آنچه خواندید، بخشی از گفتههای تهمینه حدادی، نویسنده، روزنامهنگار و تصویرگر کودک و نوجوان است. با او به بهانه کتاب تازهاش «جهان، مال من است» که از سوی کتابهای طوطی، بخش کودک و نوجوان انتشارات فاطمی منتشر شده به گفتوگو نشستهایم؛ که شما را به خواندن آن دعوت میکنیم:
برایمان شنیدی است که چگونه نوشتن را آغاز کردید؛ چه شد که گروه سنی کودک و نوجوان را به عنوان مخاطب نوشتههایتان انتخاب کردید؟
یک جایی احساس میکنی رسالتی بر دوش داری و دلت میخواهد برای بچهها که آیندهسازان این مملکت هستند، کاری انجام دهی و پیامی را در قالب غیرمستقیم به آنها منتقل کنی. یک جایی دلت میخواهد به جای پند و اندرز دادن به بچهها لذت کتاب خواندن و یاد گرفتن را با آنها تجربه کنی. پس تصمیم میگیری فکر و ذهنت را متمرکز کنی و فقط برای بچهها بنویسی.
پیشنهاد شما برای بچههایی که دوست دارند بنویسند چیست؟
انجمن نویسندگان کودک و نوجوان، کارگاههایی را برگزار میکند و به بچهها داستاننویسی را آموزش میدهد. به جز این کانون پرورش فکری در مرکز استانهای مختلف ایران، دور و نزدیک شعبه دارد و مربیان سیار کانون، شهر به شهر و روستا به روستا میگردند و کارگاههای مختلف داستاننویسی و قصهگویی و نقاشی برگزار میکنند و بچهها، هر جای ایران که باشند میتوانند از این امکانات بهره ببرند.
آیا گذراندن دورههای داستاننویسی و انتشار کتاب کافی است تا یک نوجوان را نویسنده بدانیم؟
طبیعتا نه؛ راستش را بخواهید ما کتابهایی داریم که نوجوانها نوشتهاند؛ اما موفق و اثرگذار نبودهاند؛ چراکه هستند خانوادههایی که هزینه انتشار داستان یا شعر فرزندان خود به صورت کتاب را پرداخت میکنند. به همینخاطر مهم است که نوجوانها چه زمان نوشتن را آغاز میکنند؟ چه دورههایی را میگذرانند؟ اولین کتابش را چه وقت به دست ناشر میسپارند؟ میدانید همه حرف من این است که پله پله جلو برویم و در گام نخست از انتشار شعرها و داستانهامان در مجلههای کودک و نوجوان شروع کنیم و ببینیم آنچه نوشتهایم چقدر با مخاطب ارتباط برقرار میکند؟
تهمینه حدادی تصویرگری هم میکند. چه شد که به تصویر روی آوردید؟
من فقط 28 ساله بودم که انتشارات بهنشر، تصویر کردن مجمموعه شعرهای استاد اسدالله شعبانی با عنوان «لالالالا عروسک جان» را به من پیشنهاد داد. من بسیار هیجانزده شدم. از همان زمان تصویرگری را هم آغاز کردم. هنوز هم نوشتن و تصویرکردن، دغدغه من است و همچنان تصور میکنم نمیتوان همه حرفها را در قالب نوشته منتقل کرد.
روزنامهنگاری، ویژگیهای خاص خود را دارد. چه اندازه روزنامهنگار بودن روی نوشتههایتان تاثیر گذاشته است؟
راستش تهمینه حدادی ابتدا روزنامهنگار، بعد نویسنده و در آخر تصویرگر است. باز هم راستش را بخواهید گاهی اوقات روزنامهنگاری مرا از نوشتن داستان دور میکند. چون هم این کار را بسیار دوست دارم هم معیشتام از این طریق تامین میشود. اصلا بگذارید خاطرهای برایتان تعریف کنم؛ دو سال پیش، یکی از کتابهای من تجدید چاپ شد و حق التالیف من فقط و فقط 157 هزار تومان برای 100 نسخه بود؛ حالا شما به من بگویید با این پول چه میتوان کرد؟
و اما تاثیر روزنامهنگار بودن تهمینه حدادی روی انتخاب موضوع برای نوشتن چه بوده است؟
بگذارید از تجربه کار خود در کتابفروشی برایتان بگویم. مخاطب میآید و از تو میپرسد: کتابی داری که درباره ناخن جویدن یا کنترل خشم در نوجوانها باشد؟ و جالب اینکه انتظار دارد برای حل هر کدام از مشکلاتش، کتابی درخور معرفی کنی. کتابها را میگردی و میبینی تعداد زیادی از کتابهای اینچنین، ترجمه است نه تالیف؛ پس نویسندههای ما چه میکنند؟ چرا انگشتشمارند نویسندههای ایرانی که به جای روایت کردن کودکی خود، به مشکلات بچههای این دوره و زمانه میپردازند و از دریچه دید آنها به جهان نگاه میکنند؟
به عبارتی روزنامهنگار بودنتان موجب شده تا کاستیها و مشکلات کتاب کودک و نوجوان را بیشتر ببینید؟
بله. همینطور است. الان تعداد بچههای مبتلا به اوتیسم کم نیست؛ اما چند درصد نویسندگان به این موضوع پرداختهاند؟ من به عنوان روزنامهنگار با بچهها و پدر و مادرهاشان در ارتباط هستم و این کاستیها را میبینم و دلم میخواهد دربارهاش بنویسم آن هم در قالب یک اثر ماندگارتر از خبر و گزارش. پس به داستان رو میآورم.
ماجرای کتاب تازهات «جهان، مال من است» تا چه اندازه متاثر از این نگاه بوده است؟
من در کتاب پیشین خود، «دگمههای گربهای» به تفاوتهای فردی بچهها اشاره کردهام. در «جهان، مال من است» هم به رابطه پدر و فرزند پرداختهام. چیزی که کمتر به آن توجه شده. از سوی دیگر به کودکان با نیازهای ویژه نگاه کردهام. این کتاب یک اثر چند وجهی است و داستان پسربچهای را روایت میکند که با پدرش به دور دنیا سفر میکند. سفری که یک روز طول میکشد و پدر در انتها میگوید: اینجا آخر دنیاست و من به تو قول میدهم روزی همه دنیا را میبینی. حالا چرا و چطور این سفر یک روزه رخ میدهد چیزی است که در تصویر روایت شده.
چه شد که موضوع سفر و جهانگردی را انتخاب کردی؟
چون بسیاری از ما این رویا را در سر داریم و دلمان میخواهد همه دنیا را ببینیم. رویایی که آرام آرام به خاطر مشکلات مالی، تغییر اولویتها و خیلی چیزهای دیگر کمرنگ میشود و دیگر در مخیلهمان هم نمیگنجد که میتوانیم جهان را کشف کنیم. اما من دوست داشتم درباره این رویا بنویسم و بیشتر دلم میخواست یکی از شخصیتهای اصلی داستانم، کودکی با نیازهای ویژه باشد؛ بچهای که ممکن است تصور کند به خاطر محدودیتهایش حتی نمیتواند چنین رویایی را در سر بپروراند.
در کتاب به نام شهرهایی که پدر و پسر به آن سفر میکنند اشاره نشده؛ تنها تصویر هر کدام آمده؛ انگار تصویرگر پابهپای نویسنده جلو رفته و یک اثر موازی خلق کرده؟
دقیقا همینطور است. «جهان، مال من است»، محصول مشترک من، هاله قربانی به عنوان تصویرگر و سحر ترهنده در جایگاه ناشر است. راستش من این کتاب را چند سال پیش نوشتم. این کتاب در کارگروههای کانون شکل گرفت و در کانون هم به تصویب رسید؛ اما به هر دلیل «کتابهای طوطی» این کتاب را منتشر کرد و نه کانون؛ از همان ابتدا هم جلسات مشترکی میان ما سه نفر (نویسنده، تصویرگر و ناشر) برگزار شد و من با اطمینان خاطر داستان را به هاله قربانی سپردم تا روایت موازی خود را داشته باشد. حتی یک جاهایی، سیر داستان را به خاطر تصویر تغییر دادم؛ نتیجه این شد که تاکنون سه رایت از کتاب فروخته شده و قرار است داستان در کره جنوبی منتشر و به زبانهای پرتغالی و ترکی استانبولی هم ترجمه شود. ضمن اینکه تصویرگری «جهان، مال من است» هم جوایزی را به خود اختصاص داده و درکل، تصویرها پیام جهانی دارند؛ مثلا برای نشان دادن پاریس از نماد برج ایفل استفاده شده اما در کنار آن، آدمهایی از نژادها و ادیان مختلف دیده میشوند.
نظر شما