پنجشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۵
«هدی حمد» مسائل زنان عمان را روایت می‌کند

معانی شعبانی گفت: ما داستان سیندرلا را تا شب رسیدن به شاهزاده شنیده‌ایم. اما در این داستان ما با دنیای قبل و بعد از سیندرلا شدن کار داریم. شاهزاده‌ها به نظر خوب هستند و با آن‌ها به آدم خوش می‌گذرد. اما بعدش چه؟ در این داستان ما وارد دنیای بعد از پیوند سیندرلا با شاهزاده می‌شویم.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) شنیدن نام کتاب سیندرلاهای مسقط شاید تصورات زیادی درباره موضوع این کتاب به یاد بیاورد. شاید فکر کنید که صحبت از نمونه عربی داستان معروف سیندرلا است، شاید هم این نام شما را به یاد شاهزادگان و شاهدخت‌ها بیندازد و فکر کنید که قرار است داستانی بخوانید، درباره قصرهای افسانه‌ای و دختران فقیری که یک شبه خوشبخت می‌شوند. اما سیندرلاهای مسقط نه داستان شاهدخت‌هاست و نه داستان اسیران به دست نامادری. سیندرلاهای مسقط داستان زنان است. زنانی که هر روز در کوچه و خیابان می‌بینیمشان، وقتی از سر کار برمی‌گردند یا دستان کودکانشان را در دست گرفته‌اند و آن‌ها را به مدرسه می‌برند و بعد هم با خرید روزانه‌شان به خانه برمی‎‌گردند. سیندرلاهای مسقط داستان زنانی است که یک بار در هفته دور هم جمع می‌شوند، رازهایشان را به هم می‌گویند و با درددل کردن، سبک به خانه‌هایشان برمی‌گردند. آن‌ها در همان یک شب تبدیل به سیندرلاهایی می‌شوند که رنگ زمان و پیری را به خود ندیده‌اند. در این میان تنها یک مرد اجازه دارد که به این جمع وارد شود. آن هم شخصیت خیالی آشپزی است که زنان در رستوران او دور هم جمع می‌شوند. سیندرلاهای مسقط داستان همین درددل‌ها است.

به بهانه انتشار این کتاب از سوی نشر ثالث، گفت‌وگویی با مترجم این اثر، معانی شعبانی ترتیب داده‌ایم. شعبانی که در اصل عرب‌زبان است، این داستان را به فارسی ترجمه کرده است. نویسنده کتاب نیز هدی حمد، نویسنده و روزنامه‌نگار عمانی است.
 
 
خانم شعبانی، چه شد که تصمیم گرفتید از زبان عربی که زبان مادری‌تان است به فارسی ترجمه کنید؟
من یک مادر و یک زن خانه‌دارم. تحصیلات دانشگاهی ندارم. دیپلم انسانی دارم.  کتاب خواندن و نوشتن همیشه همراه من بوده و احتمالا خواهد بود. هیچ آشنایی با دنیای نشر و این مسائل نداشتم. ساکن تهران نیستم. مطالعه آزاد دارم. معمولا کتاب‌هایی که منتشر می‌شود را زودبه‌زود تهیه می‌کنم و می‌خوانم.

مسئله‌ای که ترجمه را برای من به موضوعی لذت‌بخش تبدیل کرده، این است که زبان عربی زبان مادری من است و به همین دلیل به آن مسلطم و در عین حال فهم لهجه‌های مختلف کشورهای عربی کمک خوبی برای من بوده. مثلا در «رمان آوازهایی زیر سایه تمارا » که گفت‌وگوی شخصیت‌ها به لهجه مصری- محاوره‌ای- نوشته شده بود، فهم لهجه‌ها به کارم آمد و گفت‌وگوها را با لذت تمام به فارسی محاوره‌ای برگرداندم. این کار را خیلی دوست دارم. دوست دارم سراغ رمان‌هایی بروم که لهجه‌های محلی در آن‌ها زیاد باشد. مثلا النخله و الجیران( نخل و همسایه‌ها) هم سرشار از اصطلاحات عراقی– بغدادی قدیمی بود. دنبال معادل فلان ضرب‌المثل، قربان صدقه، حتی دشنام و نفرین گشتن و تبدیلش به فارسی محاوره‌ای، سختی‌های ناگزیر ترجمه را برایم به تجربه‌ای شیرین و به یاد‌ماندنی تبدیل می‌کند.

