فرزانه بنیفاطمه نویسنده و منتقد ادبی یادداشتی بر کتاب جنگ ابدی که به تازگی با ترجمه نوید فرخی منتشر شده نوشته و برای انتشار در اختیار ایبنا قرار داده است.
در این اثر ستودنی ما بهمثابه سربازی جنگی با ویلیام ماندلا، جوان باذکاوت فیزیکدان و همرزمانش، در تمارین مشقتبار ارتش حاضر میشویم، به سختی خود را با فضای خفقانآور سفینههای فوق مدرن فضایی، وفق میدهیم، پا به سیارات خشن دوردست میگذاریم، در نامعمولترین شرایط آب و هوایی، گرانشی و زیستی کمپهای نظامی بر پا میکنیم، به جنگ نژادی نادیده و ناشناخته که ثوریها مینامیمشان میرویم، جسممان زخمهای کوچک و بزرگی برمیدارد، روحمان میشکند، پیروز میشویم و شکست میخوریم، زنده میمانیم و میمیریم...بارها و بارها میمیریم. در زیرپوسته این جنگ کهکشانی اما، جنگی دیگر در جریان است. نزاع بشر در زمین، بدون بمب و گرز و انگشتر لیزری ولی بارها سهمگینتر و کشندهتر. جدالی اجتماعی و فلسفی. کشمکشی درونی با خویشتن و ارزشهای خود. انسانی که برای همرنگ جماعت شدن، قلمویی ندارد، سالهای جنگ ابزار نگارگریاش را ربوده است و دنیایی که مثل پیراهن کاموایی دورنگی با آبی زندگی و قرمز جنگ در هم بافته و سر هم شده است و سرباز و غیرسرباز به ناچار به تنش کردهاند.
لحن طنز و تمسخرآمیزی که گاهی چاشنی پیشامدهای غمانگیز و دردآوری چون زخمی شدن، قطع عضو یا مرگ و حتی تاکتیکهای مهم و حساس جنگی، شده است، سادهانگاری آنانی که تجربه حضور در میدانهای نبرد را ندارند، به شیوهای ظریف ملامت میکند.
«بخشی از پایم که قطع شده بود، ردی از خون باقی گذاشت... لباسم به رنگ فلز برنج درآمد، سپس قرمز شد. بعد لجنی شد و بعد رسی. سپس بیهوش شدم و با توجه به مصرف قرص، در ذهنم همچنان فکر میکردم اوضاع آنقدرها هم بد نیست! لباس به این صورت طراحی شده بود تا هر میزان ممکن از حجم بدن انسان را نجات دهد. اگر بخشی از یک دست یا پا را از دست میدادید، یکی از شانزده تیغ لباس آن عضو را قطع میکرد...و فرد مجروح را با داروهای نشاطآور سیراب میکرد. بنابراین یا با خوشحالی میمردید یا...»
توصیف دقیق تکنولوژیهای نظامی و فضاییِ فرضی آیندگان و توجه خیرهکننده به جزئیات علمیِ شرایط مسافرت میانستارهای و زیستن در سیاراتی بسیار متفاوت از زمین در کتاب، هوشرباست. هالدمن وفاداری به این رویه را به حدی میرساند که حتی تغییرات زبان و گویش را طی گذشت قرنها، از قلم نینداخته است. ترجمه تخصصی کتاب توسط نوید فرخی، مروج علم و پژوهشگر ژانر علمیتخیلی که توصیفات جزئینگر و تودرتوی علمی کتاب را در کمال سادگی در اختیار خواننده قرار میدهد، تحسینبرانگیز است.
هالدمن در این اثر ضدجنگ، در برانگیختن دلهره، وحشت و انزجار از جنگ و عواقب ناگزیر آن در مخاطبش، در کمال چیرهدستی عمل کرده است. او آنتاگونیست داستانش، ماندلا را در خلال جنگ با ثوریها وادار به سفری از ستارهای به ستاره دیگر با سرعت نزدیک به سرعت نور و گرفتار قوانین نسبیتی حاکم بر گذر زمان تحت چنین شرایطی، میکند. ماندلا که دو سال خدمت در ارتش کهکشانی برابر با دو دهه زمین برایش رقم خورده است، پس از بازگشت به خانه با نوعی حس تنهایی و جا ماندن از دنیای آشنایش، روبهرو میشود. او خود را «قربانی بیماری صعبالعلاجی میداند که هرچند هنوز سالم است، نهایتا گرفتار این بیماری میشود.» درست مانند همان امواج سهمگینِ واپاشی و افتراقی که هر سربازی بعد از رها کردن دنیای ملموسش و روانه جنگ شدن، در میانشان اسیر میشود و همان دریایی از عدم حس تعلق به جامعه که بازگشته از جنگ را به کام خویش میکشد. هالدمن همچنین با مهارت مفهوم فیزیکی بلعیده شدن زمان را به کار بسته تا ماندلا «مرد بیستوپنج سالهای باشد با بیست سال سابقه کار!»، خسته و آماده بازنشستگی.
او معتقد است جنگ باعث سرکوب احساسات میشود و انسانیت آدمها را میرباید. سربازها را به رباتهای بیاراده تبدیل میکند و باعث رنگباختن عشق؛ به عنوان نمود اصلی انسانیت میشود؛ چنانچه ویلیام که در اصل عاشق ماریگیست، هنگامی که در خلال جنگ و تحت تاثیر داروهای آرامبخش، نمیتواند حس همدردی و ناراحتیاش را برای دست قطعشده او در خود بیابد، در تکاپوی برانگیختن این احساسات، نمیفهمد کوششاش «به خاطر مبارزه با دارو بود، یا خروج از این شرایط، یا عشق؟»
کندوکاو در اهداف خالق داستان، ما را به دیدگاه انتقادی او به برخی سیاستهای اتخاذ شده و برنامههای تحمیلی دولتش میرساند که در کتاب در قالب قوانین سفت و سخت مضحکی که همخوابگی اجباری با شرکای متفاوتی از جنس مخالف را تحمیل میکند و سالها بعد در پاسخ به بحران افزایش جمعیت، مجبور به القای گرایش به جنس موافق میشود، انعکاس مییابد.
تصمیماتی که گاهی بدون در نظر گرفتن احساسات ملت، بر آنها تکلیف میشود. هالدمن به تأثیر مستقیم و اکید جامعه و تعیین نُرمها توسط آن، بر خوی و رفتار آدمی باور دارد. او معتقد است اگر جامعه با اهداف پشتپردهای مثل کنترل جمعیت، ازدواج با همجنس را طی چند دهه به اسم رفتار صحیح، فرهنگسازی کند، بشر کمکم ازدواج با غیرهمجنس را نوعی نابههنجاری اجتماعی میپندارند و اگر جامعه با دلایل پنهانی مثل ایجاد «حفره خوبی برای خالیکردن چمدانهای پول»، جنگ با مردمانی دیگر را «کمال مطلوب» بداند، حتی غریزه آدمی به بقا و نوعدوستی و مصالحه ممکن است طی دههها دگرگونی با این باور جایگزین شود. «آنها هرگز زمان صلح را نشناخته بودند.»
نویسنده اعتقاد دارد انسانها نسبت به یکدیگر دلسوز، منعطف و پذیرای هر رنگ و نژاد و عقیدهای هستند، تا زمانی که هنجارهایی به سود دولت در آنها رخنه نکرده و چارچوب فکریشان را محدود نساخته باشد. این فرهنگسازیها البته یک شبه اتفاق نمیافتد و به مثابه دارویی ذرهذره به مردم خورانده میشود تا بالاخره اثرش پدیدار گردد. به همین دلیل ماندلا که پس از دو دهه، سرانجام به کشورش بازمیگردد، تغییر در گرایش جنسی جامعه را منحرف و مشمئزکننده میخواند و قادر به خوگرفتن با آن نیست. این تغییر به چشم او، نه به آهستگی، بلکه در لحظهای رخ داده، پس فرصتی برای تبدیل به هنجار و فرهنگ مورد پذیرشش نداشته است.
جو هالدمن با شجاعت داستانی واقعگرایانه و نه آنچنان احساسی، با کاراکترهایی معمولی و نه آنچنان منحصربهفرد و جذاب، خلق کرده است تا از شدت نفوذ پیام اصلی کتاب بر مخاطب، ذرهای نکاهد. ماندلا آن قهرمان کلیشهایِ یک اپرای فضایی نیست که یک تنه بشر را نجات میدهد. او تنها، سربازی ست میان سربازهای دیگر که در انتها اقداماتش به طرز حزنانگیزی تاثیری بر نتیجه نبرد ندارد؛ نبرد ابدی بیهوده و بیسروتهی که «با بهانههای واهی آغاز شده و فقط به این دلیل تداوم پیدا کرده بود که دو نژاد قادر به برقراری ارتباط نبودند. هنگامی که توانستند گفتوگو کنند اولین سوال این بود: «چرا این درگیری رو شروع کردی؟» و پاسخ طرف دیگر این بود: «چی؟! من؟»»
آن هنگام که روایاتی از ارتشی انسانی درگیر در جنگی ابدی در کهکشانهایی دور و آیندههایی دورتر با شگفتیهای قوانین علم فیزیک و بیرحمیهای قوانین نظامی در هم میآمیزد تا آنچه را که بر سربازی بازگشته از جنگ خواهد گذشت با تاخیر زمانی در نظریه نسبیت انیشتین، همتاسازی کند و ایدهای شگرف و مبتکرانه بیافریند و آن زمان که صدایی از ورای صفحات بارها و بارها پرسشهای عمیق فلسفی در باب حد تاثیر هنجارهای مورد پذیرش جامعه بر رفتار بشر، مطرح سازد، اثری تکرارناشدنی به شکوه جنگ ابدی خلق خواهد شد.
نظر شما