گفتوگو با مولف کتاب «جامعهشناسی مطلقهگی»
قحطی عشق در جامعه ایران وجود دارد/ روابط مطلقهها یادآور عشق سیال است
بیوک محمدی میگوید: در جامعه ما قحطی عشق وجود دارد. مردان و زنان در این جامعه میخواهند فرد مناسبی برای رفع تنهایی داشته باشند اما قحطی عشق وجود دارد. روابط مطلقهها در ایران یادآور همان چیزی است که باومن آن را عشق آبکی(سیال) نامید. انگار دنبال راهنمای روشهای عشق ورزی هستیم تا موفقیت را تضمین کند. امری که غیرممکن است!
برای آغاز گفتوگو به عنوان کتاب بپردازیم: «جامعه شناسی مطلقهگی». از این عنوان بر میآید که اساسا واژه مطلقه باید مفهومی جدا از مطلقهگی باشد. درباره تفاوت این دو واژه در این کتاب و پژوهش شرح دهید و اینکه جامعهشناسی مطلقهگی قرار است چه موضوعی را مورد مطالعه قرار دهد؟
عنوان کتاب «جامعه شناسی مطلقهگی» است. واژه مطلقهگی با مطلقهها متفاوت است چون مطلقه یک صفت است اما مطلقهگی یک حالت است مانند دیوانه و دیوانگی. ما در این کتاب با اینکه بیشترین اطلاعات را از مطلقهها گرفتیم اما موضوع مورد مطالعه ما پدیده مطلقهگی است. مطلقهگی به معنی جدا شدن و متاهل بودن و مجرد شدن نیست بلکه به معنای تغییر هویت از یک حالت به حالت دیگر است. بدین معنی که در فرایند مطلقهگی فرد تجربه زیستهای دارد که هویتش دستخوش تغییر میشود و یک ژست و معرفی جدید در جامعه به خود میگیرد و همین امر است که مورد مطالعه قرار میگیرد. توجه به تغییر نقش اجتماعی از چند نظر قابل مطالعه و اهمیت است به ویژه اینکه وقتی شخصی میخواهد نقش خودش را تغییر دهد انتظارات از او تغییر پیدا میکند. مطلقهها با سوالات و مشکلاتی مواجه میشوند که قبلا با آن مواجه نبودند و به عبارت دیگر بر همین اساس آنها به تعریف جدیدی از هویت خود میپردازند.
با توجه به موضوع تحقیق و گستره تجربه زیسته افراد مطلقه،در مطالعات زنان بیشتر مورد توجه بودند تا مردان. شما در این پژوهش چه رویکردی داشتید نسبت به این موضوع؟
در ابتدا بگویم، فصل اول کتاب به توصیف روش روایتی میپردازد. در ادامه 10 شرح زندگی از قول مطلقهها روایت میشود به این دلیل که ما این تجربههای زیسته را به عنوان مواد خام در نظر میگیریم و خواستههای خود را از آنها استخراج میکنیم. بنابراین در این فصل زندگی 5 مرد و زن بیان شده است.
ما فقط در این کتاب به زنها نپرداختیم چون مشاهده میکنیم که در مطالعه پدیده مطلقهگی بیشتر زنها مورد توجه قرار میگیرند اما در این کتاب تلاش کردیم که بگوییم وقتی میگوییم مطلقهها مشکل دارند بدین معنی نیست که مردها جدا از این دایره قرار دارند. اما طبیعی است که زنها مشکلات به مراتب بیشتری در مسایلی مانند اقتصاد، فرزندان، روابط اجتماعی و .... پیدا میکنند.
متاسفانه مشاهده میکنیم که در حوزه روابط اجتماعی زنان مطلقه با مزاحمتهای بیشتری مواجه میشوند که این موضوع در بخش مناسبات اجتماعی کتاب شرح داده شده است. این موضوع نشان میدهد زنان در تیرس خطرات بیشتری هستند. در پایان فصل نخست نیز نکات مشترک زندگی مطلقهها روایت شده و در آنجا بیان شده که نگاه ما در مطالعه این پدیده کلی است و از سوی دیگر مشکلات مطلقهها با یکدیگر مشترک است. همچنین زنان بیشتر از مردان مشکل دارند.
داستان زندگی افراد بسیار جالب است چون بسیاری از این مشکلات حتی قبل از ازدواج خودش را نشان میدهد و چه بسا حتی نطفه بعضی طلاقها در تصمیمهای اشتباه قبل از ازدواج نهفته است.