در ضمن ترجمه، مطالعه و نوشتن برای من به عنوان یک مادر و یک زن خانه‌دار با داشتن همان مشکلاتی که اغلب مادرها و زن‌های خانه‌دار دیگر با آن‌ها مواجهند، همیشه یک چالش بوده.  دلیلش هم بار سنگین مسئولیت‌ها، دغدغه‌ها و مشکلات است، و نگاه تقریبا رایج و جاافتاده‌‌ای  که به جایگاه یک زن خانه‌دار می‌شود و البته به‌تبع توقعاتی که از یک زن خانه‌دار می‌رود. در کنار این مسائل، پرداختن به کاری که دوست داشتم و تنظیم وقت و انرژی‌ام بین این‌ها کار آسانی نبوده و نیست. اما هرچه هست نتیجه‌ کارم برایم شیرین و رضایت‌بخش است.
 
لطفا کمی درباره مولف سیندرلاهای مسقط برای ما بگویید. آیا کتاب دیگری از ایشان به فارسی ترجمه شده است؟
هدی حامد نویسنده و روزنامه‌نگار عمانی متولد 1981 و ساکن مسقط عمان است. تحصیلات دانشگاهی‌شان را در زمینه‌ زبان و ادبیات عربی در سوریه به اتمام رسانده‌اند و در حال حاضر مشغول نوشتن در روزنامه‌ها و مجلات عمان  هستند. تا آنجایی که می‌دانم، از هدی حمد به جز  «سیندرلاهای مسقط» کتابی به فارسی ترجمه نشده. آثار دیگر ایشان شامل چند رمان به نام‌های« زنی که پله‌ها را می‌شمارد»، «اسم‌هایمان»، « اشیاء سر جای خودشان هستند» و چندین مجموعه داستان است. 

تصمیم دارید اثر دیگری از این نویسنده را به فارسی ترجمه کنید؟
من در حال حاضر مشغول ترجمه‌ رمانِ «زنی که پله‌ها را می‌شمارد » هستم و در نظر دارم بقیه‌ کارهای ایشان را به یاری خدا و اگر عمری باقی ماند، ترجمه کنم.

موضوع نوشته‌های دیگر هدی حمد چیست؟ آیا آن کتاب‌ها هم به مسئله زنان می‌پردازد؟
آن‌طور که از نوشته‌های ایشان برداشت کردم، دغدغه‌ اصلی ایشان، زنان و مسائل مربوط به آن‌هاست. زنانی که مشغول دست و پنجه نرم کردن با قوانین و مقررات و بایدها و نبایدهای محیط و جامعه‌شان هستند. به غیر از این، ایشان به مسئله‌ کارگرهای خانگی یا به اصطلاح «خدمتکارها» هم پرداخته‌اند و در عین حال به مسئله نژادپرستی و برده‌داری نوین گوشه‌چشمی دارند که در نوع خودش با توجه به سختگیری اجتماعی در این مورد یک نوع تابوشکنی به شمار می‌آید. در رمان «زنی که پله‌ها را می‌شمارد» سروکارمان با این موضوع است.

 

سیندرلاهای مسقط داستان زنان مختلف در موقعیت‌های مختلف است. آیا می‌توان این زنان را نمادی برای ویژگی‌های مختلف یا وجوه مختلف زندگی زنانه دانست؟
 نمی‌توانم قاطعانه بگویم که نویسنده در داستان‌هایش «نماد» استفاده کرده باشد. من فکر می‌کنم ایشان به‌سادگی درباره‌ زن‌های دوروبرش نوشته. حالا ممکن است خواننده هریک از این زن‌ها و مشکلاتشان را نماد وجهی از وجوه مختلف زندگی زنانه بداند.   من تابه‌حال درباره‌ این موضوع که آیا این مسئله آگاهانه در متن داستان گنجانده شده با هدی حمد صحبت نکردم و در عین حال به عنوان خواننده‌ رمان، این مسئله را خیلی دور از ذهن نمی‌دانم.

در داستان رَیّا که  اسمی است به معنای «زن آبیاری‌کننده و طراوت‌بخش» این مسئله به نحوی حس می‌شود. ریا زنی روستایی است و با زمین و آبیاری سروکار دارد.  چند جای داستان اشاره شده که زنی عاقل و متین هم است. این زن عاقل و دانا زیر فشار محیط و بر اثر گناهی که– احتمالا- شوهرش مرتکب شده مجبور به ترک روستای موردعلاقه‌اش می‌شود، او تبدیل به یک زن شهری با پوستی خوب و ظاهری مقبول می‌شود اما برق چشم‌هایش را از دست می‌دهد و دیگر نمی‌درخشد.

ما در این کتاب فتحیه را هم داریم. که با تمام بریز و بپاش‌ها و عمل‌های زیبایی احساس زیبایی نمی‌کند. او فقط از بیرون زیبا می‌شود و عقده‌ جوجه اردک زشت تا ابد با او باقی می‌ماند. واقعیت مرتب به او سیلی می‌زند و او مرتب خودش را رنگ می‌کند. رنگی که همواره با اشک‌هایش شسته می‌شود اما زخم‌های موجود روحش را نمی‌پوشاند. داستان تهانی و اینکه به اندازه کافی مادر خوبی نیست. این قصه‌ خیلی از مادرهایی است که برچسب مادر بد بودن به آن‌ها چسبانده می شود و تمام تلاش‌ها و زحماتشان نادیده گرفته می‌شوند. تمام این‌ها می‌توانند نماد دردی از دردهایی که از بیرون به زن تحمیل می‌شود باشند. 

آشپز این قصه تنها مردی است که رازهای مگوی زنان قصه را می‌شنود. به نظرتان قصد نویسنده از محرم راز قرار دادن یک مرد بین زنان چه بوده است؟
سرآشپز رامون یک خیال است. ما در پایان قصه متوجه می‌شویم او ساخته‌ ذهن زبیده‌ای است که برای خشک نشدن چشمه‌ زندگی‌اش «نوشتن» را انتخاب کرده. شاید هم نوشتن او را انتخاب کرده باشد.  رامون یک توهم است. یک توهم جذاب.

اصل و اساس این داستان بر پایه برملا کردن رازها می‌گذرد. رازهایی که نگه‌ داشتنشان از نظر زنان داستان باعث رنج و درد است. این مسئله را در رمان چگونه می‌بینید؟

زنان این داستان با تمام جذابیت و جادویی که در اطرافشان به چشم می‌خورد به کسالت می‌رسند. چون برای فرار کردن از دردهای مگو دور خودشان را شلوغ کرده‌اند. دنبال حاشیه می‌روند که از اصل بگریزند.  هرچیزی تکراری می‌شود. هر جادویی بعد از مدتی برقش را از دست می‌دهد و بالاخره به این باور می‎‌رسند که بهتر است روی زخم را نپوشانند. معالجه‌اش کنند و قدم اول هم حرف زدن از زخم و درد است. مواجه شدن با آن.

بخش مهمی از رازهایی که زنان قصه تعریف می‌کنند، شامل تاثیر زن دیگری مثل مادر، مادربزرگ و عمه‌ها می‌شود. از نظر شما نویسنده از حضور این زنان در قصه‌هایی که روایت می‌شوند و خودشان هم رازهایی داشته‌اند، چه قصدی داشته است؟
اسم این داستان سیندرلاها است. برای سیندرلا بودن باید یک نامادری بدجنس داشت یا حداقل نه‌چندان خوش‌جنس یا کمی سرد و سختگیر.  ما  داستان سیندرلا را تا شب رسیدن به شاهزاده شنیده‌ایم. اما در این داستان ما با دنیای قبل و بعد از سیندرلا شدن کار داریم. شاهزاده‌ها به نظر خوب می‌رسند و با آن‌ها به آدم خوش می‌گذرد. اما بعدش چه؟ در این داستان ما وارد دنیای بعد از پیوند سیندرلا با شاهزاده می‌شویم. شاید اگر مادرها و مادربزرگ‌ها و عمه‌های سیندرلاها بلد بودند حرف بزنند و دردهایشان را به رازهایی مگو تبدیل نمی‌کردند به مرور زمان تبدیل به مادرهایی بدتر از نامادری سیندرلا نمی‌شدند و به دخترهای خودشان آسیب نمی‌زدند. حرف از رسیدن به آگاهی است. سیندرلاهای داستان ما آگاه شدند و این آگاهی به معنای بی‌نیازی یا چشم‌پوشی‌ همیشگی و تمام وقت‌شان از شاهزاده‌های مذکر زندگی‌شان نیست. آن‌ها وقتی آگاه می‌شوند مشتاقانه و با ذوق و شوق بیشتری سمت مردها برمی‌گردند و در آخر مردها  با لمس آگاهی زنان، فقط   در پی راحت شدن و از سر باز کردن زن‌ها به نظر نمی‌آیند.

ترجمه هم مانند تالیف مشکلات و سختی‌های خودش را دارد، اما شاید بتوانیم بگوییم کار مترجم و شرط امانت‌داری، شرایط را برای او ویژه‌تر می‌کند. حین ترجمه این کتاب با چه مسائلی روبه‌رو بودید؟
در ترجمه این کتاب مشکل خاصی نداشتم، در مورد معنای یکی‌دو اصطلاح محلی عمانی مردد بودم که از خود هدی حمد پرسیدم و ایشان هم راهنمایی کردند، اما دغدغه‌ اصلی‌ام پیدا کردن ناشری بود که این اثر را از من بپذیرد. خوشبختانه نشر ثالث این اثر را پذیرفت و زحمت انتشارش را  کشید. دغدغه‌ دیگرم رضایت مولف بود که خوشبختانه به نحو احسن جلب شد و این اثر زیر نظر ایشان ترجمه شد. هدی حمد با آغوش باز رضایت خودش را از ترجمه‌ آثارش به زبان فارسی و انتشارشان در ایران ابراز کرد. چند وقت پیش تلویزیون رسمی عمان درباره‌ ترجمه این اثر داستانی به زبان فارسی با  هدی حمد مصاحبه‌ای داشتند. ایشان در این مصاحبه ذکر کردند که از ترجمه اثرشان به زبان فارسی خوشحالند و به خوانده شدن آثارشان توسط خواننده‌ فارسی زبان علاقه‌مند بودند. ترجمه این کتاب برای من تجربه تازه و اتفاق لذت‌بخشی بود چون با خود نویسنده ساعت‌ها در مورد شخصیت‌های داستان صحبت می‌کردیم. شنیدن ماجراهای واقعی پشت قصه‌هایی که ترجمه کردم، مستقیما از زبان نویسندهآن، برایم بسیار لذت‌بخش و باارزش بود.

همکاری‌تان با نشر ثالث در آینده ادامه دارد؟
 به نشر ثالث دو اثر دیگر ادبیات عرب از کشور مصر و عراق تحویل داده‌ام به نام‌های آوازهایی زیر سایه تمارا اثر محمد عفیفی از مصر و نخل و همسایه‌ها اثر غائب طعمه فرمان از کشور عراق که امیدوارم در آینده‌ای نه چندان دور در اختیار خوانندگان قرار بگیرد و مشغول ترجمه آثار دیگری هم هستم. 

سیندرلاهای مسقط، نوشته هدی حمد را معانی شعبانی ترجمه کرده است و  نشر ثالث این کتاب را در 178 صفحه و با قیمت 36000 تومان روانه بازار کرده است.
 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها