یکشنبه ۷ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۵:۲۴
نزاع گفت‌وگو و تاریکی/ نگاهی به تازه‌ترین اثر حسین سناپور

احمد هاشمی، نویسنده در یادداشتی که در اختیار ایبنا قرار داده،‌ به رمان «کلاه‌گردانی میان آس‌وپاس‌ها»، اثر حسین سناپور پرداخته است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، احمد هاشمی: رمان، تصویری از حقیقت گم‌شدگی آدمی است و این تنها نسبت هنر رمان با حقیقت است. هر متنی آغاز و انجام دارد و در بخش نتیجه‌گیری باید راه‌حلی ارائه کند، اما رمان تنها راوی بخشی از رویدادهای هستی است و شأنش را اجلِ این می‌داند که خود را در چارچوب دگم‌هایی حبس کند که دیگران به اسم قاعده تحمیل می‌کنند. رمان کالبدشناسی فرهنگی جامعه است، اما نسخه‌ای برای ناملایمات ندارد؛ واژه‌هایی به هم می‌چسبد تا درباره سرگذشت درست زندگی کردن داستان بسازد و تخیل را به خدمت آسوده زیستن بگیرد. آسودگی نه به معنای کناره گرفتن و خیال خام پختن که ایستادن وسط ماجرا و راه گشودن. رمان یعنی ساختن، عمل کردن، یعنی آمده‌ام در این دنیا کاری بکنم که اثرش بماند.

کلاه‌گردانی میان آس‌و‌پاس‌ها یک رمان سیاسی است. رمان سیاسی، با سیاست به معنای «امر معطوف به قدرت» نسبتی ندارد، متنی است در حقانیت اندیشه‌ورزی و گفت‌وگو و نوعی سخن‌وری است درباره «نسبیت، تردید و پرسش». هر متنی که به این سه مفهوم ارجاع دهد، با ساختارها به چالش برخاسته است و ناخواسته کنایه‌ای به سیاست می‌زند. میلان کوندرا معتقد است:
«رمان همچون الگوی این جهان که مبتنی بر نسبیت و دوگونگی پدیده‌های بشری است، با جهان توتالیتر ناسازگار است... این بدان معناست که دنیای مبتنی بر حقیقت یگانه و دنیای دوگونه و نسبی رمان، هرکدام از ماده‌ای متفاوت سرشته شده است. حقیقت توتالیتر مقوله‌های نسبیت، تردید و پرسش را نفی می‌کند و بنابراین نمی‌تواند با آنچه من «روح رمان» می‌نامم از در آشتی درآید».[1]

شخصیت‌های رمان سناپور را پیش از این دیده‌ایم، در «بطالت کافه‌ها» و در شبی که تا یک‌متری‌ات را در میان ابهام دود‌زده دور میز نمی‌بینی و هیچ ایده‌ای برای زندگی یک دقیقه بعدت نداری؛ اما زندگی، رفتن بی‌ثمر در میانه «نتوانستن‌ها» نیست که آخرش بخوری به سیم‌خاردار مرز یا دیوار زندان.

سودابه و کمال و مهناز و کیومرث و رضا هرکدام مسئله‌ای شخصی دارند و مسئله شخصی هرکدام ربطی به اجتماع دارد. گشت‌زدنشان توی شهر، میان معتادان و کارتن‌خواب‌ها و مال‌خرها پی ریشه گشتن است؛ ریشه‌ای که توی گورستان است. در آغاز رمان، قهرمانان این جماعت آدم‌های مرده‌ای هستند که دیگر کاری ازشان برنمی‌آید. در بخش‌های مختلف رمان به شخصیت جلال آل‌احمد اشاره می‌شود. او الگوی روشنفکر متعهد است و «آقاتختی» قهرمان خلق. رضا شخصیت محوری رمان است. او از میانه داستان متوجه می‌شود که نه به دست تقدیر نجات خواهد یافت و نه تسلیم خواهد شد. سیر زندگی این شخصیت او را به درک عمیق‌تری از «اخلاقیات ستیز» می‌رساند.

«گفت‌وگو» و «تاریکی» دو محور اصلی کلاه‌گردانی میان آس‌وپاس‌ها است. معنی گفت‌وگو در اینجا شکافتن است؛ عبور از مطلق‌هاست؛ حق دادن به دیگری است و تاریکی حاصل به رسمیت نشناختن‌هاست.

کدام‌یک پیروز می‌شود؟ آیا سرنوشت محتوم ما حبس‌شدن در زمان و زمین است؟ آیا نجات‌دهنده‌ای در راه است با چراغی و معجزه‌ای؟

روح رمان با ایستادن و تسلیم‌شدن ناسازگار است. باید راهی جست؛ حتی از دل دیوارهای بلند.
 
[1] هنر رمان، میلان کوندرا، ترجمه پرویز همایون‌پور

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها