معرفی کتاب «چگونه بر سکوت انتخابی غلبه کردم»
نگاهی جدید به افکار و احساس کودکی که با سکوت انتخابی بزرگ میشود!
نویسنده این کتاب از اوایل کودکی و نوجوانی تا اوایل زندگی بزرگسالی تاثیرات ناتوان کننده سکوت انتخابی را تجربه کرده است. این کتاب نگاهی بیسابقه و جدید به افکار و احساس کودکی دارد که با سکوت انتخابی بزرگ میشود و در مورد بسیاری از رفتارهای مرتبط با این اختلال و نکاتی در مورد چگونگی مدیریت بهتر این مسئله در کودکان و نوجوانان توضیح دادهشده است.
هدف این کتاب توصیف احساسات فرد مبتلا به سکوت انتخابی است. این کتاب تا حدودی به مخاطب کمک میکند خود را جای دیگری قرار دهدد و بتواند این اختلال و کسانی را که از این اختلال رنج میبرند، درک کند.
مولف در بخشی از مقدمه کتاب مینویسد: «در بخشی چه شما در تلاش برای کمک به شخصی هستید که دوستش دارید، یا میخواهید در مورد این اختلال اطلاعات بیشتری کسب کنید، یا خودتان دچار سکوت انتخابی هستید؛ این کتاب دنیای کاملاً جدیدی را برای شما باز خواهد کرد. من میخواهم به شما کمک کنم تا با کسانی که سکوت انتخابی دارند، ارتباط برقرار کنید و در مورد نحوه زندگی آنها و کنار آمدنشان با این سطح از اضطراب آشنا شوید. با یادآوری لحظات و تجربیاتی که در ذهنم زنده ماندهاند، میخواهم شما را به سفری در زندگیام از اولین لحظاتی که به یاد میآورم تا روزی که از دبیرستان فارغالتحصیل شدهام، ببرم و داستان سکوت انتخابی ام را شرح دهم. در تمام دوران کودکیام، هیچوقت با هیچکس بهجز خانوادۀ نزدیکم حرفی نزدهام. در این راه با مشکلات زیادی روبهرو شدهام؛ اما من در حال عبور از آنها هستم. همچنین در مورد بعضی نکتهها که چگونه از کودکی تا بزرگ سالی، سکوت انتخابی را مدیریت کردهام؛ خواهم گفت. این کتاب خیلی شخصی است؛ و من امیدوارم که از آن برای بهبود زندگی کودکانی که از سکوت انتخابی رنج میبرند و همچنین برای افزایش آگاهی از این اختلال، استفاده شود.
تعریف سکوت انتخابی
از این به بعد در این کتاب بهجای سکوت انتخابی از مخفف آن SM استفاده میکنم. در دوران کودکی ام نمیدانستم که با بقیه خیلی فرق دارم و احساساتی را تجربه میکنم که خیلی شدیدتر از حد معمولاند. مثل ترس، خجالت یا عصبانیت. این احساسات خیلی شدید بودند، بهطوریکه تقریباً باعث ضعف و از پا افتادنم میشدند. بهمحض اینکه از خانه بیرون میآمدم، با هوشیاری از هرچیزی که باعث این احساسات میشد دوری میکردم؛ و این کنترل برای کودکی که در اعماق وجودش میخواست با دیگران بازی کند و در کنار آنها باشد خیلی سخت بود. وقتی شخصی از من سؤال میپرسید و منتظر جوابی بود که قرار نبود هرگز به آن پاسخ دهم، منجر به تجربه سکوت طولانی ام میشد که انگار تا ابد ادامه داشت. سعی میکردم لبخند بزنم چون برایم راحتتر بود. از این بابت خیلی شرمنده بودم. بعد از آن لحظات سخت، وقتی قلبم تپش یکمیلیون در دقیقهاش را متوقف میکرد، عمیقاً احساس بدبختی میکردم. میخواستم همه این را بدانند که من یک کودک عادی هستم؛ امّا نمیتوانستم این را به آنها بگویم.
همیشه تنش و فشار با من بود، دستانم مشت میشد، کف دستهایم عرق میکرد و فکهایم محکم به هم قفل میشد، به نظر میرسید دندانهایم دارند خرد میشوند. حالا که به گذشته نگاه میکنم، میبینم که این کنشها غیرارادی بودند و بدنم تلاش میکرد تا از تنشی که تجربه میکند رها شود. اگرچه در آن زمان من بهدرستی نمیدانستم که زندگیام با بچههای دیگر چقدر فرق دارد؛ امّا حالا که به گذشته نگاه میکنم متعجب میشوم که دقیقاً چطور توانستم دوام بیاورم و از موقعیتی که در آن بودم، عبور کنم...»
کتاب «چگونه بر سکوت انتخابی غلبه کردم» اثر لیزا اِی به ترجمه ماندانا پورسعید در 47 صفحه به بهای 30 هزار تومان از سوی موسسه انتشارات بعثت منتشر شده است.
نظر شما