زار و شاه‌آباد بود و دو سه تن نیز در ناصرخسرو و بازار فعالیت می‌کردند، اما تعداد آنها قلیل بود. اما در روزگار ما، به رغم برخورد با این گونه سارقین، انگار همچون علف هرز، از زمین می‌رویند و بهترین گواه، عرضه کتاب، با پنجاه درصد تخفیف، در تمام ایام سال، آن هم در ایستگاه‌های متروی شهری است!

تکرار مکررات است و باعث ملال، که باید گفت: «هوای کتابفروش» را باید داشت و بر کلیه اعضای صنف و صنعت نشر کشور فرض است که چنین کنند.

چندی پیش یکی از خبرنگاران جراید صبح‌گاهی تهران، از من پرسید: اگر کارِ کتاب‌فروشی صرفه اقتصادی ندارد، چگونه است که چندین ناشر، در چند نقطه تهران ـ و بعضاً شهرستان‌ها ـ شعب مختلف خود را راه‌اندازی کرده و همچنان درصدد بسط و توسعه کسب و کار خود هستند؟ گفتم: من هرگز اعتقاد نداشته و ندارم که نشرِ کتاب، صرفه و سود لازم را نداشته و ندارد، بلکه معتقدم با حمایت‌های بی‌شمار و گوناگون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، طی چهار دهه گذشته، فضای مناسبی برای ناشران پدید آمده و آن دسته که فعال‌ترند، بهره بیشتری برده و می‌برند به طریق اولی، این بسط و توسعه، در کنار همت و پشتکار آنان فراهم آمده و می‌آید و روی سخنم «کتاب‌فروشی»، صرف است و نه ناشرانی که توانایی گسترش کار خود را دارند و به یقین، مستحق این امر می‌باشند.

گرانی کاغذ، و دیگر مواد اولیه تولید کتاب، حاشیه امنی که همواره برای ناشران وجود داشت را تقریباً از بین برده است و از آنجا که همواره طبقه متوسط جامعه، مخاطبین اصلی کتاب و کتاب‌خوانی هستند، فشار بیش از این، اولاً روا نیست، ثانیاً کاهنده و از بین بَرَنده است.

گاز انبر تخفیف‌های غیرمتعارف، از سوی برخی از ناشران و موزعین و عرضه کتاب قاچاق، قطع حیات کتاب فروشی‌های خوب و شایسته‌ای چون «کتاب گوشه» را رقم خواهد زد و حیف است که این جوانان با ذوق و سلیقه، که سرشار از عشق به فرهنگ و کتاب هستند، نیامده، میدان را خالی کرده و بگریزند، آن هم از سرناچاری.

آنچه محمد بیگلری به‌عنوان درد دل گفت، یکی نکته از این معناست و امید است مورد توجه عموم ناشران قرار گیرد، و جا دارد که تاکید کنم، به‌رغم همه تهدیدها و تحدیدها، کتاب کاغذی همچنان دوست‌داشتنی‌ترین وسیله انتقال فرهنگ و بصیرت و معرفت است و باید آن را از این‌گونه آفات دور نگاه داریم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها