صحنهای از فیلم «ملی و راههای نرفتهاش» اثر تهمینه میلانی
سینمای زنانه یا feminin movie اتفاقی است که در دنیا به صورت سیستماتیک به ویژه در سینمای هالیوود و ایالات متحده رخ داده است؛ پس از پایان جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی آمریکا و شوروی که اوایل دهه ۹۰ میلادی روی داد کمکم گفتمان جدیدی وارد سینما و عرصه فرهنگ شد که از جمله آن feminin movie بود. ساخت این نوع آثار از دهه ۲۰۰۰ به بعد چشمگیرتر شد، اگرچه در تاریخ سینما خانمها نقش پررنگی داشته و در اغلب فیلمها حضور داشتند اما حضورشان بیشتر ابژکتیو بود در صورتی که در سینمای زنانه خانمها در پیشبرد داستان فیلم نقش عاملانه دارند. البته بیشتر این آثار برگرفته از داستانهای واقعی و رویدادهایی بود که در جهان به وقوع پیوست و از آنها داستانهای مختلفی در زمینه ساخت فیلم با این رویکرد الهام گرفته شده است.
این احساس نیاز چطور شکل گرفت؟
احساس نیاز برای به وجود آمدن سینمای زنانه به این دلیل بود که سینما تا دهه نود هنری مردمحور بود، این بدان معنی نیست که خانمها در فیلم حضور ندارند، حضور دارند ولی همیشه نقشهای فرعی داشتند؛ یعنی اگر فیلمی جنگی بود کارهای قهرمانانه را مردان انجام میدادند. بهواقع در فیلمهای ورزشی و سایر عرصهها مردان نقش اول را ایفا میکردند و خانمها به عنوان تشویقکننده در پشت جبهه یا سکوی تماشاگر به تشویق مردان میپرداختند. درحالی که در سینمای زنانه شاهد هستیم که زنان نقشهای اصلی را ایفا میکنند. در ادوار پیشین حتی اگر زنان مورد عشق بودند اغلب اوقات از جانب مردان صورت میگرفت و خانمها موضوع عشق بودند. ولی در فیلمهای feminin movie خانمها خود از یک جهانبینی ویژه و دست اول برخوردار هستند.
البته باید به این نکته نیز اشاره کنم که منظور از سینمای زنانه، مساله حضور داشتن یا نداشتن زنان نیست بلکه مساله محوریت شخصیت زن و حضور زنان به عنوان اول شخص زنانه مطرح است.
مثالی میزنید.
یکی از فیلمهایی که در این زمینه میتوان مثال زد «من تونیا» است. تونیا زنی است که توانست اولینبار در ورزش اسکی روی یخ مدال جهانی بیاورد. «من تونیا» به این موضوع اشاره دارد که اولینبار جهانبینی زنانه از جانب خانمها مطرح میشود و زنان صرفا یکسری ابژه جنسی و عشقی نیستند که مردان به آنها نگاه کنند. بلکه این نگاه از جانب خود زنان به جهان صورت میگیرد این نکته قابل توجهی برای شناخت ماهیت سینمای زنانه در دنیا است.
در کتاب «سینمای زنانه» بیشتر از فیلمهای سینمای کدام کشور حرف زدید؟ به عبارتی، سینمای کدام کشورها بیشتر به این سمت و سو رفته است؟
آمریکا و سینمایش هالیوود را میتوان از جمله کشورهایی دانست که در این زمینه بسیار پیشرو است. درواقع از حدود ۲۵ سال پیش در این کشور شاهد فیلمهای زنانه بهصورت یک جریان هستیم. در سایر کشورهای دنیا نیز این اتفاق صورت میگیرد منتها به شکل یک جریان بسیار تاثیرگذار نیست. کم و بیش فیلمهایی چه در سینمای اروپا و چه در سینمای ایران و سایر کشورها ساخته میشود و به صورت محدود به مساله محوریت نقش زن میپردازند.
صحنهای از فیلم «معلم پیانو» اثر میشاییل هانکه
موضوع زنانهبودن سینما به توسعهیافتگی یا جهانسومیبودن یک کشور ارتباطی دارد؟ آیا بهعنوان نمونه در کشورهای توسعهیافته فیلمهای زنانه بیشتر دیده میشود یا بالعکس؟
در این خصوص میتوان گفت تا حد زیادی کشورهای بیشتر توسعهیافته از این نوع سینما استقبال میکنند؛ چراکه زنان در این کشورها و جوامع توسعهیافته اساسا دارای نقشهای پررنگتر اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و هنری شدند؛ بنابراین مساله توسعهیافتگی با ساخت بیشتر فیلمهای سینمای زنانه ارتباط مستقیم دارد.
