یکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ - ۰۸:۱۸
آیا فلسفه ترجمه‌پذیر است؟

بایرون تیلور، از دانشگاه کالج لندن، نگاهی انتقادی به مجموعه مقالات «خیانت فلسفه: مطالعاتی در فلسفه و ترجمه» می‌اندازد که توسط د. م. اسپیتزر گردآوری و ویراستاری شده است. این کتاب، به بررسی و امکان ترجمه متون فلسفی می‌پردازد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) ترجمه سید امین موسوی زاده: ترجمه و فلسفه رشته‌های وسیع و گسترده‌ای هستند و این از اعتبار اسپیتزر است که در کتاب «خیانت فلسفه» مطالبی را از طیف وسیعی از اندیشمندان، مترجمان و منتقدان بین‌امللی - از مسکو تا ریو، هنگ‌کنگ تا وین، جمع‌آوری می‌کند. شاید هنوز برای گفتن قطعی زود باشد، اما اگر متخصصان هر دو رشته مراقب نباشند، ممکن است پشیمان شوند که از سخنان اخیر باربارا کاسین و امیلی اپتر در زمینه ترجمه‌ناپذیری استفاده نکرده‌اند. اگر می‌خواهیم این ادامه یابد و توسعه پیدا کند، شناخت اهمیت متقابل آن‌ها باید در آموزش و برنامه‌های درسی - به همان میزان که در تحقیقات اخیر آمده – گنجانده شود.
 
 عنوان اسپیتزر با تأکید بر ماهیت «خائنانه» اثر ترجمه شده فلسفی، ممکن است برخی را به این باور برساند که این کتاب از نگاه «ابزارگرایان» به ترجمه پیروی می‌کند که لارنس ونوتی به دانشمندان در مورد آن هشدار داده است. در بدترین حالت، این نگاه ترجمه‌ را به عنوان نسخه‌ای ذاتا فروتر از اصل بی‌چون‌وچرا (و در نتیجه غیرقابل ترجمه) می‌داند و در نتیجه دستاوردها و پیچیدگی‌هایی را که متون ترجمه‌شده نیز می‌توانند گسترش دهند، نادیده می‌گیرد. خوشبختانه اما این کتاب این گونه نیست، زیرا مقدمه اسپیتزر توضیح می‌دهد:
 
«نام‌گذاری چنین عملی به «خیانت» استعاری است، اما به تاریخچه وضعیت فیلسوفان مخالف و به حاشیه راندن آن‌ها توسط حاکمیت اشاره می‌کند: تعجبی ندارد که سقراط به اعدام محکوم شد، این که آکادمی افلاطون در  خارج  از دیوارهای شهر ساخته شد […] و در قرن گذشته چهره‌های بزرگ صحنه فلسفی اروپا - آدورنو، آرنت - از چنگال توتالیتاریسم فرار کردند. این بدگمانی که تفکر می‌ستیزد، سرمی‌پیچد، و غدر می‌کند، ممکن است اعتماد به فلسفه و فیلسوفان را از بین ببرد.»
 
این کتاب با جستار شاعر و محقق آمریکایی ه. ل. هیکس آغاز می‌شود که مروری دارد بر فلسفه‌ای که به صراحت در تقبیح ترجمه است، همراه با ایراداتی که به آن وارد است: او می‌گوید: این‌همانی ترجمه‌ای صادق است و ترجمه و فلسفه خواهرانی هم‌سان باشد اگر واژه‌ها همان طور که هابز اصرار دارد در جهان به نظر برسند. اما این طور نیستند.» (ص6) هیکس می‌کوشد مقولات یا مسیرهایی مختلفی را برای این چه‌گونه تعامل ترجمه و فلسفه ادامه یابد، برقرار کند.
 
پائولو اولیویرا، محقق برزیلی این بحث‌ها را به تجزیه و تحلیل مفهوم ویتگنشتاین در مورد شباهت‌های خانوادگی هدایت می‌کند - هرچند توجه بیش‌تر به دیدگاه‌های فیلسوف در مورد ترجمه، این بحث را تقویت می‌کرد. جستار خود اسپیتزر در مرحله بعدی قرار می‌گیرد و با تحلیلی گسترده و استادانه از حرکات ترجمه‌ای در آثار امانوئل کانت، تغییر چشم‌گیری در طول و بلندپروازی ایجاد می‌کند. اسپیتزر استدلال می‌کند که «اگر» تفکر جدایی‌ناپذیر از زبان (ها) باشد،  هم‌چون زبان (ها)، تدوین واژگان فلسفی، اثر فلسفی و وظیفه و عملکرد تفکر را تشکیل می‌دهد.» (ص 48). این فصل خدمت ناشی از این مشارکت این رشته‌ها را بازتاب می‌دهد و به همان اندازه کانت‌شناسان را مورد هدف قرار می‌دهد که کسانی که با ترجمه آثار او مشغول هستند.
 
جستار سابینا فولنویچ-جایتنر، محقق نوظهور، پس از این می‌آید و به موضوع ترجمه‌ناپذیری در حلول اخیر گفتمان مارتین هایدگر، قبل از بررسی دقیق‌تر شواهد آن در آثار او می‌پردازد. او به ما یادآوری می‌کند که در حالی مترجمان از ترجمه‌ناپذیری شکایت دارند، که ایده «معادل» در ترجمه‌کردن، مفهومی است که توسط محققان رد شده است، اما همچنان موضوعی است که در «فلسفه تحلیلی، هرمنوتیک و ساختارزدایی» مورد تحقیق قرار گرفته است (ص 73). او با یک جمله درخشان در باره ترجمه و مترادف فلسفی جستارش را پایان می‌دهد:
 
«فلسفه به خودی خود نوعی ترجمه است […] با مطالعه تاریخ فلسفه، ما تاریخ ترجمه را نیز مطالعه می‌کنیم. در راستای تفکر والتر بنیامین مبنی بر این که باید بتوان طنین صدای اصلی را در ترجمه شنید، همچنین می‌توان گفت که در هر متن فلسفی، پژواک ترجمه قبلا طنین‌انداز شده است.» (ص86)
 
جستار بعدی، شاید مهم‌ترین در این مجموعه، از ناتالیا  س. آوتونوموا ست. این که اوتونومووا اولین کسی بود که افرادی مانند دریدا، فوکو و فروید را به روسی ترجمه کرد، باید توجه او را در این زمینه جلب کرده باشد. در ابتدا با در نظر گرفتن موضوع به صورت چکیده، این فصل به آب شدن یخ دسترسی به متون دانشگاهی در دوران پسا-شوروی می‌پردازد. او خود در این زمینه کار می‌کند و این اثر نیز در همین جهت صورت پذیرفته است. او در این جستار ترجمه‌ناپذیری اصطلاحات ارائه‌شده توسط اندیشمندان پساساختارگرا را برای مخاطبان پسا-شوروی، که تا حد زیادی از گفتمان‌هایی که این آثار در آن شکل گرفته بود، منزوی شده بودند، بازگو می‌کند. اما اگر به کارهای آپتر و کاسین بپردازیم، ارزیابی او به طرز شگفت‌انگیزی متفاوت است:
 
«واژگان یک متن باز طراحی شده تا به طور مداوم به‌روز شود. اما برای ما، این نه تنها یک واقعیت فرهنگی بلکه یک چالش فرهنگی است. این مطمئناً یک کمک ارزشمند است، اما علاوه بر آن، این یک چشم‌انداز و یک انگیزاننده برای مشارکت ما در کار کلی و نیز برای تحقق منابع و امکانات گفتمانی هر فرهنگ فکری است. (ص 101)
 
فصل بعدی مائوریسیو مندونسا کاردوزو به همان اندازه دور از دسترس است، زیرا قبل از در نظر گرفتن تعامل آن‌ها در زمینه‌های مردم‌شناسی، روانکاوی و علمی، مسائل موسسه‌ای و آموزشی ترجمه و فلسفه را مورد انتقاد قرار می‌دهد. کاردوزو رابطه نسبی ترجمه را به شیوه‌ای فلسفی و گویا بیان می‌کند: «هر عمل ترجمه‌ای، هر چه‌قدر هم ساده، فوری و واضح به نظر برسد، همیشه بر پیچیدگی تمام شرایط انسانی دلالت دارد.» (ص 126) کاردوزو به عنوان یک استعاره انسان‌شناختی ادامه می‌دهد که «نحوه ارتباط ما با یکدیگر فقط یک راه خارجی و ابزاری برای دسترسی به جهان نیست، بلکه در واقع یک حرکت سازنده و دگرگون‌کننده نیروی هستی‌شناختی است.» (ص 126)
 
پایان انتخابی اسپیتزر در این مجموعه یک نتیجه عجیب و غریب اما جالب است: داگلاس رابینسون یک پی‌نوشت ارایه می‌کند که در آن متن‌های این کتاب را به طور کلی تجزیه و تحلیل می‌کند، در مورد ابهام‌ها، ارتباطات و نقاط کور آ‌ن‌ها نظر می‌دهد. رابینسون در پایان ادعا می‌کند که هیچ درکی از موضوعات این مجموعه بدون اشاره به عملکرد فراگیر کامل نیست. «یکی از افعالی که اسپیتزر در مقدمه خود به طور مکرر به کار می‌برد «اجرا» است - در واقع دوازده بار، […] اما او دست به جعبه ابزار نظری خود نمی‌زند تا برای استفاده تحول‌آفرین از مفاهیم اجرایی ج. ل. آستین استفاده کند، کاری که هیچ یک از دیگر نویسندگان کتاب انجام نمی‌‌دهند.» (ص 133)
 
هرچند پایان آن عجیب باشد، اما به مجموعه‌ای باریک و جسورانه چندان آسیب نمی‌رساند، مجموعه ای که نه تنها تفکر دانشمندان جهان متفاوت را در بر‌می‌گیرد، بلکه به جهت‌های جدیدی برای کار روی این موضوعات اشاره می‌کند. فلسفه‌پردازی ترجمه - و برعکس، تفسیر وابستگی فلسفه به ترجمه قابل فهم- می‌تواند اثری فصیح، تامل‌برانگیز و بسیار اصیل به ما ارائه دهد. در حالی که در بیش‌تر تاریخ خویش، فلسفه «خود را به عنوان عمل ترجمه» یا «موضوعی درون ترجمه» نمی‌فهمید.» (ص 102) اتونومووا اصرار دارد که این رشته‌ای است که «زبان خود را می‌سازد»: «این زبان از جهاتی شبیه به یک زبان بیگانه است زیرا فرد نیاز به یادگیری آن دارد و خود به خود رشد نمی‌کند.» (ص 96)
 
مطالعات ترجمه یک حوزه نسبتا جدید است که هنوز در حال تشخیص امکانات آن هستیم. فلسفه، برعکس، رشته‌ای است که به دلیل انحصار انگلیسی-آمریکایی دیرزمانی ست که مورد نقد قرار گرفته است. فراخوان‌ها برای «استعمارزدایی» برنامه‌های درسی آن مکرر است، در حالی که «فرهنگ لغت ترجمه‌نشدنی‌ها» از کاسین و آپتر (2004) شاید دقیق‌ترین و نیرومندترین تقاضا برای چنین تغییری را ارائه دهد. مجموعه اسپیتزر فقط بار دیگر تأیید می‌کند که اگر فلسفه به عنوان یک رشته واقعا علاقه‌مند به گسترش و تداوم افق خود به عنوان بخشی از آکادمی در دنیای جهانی‌شده باشد، انجام این کار برای مدت طولانی بدون درگیر شدن با ترجمه مشکل خواهد بود. این که آیا (یا چه زمانی) این اتفاق می‌افتد، با توجه به آپتر و کاسین، اهمیت ثانویه دارد.
 
مجموعه اسپیتزر، کتابی نیست که احساس کلیت را در فرد ایجاد کند، بلکه کتابی است که خواننده با این احساس که احتمالاتی که به آن اشاره می‌کند در حال حاضر در حال روشن شدن است. 



شناس‌نامه کتاب
Four Thousand Weeks: Time and How to Use It. by Oliver Burkeman. Bodley Head. 288 pages
 
منبع: مرکز نقد و ترجمه تطبیقی آکسفورد (با تلخیص)

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها