در آستانه پایان امتحانات سال تحصیلی جاری، و فرارسیدن تابستان بلند و گرم، بهارانه کتاب را گرامی داشته و با اهدای کتاب به فرزندانمان، کاری کنیم: تا به نگرند روزش، از روز.
طاعت از دست نباید گنهی باید کرد
در دلِ دوست به هر حیله رهی باید کرد
آغاز و با:
گر مجاور نتوان بود به میخانه نشاط
سجده از دور به هر صبحگهی باید کرد
تمام میشود.
این قطعه شعر زیبا، میتواند وصف الحال این روزهای کتاب و کتابخوانی ما باشد. دو سال است، ویروس منحوس کرونا، مانع برپایی «نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران» شده و طرحهای مختلف خانه کتاب، در فصول مختلف و همچنین هفته کتاب، با استقبال اهالی کتاب مواجه شده، و قدری از خلأ برپایی نمایشگاه، با این پایمردیهای خانه کتاب، کاسته شده است و امید آن که در سال 1401، بار دیگر شاهد برپایی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران باشیم.
تاثیر ویروس کرونا، باعث شده است، تا طرحهای مختلفی برای کتابخوان کردن مردم، در اقصی نقاط جهان، اندیشیده شود. از جاگذاشتن کتاب تا اهدای آن، برای انجام کارهای پرخیر و برکت. طاعتی که ثواب بسیار دارد.
در خبری خواندم، نهضت «جاگذاشتن» کتاب در اروپا برپا شده و چگونگی امر اینگونه است که شخصِ دارنده کتاب، بعد از خواندن آن، کتاب را در محل پر رفت و آمدی جاگذاشته و همراه آن، یادداشتی به این مضمون را اضافه نموده است: دوست عزیز، من این کتاب را خواندم، بسیار جالب بود و از شما خواهش میکنم، بعد از مطالعه کتاب، با درج تاریخ و محل مطالعه، آن را در جای پر رفت و آمدی گذارده، تا شخص دیگری از آن استفاده کند.
گویا تاکنون بیش از دو نیم میلیون جلد کتاب، از این طریق در قاره اروپا به گردش درآمده و برخی از کتابها، بیش از دهبار، دست به دست شدهاند و خوانندگان آنها، ضمن ابراز شعف از برپایی چنین امر فرخندهای، از این که کتاب اقصی نقاط اروپا را گردش کرده و به دست آنها رسیده است، ابراز تعجب کردهاند و گویا در کشور ترکیه نیز، این امر مرسوم شده و نهضت «جا گذاشتن» کتاب همه گیر شده و چه فرخنده کار و احوالی. طاعت از دست نباید، گنهی که نه، ثوابی بکنیم و کتابی جا بگذاریم تا خواننده کتاب به مراد دلش برسد.
چندسال پیش «مرکز تبادل کتاب» اندکی بعد از چهارراه وصال، در خیابان انقلاب شکل گرفت و آنگونه که شنیدهام ـ نمیدانم چرا تا به امروز توفیق نیافتهام در این محل حضور یابم ـ این مرکز فعال است و ضمن خسته نباشید به دوستان در تبادل کتاب میدانم که در قبال دادن کتاب، ستاندن آن نیز وجود دارد و چه کار خوب و پربرکتی.
خداوند متعال، رحمت کند مرحوم «حاج آقا تقی طرخانی» را که گروه پلید فرقان او را از ما گرفت. آن گونه که «بزرگِ نشر ایران» جناب آقای علی محمدی اردهالی به من فرمودند: مرحوم حاج آقاتقی، که صاحب کارخانه روغن نباتی گل بود، به عاملین فروش خود گفته بود، در قبال فروش یک حلب دو سه کیلویی روغن نباتی مذکور، یک جلد کتاب «سخنرانیهای حسینعلی راشد» را نیز به صورت رایگان، در اختیار خریدار بگذارند و از او بخواهند حتماً کتاب را بخواند، و انصافاً مجموعه سخنرانیهای مرحوم راشد، که «شب جمعه»های هر هفته از رادیو تهران، پخش میشد و به صورت کتاب از سوی «کانون انتشارات محمدی» به چاپ میرسید، بسیار ارزان بود و فرصت مغتنمی را در اختیار خریدار روغن قرار میداد تا علاوه بر حظّ دنیایی، بهرهای و افراز بیانات مرحوم راشد، ببرد.
طی تقریباً نیم قرن حضور در بازار کتاب، هرگز به یاد ندارم تیراژ ـ یا همان شمارگان خودمان ـ در سالهای قبل از انقلاب از هزار جلد پایینتر آمده باشد و به شهادت تمامی دوستانی که با آنها در مجلدات اول و دوّم «تاریخ شفاهی کتاب» گفتوگو کردهام، اکثر کتابها را در شمارگان دوهزار و بیشتر به چاپ میرساندند و در یک بازه زمانی سه تا شش ماهه به فروش میرفت و بازگشت مالی آن نیز، با سود معقول، حداکثر یک ساله بود، اما متأسفانه، در این روزگار، نه تنها چنین نیست، بلکه در کنار افت شمارگان کتابها، زمان بازگشت نیز به بیش از یک سال بالغ گشته و با توجه به روند هر دم افزون تورم و کاهش ارزش پول ملی، ضرری دوسویه را متوجه ناشران نموده است و بماند، چاپ غیرقانونی و زیرزمینی کتابهای پرفروش، که بلای جان ناشران بوده و هست و خوشبختانه، از شدت و حدت آن کاسته شده، اما وقتی با عرضه کتاب، آن هم با تخفیف پنجاه درصد در ایستگاههای مترو مواجه میشویم، به خوبی میتوانیم دریابیم، طراران، همچنان مشغول کار هستند.
در تمامی کشورهای دنیا، بازار فروش کتابهای استوک وجود دارد و عموم مردم میتوانند کتابهای مورد علاقه خود را از این گونه بازارها تهیه کنند و آن گونه که شنیدهام، در چین، به موازات بازار اصلی ناشران و کتابفروشان پکن، بازاری پر و پیمانتر، از کتابهای استوک و دست دوم نیز فعال است و بازار داغی دارد.
متأسفانه ما در ایران، فاقد چنین بازاری هستیم و در صورت راهاندازی چنین بازاری، به یقین میتوانیم سطح کیفی و کمی مطالعه در ایران را ارتقا بخشیم.
سالها پیش ـ 1385 ـ به مسئولین سازمان چاپ و انتشارات، پیشنهاد کردم، با توجه به ساختمانی که در نزدیکی میدان حسنآباد دارند و فضای کافی نیز در اختیار میباشد، بدون هیچ هزینه کردی، از کلیه ناشرانی که کتاب استوک و انباری، دارند، درخواست کنیم، طی سازوکاری معلوم و مشخص، کتابها را در اختیار گذاشته و با توجه به عبور مترو از این محل، میتوانستیم در ساعات غیرکاری و اداری، این بازار را راهاندازی کنیم، تا علاوه بر فروش کتاب، یک محل در تهران، برای این کار پی افکنده شد. و در جای جای ایران، شاید «پا بگیرد» اما مسؤولین وقت این سازمان، پیشنهاد بنده را «توطئه» تلقی کردند و با بسته شدن این محل، عملاً این فرصت نیز از دست رفت.
پیشنهاد راهاندازی چنین بازاری را مرحوم محمدحسین زارع، مدیر انتشارات نص نیز به من ارائه کرده بود و درصدد برآمده بود که محوطه بالای بازارچه کتاب را به این کار اختصاص دهد و نیاز به پشتیبانی مالی داشت که گیر و دار اداری و بلای خانمانسوز کرونا، و سرانجام درگذشت آن مرحوم، این فکر زیبا را، در نطفه عقیم گذارد.
با گروهی از دوستان در «واتس آپ» بده بستان فرهنگی داریم و کلیپی ـ قطعه فیلمی ـ را برایم به این مضمون فرستادند:
«اینجا بنیاد نیکوکاری فرشتههاست، و ما در واحد «کتاب یار» هستیم. جایی که کتابها و کاغذهای شما را به نفع مردم نیازمند استفاده میکنیم. چهطوری؟ شما کتابها را به خیّریه ما اهدا میکنید و ما در بخش «کتاب یار» آنها را به سه بخشِ قابلفروش، قابل اهدا و بازیافتی تفکیک میکنیم.
کتابهای قابلفروش با قیمت پایینتر، در سایت بارگذاری میشوند و درآمد حاصل از فروششان، برای کودکان بیمار هزینه میشوند، و یا به کتابخانههای مناطق محروم ارسال میشوند. کتابهای قابل اهدا هم، عموماً به کتابهای درسی گفته میشوند، که ما برای دانشآموزان و دانشجویان نیازمند، میفرستیم.
کتابها و کاغذهای قابل بازیافت هم که به مرکز بازیافت کاغذ فرستاده میشوند، تا دوباره به چرخه تولید برگردد. ما با چنین هدفی، نه تنها به چرخه طبیعت کمک کردیم، بلکه باعث کارآفرینی و کمک به تحصیل افراد دور از تحصیل، حمایت از کتاب و کتابخوانی و تأمین هزینههای درمان بچهها، میشویم. پس وقت را از دست ندهید و به ما در «کتاب یار» بپیوندید. منتظر کتابهای شما هستیم».
تصاویر این کلیپ، بسیار زیبا و در انتها شماره تلفنهای 53859999 و 61604 داخلی 2222، در زیر نام «بنیاد نیکوکاری فرشتهها، حامی کودکان بیمار و کمتوان، نیکوکاران شریف، حامی زنان و کودکان بدسرپرست، درج شده، تا به یاری «کتاب یار» برویم و سایت موسسه مذکور ـ که خدا خیرشان دهد ـ www.ketabyari.com میباشد. طاعت از این بهتر و ثواب و صواب، از این امر پسندیدهتر؟
گاهی یک کار کوچک، از سوی یک انسان مؤمن و پاکدل و معتقد میتواند تبدیل به کوهی از خیر و برکت شود و خود از نزدیک شاهد بودم، چگونه سرکار خانم سعیده قدس، پا در راهی گذارد که امروز در هر کوی و برزن، با نام آن آشنا هستند: محک. محلی برای حمایت از کودکان سرطانی و یادتان باشد که عواید حاصل از فروش کتاب «کیمیا خاتون» تالیف ایشان که از سوی نشر چشمه به چاپ رسیده و بارها تجدید چاپ شده است، متوجه مؤسسه محک میباشد و خدا سرکار خانم قدس و همکاران بزرگوارشان را در این محل، محفوظ و مصون بدارد تا به دردمندان خدمت کنند.
این روزها قرار است طرح بهارانه کتاب، از قوه به فعل آید و فرصت مغتنمی است برای دوستداران کتاب و دریافت تخفیف.
خریدار عمده شمارگان کتابها، طبقه متوسط جامعه میباشند و «کَرَم دارند و دِرَم ندارند» و برای رسیدن به کرامت دانشاندوزی، در روزگاری که کتاب، چندان ارزان نیست، و هر بند کاغذ 100 × 70 (به قول ما ناشران چهار و نیم ورقی) به کمتر از 700 هزار تومان رسیده ، این میزان تخفیف و حتما بیشتر، میتواند کمک شایانی باشد.
کتاب: هدیه بدهید، هدیه ببرید، هدیه بگیرید، و رسمی را باب کنید و کنیم، تا فرزندانمان بیاموزند، به جای هر هدیهای، میتوان کتاب برد، برای نوعروس و نوداماد، برای کسی که خانه خریده، صاحب فرزند شده، با شریک شدن در شادی وی، اندوختهای را برای آیندهاش، از همین امروز فراهم آوریم.
چه زیبا سروده است، نظامی گنجوی:
ای چارده ساله قرة العین
بالغ نظر علوم کونین
آن روز که هفت ساله بودی
چون گل به چمن حواله بودی
و اکنون که به چارده رسیدی
چون سرو بر اوج برکشیدی
غافل منشین، نه وقت بازی است
وقت هنر است و سرفرازیست
دانش طلب و بزرگی آموز
تا به نگرند روزت از روز
نام و نسبت به خردسالی است
نسل از شجر بزرگ خالی است
جایی که بزرگ بایدت بود
فرزندی من ندارت سود
چون شیر به خود سپه شکن باش
فرزند خصال خویشتن باش
دولت طلبی، سبب نگهدار
با خلق خدا ادب نگهدار
آنجا که فسانهای سکالی
از ترس خدا مباش خالی
وان شغل طلبی ز روی حالت
کز کرده نباشدت خجالت
گر دل دهی ای پسر بدین پند
از پند پدر شوی برومند
گرچه سر سروريت بينم
و آيين سخنوريت بينم
در شعر مپيچ و در فن او
چون اکذب اوست احسن او
زين فن مطلب بلند نامي
کان ختم شد است بر نظامي
نظم ارچه به مرتبت بلند است
آن علم طلب که سودمند است
در جدول اين خط قياسي
ميکوش به خويشتن شناسي
تشريح نهاد خود درآموز
کاين معرفتي است خاطر افروز
پيغمبر گفت علم علمان
علم الاديان و علم الابدان
در ناف دو علم بوي طيب است
وان هر دو فقيه يا طبيب است
مي باش طبيب عيسوي هش
اما نه طبيب آدمي کش
مي باش فقيه طاعت اندوز
اما نه فقيه حيلت آموز
گر هردو شوي بلند گردي
پيش همه ارجمند گردي
صاحب طرفين عهد باشي
صاحب طرف دو مهد باشي
مي کوش به هر ورق که خواني
کان دانش را تمام داني
پالان گريي به غايت خود
بهتر ز کلاه دوزي بد
گفتن ز من از تو کار بستن
بي کار نمي توان نشستن
با اينکه سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
آب ارچه همه زلال خيزد
از خوردن پر ملال خيزد
کم گوي و گزيده گوي چون در
تا ز اندک تو جهان شود پر
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد
مرواريدي کز اصل پاک است
آرايش بخش آب و خاک است
تا هست درست گنج و کانهاست
چون خرد شود دواي جانهاست
يک دسته گل دماغ پرور
از صد خرمن گياه بهتر
گر باشد صد ستاره در پيش
تعظيم يک آفتاب ازو بيش
گرچه همه کوکبي به ناب است
افروختگي در آفتاب است
در آستانه پایان امتحانات سال تحصیلی جاری، و فرارسیدن تابستان بلند و گرم، بهارانه کتاب را گرامی داشته و با اهدای کتاب به فرزندانمان، کاری کنیم: تا به نگرند روزش، از روز.
نظر شما