در فصل دوم کتاب شما به تجربه زیسته مطلقهها پرداختید. این تجربه زیسته تحت تاثیر چه عواملی است؟
در فصل دوم به تجربه زیسته و فضاهای زندگی پرداخته شده است. تجربه زیسته تحت تاثیر عواملی چون مناسبات اجتماعی، تاثیر روابط با اطرافیان، وجود یا عدم وجود فرزندان و تاثیر آنها بر زندگی فرد، شرایط اشتغال، وضعیت اقتصادی، وضعیت نظام قانونی و شرایط مورد نیاز مطلقهها بیان شده است. بدین معنی که در این فصل مطلقهها تجاربی که مناسبات اجتماعی، تاثیر روابط با اطرافیان، وجود یا عدم وجود فرزندان و تاثیر آنها بر زندگی فرد، شرایط اشتغال، وضعیت اقتصادی، وضعیت نظام قانونی... دارند بررسی میشود. این مواد خام تجربه زندگی مطلقههاست.
یکی از مسایلی که در فصل سوم به صورت تفصیلی به آن پرداخته شده بحث ارزشها و اولویتهای مطلقههاست. اساسا این ارزشها قابل دستهبندی هستند یا خیر؟ از سوی دیگر ارزشهای زنان با مردان چه تفاوتی دارد؟
فصل سوم درباره ارزشها و اولویتهای مطلقههاست. پس از تجربه زیسته مطلقهها ارزشهای جدیدی یاد میگیرند و بر مبنای این ارزشهای جدید رفتارشان را تنظیم میکنند و همین ارزشها رفتارها و هویت جددی آنها را تعیین میکند. برخی از این ارزشها فرهنگی هستند که در کتاب شرح داده شده است به طور مثال حفظ آبرو به عنوان یک ارزش در کشور ما مهم است و مطلقهها برای حفظ آبرو کارهای بسیاری میکنند.
اعتماد ارزش دیگر است و بی اعتمادی که مطلقهها تجربه می کنند در زندگی آنها بسیار تاثیر میگذارد و هویت آنها را دستخوش تغییر میکند. مساله دیگر حریم خصوصی است متاسفانه ما عادت نکردیم که حریم خصوصی دیگران را رعایت کنیم و در زندگی دیگران به ویژه زنان دخالت بسیار میکنیم.
همچنین در کتاب به ارزش های فردی زنان و مردان مطلقه اشاره شده و بر این تمایز هم صحه گذاشته است. برای مردان ارزشهایی مطرح است که از زنان انتظار دارند؛ مانند لذت جویی و داشتن رابطه جنسی، تعهد در رابطه، حفظ آزادی و احترام به حریم خصوصی، ارزشمندی و حفظ احترام در رابطه و غیره. از ضد ارزشهایی که مردان از زنان انتظار ندارند و از آن گریزان هستند نیز میتوان به مادیگرایی، بی تعهدی و کنترلگری اشاره کرد.
اما زنان نیز ارزشهایی را از مردان انتظار دارند. به طور مثال عشق و تعلق خاطر در یک رابطه عاطفی بدین معنی که زنان رابطه جنسی را در یک رابطه عاطفی معتبر میدانند. امنیت مالی، تعهد در رابطه، حفظ حریم خصوصی، آزادی و استقلال و تفریحات از دیگر ارزشهای مورد نظر زنان است. در عین حال زنان از ضد ارزشهایی مانند تجاوز به حریم خصوصی، عدم تعهد و داشتن رابطه موازی، فقر و نیازمندی، بی احترامی و تحقیر شدن گریزان هستند.
مطلقهها بر مبنای ارزشهایشان انتخابها و تصمیماتی دارند. به دلیل بی اعتمادی که در فرهنگ ما وجود دارد و با توجه به ارزشهای فرهنگی، فردی و شخصیتی نگرش رایج زنان به مردان و مردان به زنان تجت تاثیر عواملی قرار دارد که در کتاب به آن اشاره شده است.
در کتاب شما تلاش کردید تا تیپشناسی از مطلقهها ارائه کنید. این تیپشناسی بر اساس چه معیارهایی صورت گرفته است؟
من در این کتاب به دنیال تیپ شناسی مطلقهها بودم. نخستین سوال در این مسیر این بود که مطلقهها و تجربههای زیستهآنها بر اساس چه معیاری باید طبقه بندی شود؟ بر این اساس معیارهایی چون سن، زیبایی، وضعیت مالی و ... مطرح بود اما من آنها را بر مبنای چیزی که خودشان بیان کردند طبقه بندی کردم. بیشترین مشکل مطلقهها تنهایی است و من در این کتاب به دنبال پاسخ به این پرسش بودم که آنها تنهایی را چگونه برطرف میکنند. یعنی چگونگی رفع تنهایی معیار طبقه بندی مطلقهها و تیپ شناسی آنها در کتاب قرار گرفته است.