از نظر شما آیا اینکه فیلمساز اثری، خانم باشد، در انتقال نوع نگاه زنانه در فیلم کمک میکند؟ یا بهتر است اینطور بگویم که آیا اگر فیلمساز خانم باشد بیشتر و بهتر میتواند به مسائل زنان بپردازد یا تفاوتی ندارد؟
مسلما؛ چون شناخت بانوان از جهان زنانه به مراتب بهتر از آقایان و فیلمسازان مرد است. این اتفاق درباره فیلمسازان زن به سهولت بیشتری میتواند انجام شود. ولی این بدان معنی نیست که تنها خانمها درگیر ساخت فیلمهای سینمای زنانه باشند. اگر به فهرست کارگردانانی که در این کتاب از آنها نامبرده شده نگاه کنیم اغلب کارگردانهایی که فیلمهای سینمای زنانه را ساختند مرد هستند؛ درواقع لزومی ندارد کارگردان حتما زن باشد تا بتواند جهان زنانه را بهتر و بیشتر درک کند بلکه این تلاشی است از جانب فیلمسازان مرد تا شناخت بیشتری نسبت به جهان زنانه دست پیدا کنند. برخی از کارگردانانی که به این سمت و سو آمدند پیش از آن فیلمهایی مردمحور تولید میکردند ولی در یکی دو دهه اخیر به سمتی روی آوردند که شخصیت زنانه، محور آثارشان باشد.
صحنهای از فیلم «بیل را بکش» اثر کوئنتین تارانتینو
اصولا به دلیل سازوکار صنعتی و پیچیدهای که از ابتدا در سینما وجود داشت مقدار زیادی با مساله مردمحوری و محوریت جهان مردانه درگیر بود. بنابراین سازوکار یا مختصات جهان مردانه بر مناسبات سینما و صنعت سرگرمی تسلط پیدا کرد؛ اما به تدریج که در گستره قرن بیستم تا انتها پیش میرویم پس از پایان جنگ سرد -که به خودیخود یک اتفاق بسیار مردسالارانهای در جهان بود- بسیاری از گفتمانهایی که در عرصه فرهنگ و بهویژه عرصه سینما مغفول واقع مانده بود فرصت ظهور و بروز پیدا کردند که از جمله مهمترین آنها همین موضوع پرداختن بیشتر به جهان زنان و محوریت نگاه زنانه در سینما است.
بله؛ بدین ترتیب ارتباط مستقیمی با موضوع مردسالاری دارد البته بخش زیادی از آن ناخواسته بود. مناسبات و سازوکار ساخت فیلم در دنیا میطلبید که فضا بسیار مردسالارانه باشد؛ اما این یک نقیصه بود که در فرهنگ و در سینما جبران شد. همانطور که در کتاب گفته شد بسیاری از فیلمسازان در قرن بیستم بودند که با دغدغه شناخت بیشتر نسبت به عوالم زنان به این مسائل پرداختند اما همچنان نگاه مردانه حضور دارد.
در بررسیهای خود که از سال 1990 تا به امروز را شامل میشود سینمای ایران را هم لحاظ کردید؟ در این صورت چرا اثری از کشور خودمان در کتاب شما دیده نمیشود؟ آیا اصلا اثری زنانه در ایران ساخته نشده است؟
همانطور که در پیشگفتار کتاب اشاره شده است سینمای زنانه در ایران نیز وجود داشته و دارد؛ منتها تعداد و کیفیت این آثار به گونهای نبود که از آن بتوانیم به عنوان یک جریان و گفتمان نام ببریم. در سینمای ایران چه پیش و چه پس از انقلاب کارگردانهای خانم و آقا تلاش کردند جهان زنانه ترسیم کنند؛ ولی به صورت تکمضرابهایی بود که کارگردانها از خودشان بروز دادند و متاسفانه تبدیل به گفتمان تاثیرگذار در سینمای ما نشد. بعد از انقلاب سینمای زنانه با شخصیتهای زنان و محوریت زنانه رواج بیشتری پیدا کرد. سینمای زنانه در کشور آمریکا و در برخی دیگر از کشورهای جهان تبدیل به یک قدرت شد؛ بهصورتی که اکنون شاید از هر ۱۰ فیلم شش، هفت یا هشت فیلم feminin movie هستند.
نظر شما