بر این اساس گروههایی استخراج شد، نخست گروه «محرومان» است؛ بدین معنی که این گروه استراتژی برای حل مشکل خودشان ندارند و وضعیت بسیار بدی از نظر مادی، ارتباطات اجتماعی و ... دارند. گروه دوم «کمال طلبها» هستند؛ بدین معنی که استراتژی خاصی برای مشکل خود ندارند و از ترس تکرار تجربه طلاق به دنبال فردی هستند که اساسا مشکلی نداشته باشد و در این زمینه بسیار احتیاط میکنند. این افراد ـدم های خوبی هستند و امکانات دارند اما نمیتوانند موفق شوند. گروه بعدی «خوش گذرانها» هستند و خودشان استراتژی مقطعی و هیجانی را برای زندگی انتخاب میکنند. این افراد در حالی که خوش گذرانی میکنند اما در پشت ذهنشان این است که یک رابطه باثبات عاطفی داشته باشند.
گروه دیگر «نوآوران» هستند کسانی که رابطه و شیوههای جدید را امتحان میکنند. گروه پایانی هم «واقع بینان» هستند که با در نظر گرفتن شرایط و موقعیت برای خودشان و زندگیشان نقشه میکشند و فرد مناسب خود را برای رفع تنهایی پیدا میکنند.
در فصل آخر کتاب از مطلقهگی به عنوان یک مساله اجتماعی نام بردید. اساسا در جامعه ما چرا طلاق تبدیل به یک مساله اجتماعی شده است؟
در ابتدا باید بگویم دلایل با علت متفاوت است. دلایل آن چیزی است که مطلقهها از آن سخن میگویند به طور مثال دلیل طلاقشان را خیانت، فقر، اعتیار، بد اخلاقی و ... بیان میکنند. دلایل ممکن است علت واقعی طلاق نباشد اما همان دلایلی که افراد بیان کردند نشان میدهد ما در جامعه پر مساله ای زندگی میکنیم. از سوی دیگر ما در این جامعه مسائل بزرگی داریم.
یکی از معیارهای مساله اجتماعی فاصله بین ایده آل و واقعیت است. به طور مثال برای ما عصمت، حفظ خانواده و ... ایدهآل است اما واقعیت این است که خانوادهها از هم میپاشد. اوضاع خیلی خوب نیست و خیانت بسیار زیاد است. از آنجا که فاصله بین واقعیت و ایدهآل زیاد است پس مسایل هم خیلی بزرگ است اگر ایده آلها آن قدر بالا نبود، مشکلات هم بزرگ به نظر نمیرسید.
مساله بعدی این است که یکی از پیامدهای مطلقهگی این است که چه قدر مطلقهها خواهان دارند و چه قدر مردان متاهل میخواهند زنان مطلقه را صیغه کنند. این نشان میدهد روابط زن و شوهرها سطحی و خوب نیست بدین معنی که میخواهند به فرد دیگری سریع و راحت دسترسی داشته باشند.
از آن سو زنان مطلقه به راحتی نمیتوانند فرد مناسبی برای رفع تنهایی پیدا کنند و سخنان بد بینانه بسیاری در این باره دارند. همچنین مردان هم به زنان اعتماد کافی ندارند. مجموع این اتفاقات برای من نشان دهنده این است که در جامعه ما قحطی عشق وجود دارد. مردان و زنان در این جامعه میخواهند فرد مناسبی برای رفع تنهایی داشته باشند اما قحطی عشق وجود دارد. این نشانه جامعه آنومیک است.
باومن کتابی در این باره دارد که من به نقل از او در این کتاب جملاتی آوردم. باومن می گوید: «قهرمانان اصلی کتاب، رابطه انسانی است. شخصیتهای محوری این کتاب زنان و مردان هستند. معاصران ما چون تنها و بی کس به دست هوش و ذکاوت خود سپرده شده اند مایوساند و احساس میکنند به راحتی دور انداختنی هستند، کسانی که آرزومند امنیت، وحدت و با هم بودن و خواهان دست حمایتگری هستند که در هنگام گرفتاری به آن امید ببندند، افرادی به شدت محتاج به ایجاد رابطه ولی در عین حال بیمناک از مرتبط بودن و به ویژه مرتبط بودن همیشگی هستند.»
چنین امری در مورد مطلقهها در ایران به سهولت مصداق پیدا میکند. مرد میخواهد شرایط آنچنان باشد که هر لحظه بتواند از زندان رابطه نامناسب فرار کند و زن میخواهد آنچنان رشتهها را محکم ببندد که مرد تا ابد در بند باشد. از این رو در جامعه امروزی ما عشق امری نگران کننده است. روابط مطلقهها در ایران یادآور همان چیزی است که باومن آن را عشق آبکی(سیال) نامید. انگار دنبال راهنمای روشهای عشق ورزی هستیم تا موفقیت را تضمین کند. امری که غیر ممکن است زیرا عشق تعهد و از خودگذشتگی میخواهد که در شرایط موجود امکان پذیر نیست. اینها نشان دهنده این است که ما خواهان عشق هستیم اما آن را پیدا نمی کنیم.
نظر شما