شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۰
میا کوتو از سنت قصه‌گویی«هزار و یکشب» بهره‌ برده است

مهدی غبرایی گفت: میا کوتو از سنت قصه‌گویی در آفریقا و از سوی دیگر از «هزار و یکشب» بهره‌ فراوان گرفته و از شگرد داستان در داستان و همچنین تعریف داستان برای رهایی از مرگ جا به جا استفاده کرده است.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)-ابوالفضل رجبی: «دیار خوابگردی» تازه‌ترین ترجمه مهدی غبرایی است که توسط انتشارات افق، منتشر شده ‌است. میا کوتو، نویسنده موزامبیکی، آنچنان در ایران شناخته شده نیست اما جزو مهم‌ترین نویسندگان قاره آفریقا است که کتاب‌های او به چندین زبان مختلف ترجمه شده‌ است. «دیار خوابگردی» اولین اثر میا کوتو است که پس از گذشت 28 سال هنوز معرف او به دنیاست. این رمان روایتی تودرتو از جنگ داخلی در موزامبیک است که شخصیت‌های آن در سردرگمی و بی هیچ امیدی در جاده‌ای که بن بست است و به جاده‌ای دیگر راه ندارد، قدم برمی‌دارند. کوتو در «دیار خوابگردی» سعی کرده است با به کارگیری رئالیست جادویی، واقعیت هولناک را از طریق وهم و خیال، به مخاطب نشان دهد. به همین مناسبت با مهدی غبرایی، مترجم کتاب گفت‌وگویی داشته‌ایم. غبرایی معتقد است که مویدینگا (شخصیت اصلی رمان) را شاید بتوان «تمثیل همه‌ی کودکان آن سرزمین دانست که دنبال قوم و خویش و هویت خود می‌گردند و نمی‌یابند.» در ادامه گفت‌وگوی ایبنا با او را درباره رمان «دیار خوابگردی» می‌خوانید.

آقای غبرایی، چه شد که تصمیم گرفتید، اولین رمان میا کوتو را که 28 سال پیش چاپ شده‌است، ترجمه کنید؟ آیا در میان آثار این نویسنده موزامبیکی، «دیار خوابگردی» جایگاه ویژه‎‌ای دارد؟
سوالتان طوری است که انگار ترجمه در ایران به روز است و حالا من چرا رفتم سراغ رمانی که ۲۸ سال پیش نوشته شده. گذشته از اینکه بسیاری رمان‌ها از اقصی نقاط جهان به پارسی در نیامده، حتی نام نویسندگان متعددی، به‌ویژه در آفریقا در ایران شنیده نشده است. خلاصه بگویم که در نیمی از زمان مشی کاری خودم در پی نویسندگان این خطه از آسیا و آفریقا بوده‌ام و سال‌های اخیر بیشتر بر روی آفریقا متمرکز شده‌ام. به سهم خودم، ده عنوان از ژاپن (موراکامی و کوبو آبه) ده رمان از هند (با احتساب برادران نایپل که هندی تبارند)، دو رمان از چین و دو رمان از آفریقای عرب (لیبی و سودان) ترجمه کرده‌ام و بعد در وهله اول سراغ آنگولا و موزامبیک رفته‌ام که پایان نامه‌ لیسانس من درباره‌ این دو کشور و مستعمرات پرتغال بود. در وهله‌ اول سه نویسنده پیدا کردم و از برخی آثار هر کدام خلاصه (سیناپس) گرفتم و آن‌هایی را که پسندیدم، سفارش دادم و غالبا دوستان و مسافرانی که سفر می‌کردند، برایم آوردند. جمعا ده رمان جمع و جور، حدود دویست تا دویست و پنجاه صفحه‌یی شد، از سه نویسنده. دو تا آنگولایی (ژوزه ادوآردو آگوآلوسا، دیگری جوانتر: اونجاکی) و یکی موزامبیکی: میا کوتو. اول از همه «آفتاب پرست‌ها» از آگوآلوسا شیفته‌ام کرد و ترجمه‌اش را به نشر چشمه دادم و دومی، همین رمان مورد بحث است که نشر افق(با قدری تأخیر) منتشر کرد و سومی، «صبح بخیر، رفقا» از آنجاکی که نشر نیلوفر آن را درآورد. دو رمان دیگر را هم از آگوآلوسا همین ناشر زیر چاپ دارد. از سه رمان موجود میا کوتو، رمان «دیار خوابگردی» بیشتر نظرم را جلب کرد، چون هم چند جایزه گرفته و در نمایشگاه کتاب زیمبابوه عده‌ای صاحب نظر آن را جزو ۱۲ رمان برجسته‌ قرن بیستم آفریقا دانسته‌اند و به علاوه مرا هم شیفته کرد. دیگر سال و ماه نوشتن کتاب مطرح نیست و جای چنین رمانی در زبان پارسی خالی بود. شاید برایتان جالب باشد که به این تعداد ۱۵ رمان دیگر افزودم و با یک طرح مجموعه و انتخاب سه همکار دیگر به سرپرستی و نظارت خودم به چند ناشر پیشنهاد کردم و هریک به نحو محترمانه‌ای گفتند اگر خودت ترجمه کنی، حلوا‌حلوا می‌کنیم، اما با ترجمه‌ دیگران نه. این است که محدودترش کردم و همه را خودم به عهده گرفتم.

در مقدمه‌ای که در ابتدای کتاب آورده‌اید، نوشته‌اید که کوتو به نمونه جدیدی از روایت آفریقایی رسیده است؟ در این باره بیشتر توضیح بدهید. در ترجمه فارسی، این پیچیدگی و نحو جدید چگونه منعکس شده‌است؟
معروف است که در داستان‌ها از خودش ضرب المثل و گاهی هم «ضدالمثل» و همچنین معما، افسانه و استعاره می‌سازد و به آثارش بعد شاعرانه می‌دهد. این توصیف در نثر نویسنده خود گویاست و من هم آنقدر دانشمند نیستم که بر آن بیفزایم. جز توضیح یک نکته، یعنی «ضد المثل» که متأسفانه در پانویس کتاب به غلط ضبط شده Linproverb در حالی که درست آنimproveb است و پیشوند im منفی‌ساز است و من در برابر آن «‌ضدالمثل» را ابداع کردم. به عنوان مثال به جای هر گردی گردو نیست، می‌شود گفت هر گردی گردو است و این می‌شود ضدالمثل.
من هم کوشیدم با درک این ظرایف آن را به نثر فارسی منتقل کنم. البته ویراستار هم( متأسفانه فقط در فصل اول) در منقح بودن متن فارسی نقش داشته، اما بنا به دلایلی که بر من پوشیده است به آن دقت ادامه نداده است.

                          

 اساسا رئالیسم جادویی آفریقایی چه تفاوتی با آمریکای جنوبی دارد؟ آیا راهی جدا دارد یا در امتداد همان رئالیسم جادویی آمریکای لاتین است؟ به نظرتان در این قاره آفریقا هم چیزی مانند Boom اوج جنبش رئالیسم جادویی آمریکای لاتین، وجود دارد یا نه تنها تک نویسندگانی در این سبک نوشته‌اند؟
پرسش دشواری است و من مترجمی هستم متکی به صرافت طبع و نه چندان اهل نظریه و آنچه شاخک‌های حساسم بگیرد، دنبال همان می‌روم. در یک کلمه می‌توانستم بگویم نمی‌دانم، که بیشتر مقرون به صحت است، اما تا آنجا که بضاعت ناچیزم قد می‌دهد، خاستگاه اصلی جادو در آفریقاست. به علاوه اکثر این کشورها مستعمره بوده‌اند و از میراث فرهنگی غرب و آمریکای لاتین بهره گرفته‌اند. آگوآلوسا یک جا گفته اصلا جادو جزو زندگی روزمره‌ ماست و از زندگی ما جدا نیست. بسیاری از رمان‌هایی که من از آفریقا سراغ دارم و اغلب در نیمه‌ دوم قرن بیستم منتشر شده، صبغه‌ رئالیسم جادویی دارند و ما در ایران از آنان بی‌خبر مانده‌ایم. این بی‌خبری دلایل متعدد دارد، از جمله فضای بعضا غریب و اسامی و فرهنگ دشوار و بیگانه با آوای زبانی ما که در سال‌های اخیر به یاری اینترنت می‌توان آنها را یافت و این مهم در سال‌های پیش میسر نبود.

 آنچه در نگاه چند باره به رمان و تعمق بیشتر در آن به نظرم می‌رسد، این است که اگر رئالیسم جادویی از راه گریز از واقعیت درک تازه و تفاهمی بدیع در قبال زندگی به دست می‌دهد، رمان «دیار خوابگردی» در این ژانر هم خلاف آمد عادت و نامتعارف است، یعنی رویایی می‌آفریند سهمگین‌تر از واقعیت و همین سبب تنگی نفس خواننده می‌شود که دستاورد کمی نیست. توجه بفرمایید که در مورد ژانر کلی رئالیسم جادویی در آفریقا اظهار نظر نمی‌کنم و متأسفانه خود را متخصص ادبیات آفریقا نمی‌دانم و ارزیابی بیشتر و غور در این موضوع کار ناقدان این رشته است.

این پیچیدگی روایی و رشته‌هایی که گاهی به هم نزدیک و گاهی از هم دور می‌شوند، چگونه نظام روایی‌ای به این قدرت ساخته‌اند. چه چیزی این رشته‌های گسسته را بهم پیوند می‌دهد؟
این هم پرسش دشواری است. تنها چیزهایی که به نظرم می‌رسد استعداد و نبوغ نویسنده است و مصائبی که شاهد آن بوده و اتکا به فرهنگ غنی پرتغال و برزیل و نویسندگان بزرگی چون فرناندو پسوآ و بورخس و... به نظر من میا کوتو از سنت قصه گویی در آفریقا و از سوی دیگر از «هزار و یکشب» بهره‌ فراوان گرفته و از شگرد داستان در داستان و همچنین تعریف داستان برای رهایی از مرگ جا به جا استفاده کرده. مثلا به نمونه‌ برجسته‌ داستان بچه‌ای که پیرزن در چاه آویزان می‌کند و از او قصه‌ی زندگیش را می‌پرسند و می‌گویند اگر جالب بود خلاصت می‌کنیم. یا به نوشتن اسم پیرمرد روی درخت و رها کردن طاهر و مویدینگا از بند نگاه می‌کنیم، رشته‌های دیگری هم این رمان را به هم پیوند می‌دهد: حضور مداوم عناصر جادو، نظیر شیسیلا، نفرینی که مجازاتت می‌کند، شیپوکو، ارواحی که از رنج‌تان شاد می‌شوند، چوتی، جن کوتوله‌ای که از آسمان فرود می‌آید، و.... به علاوه، صحنه با خواندن هر یادداشت تغییر می‌کند: از گرم‌دشت به مرداب و سپس اقیانوس.... و به تمثیل‌ها توجه کنید: استعمارگر پرتغالی که پس از مرگ نیم جانی پیدا می‌کند و باز در صدد ساخت و پاخت با قدرت محلی است. تمثیل برادر کنیدزو به نام «بیست و پنجم ژوئن» یعنی روز استقلال موزامبیک و مسخ او به صورت جوجه خروسی عظیم که پر و بالش کک گذاشته، و بازیگران صحنه‌ی سیاسی که به صورت اشباح و ارواحی درمی‌آیند و مردم را می‌ترسانند.
 
 
«دیار خوابگردی» از آن دست از رمان‌هاست که در آن یک کشور برجسته شده ‌است. اما این رمان روایت ویرانی و انحطاط یک کشور است نه شکوه‌اش. موزامبیک چه جایگاهی در ذهن میا کوتو دارد؟
و. س. نایپل، که گذشته از رمان‌هایش به دلیل تبار هندی و تولد در ترینیداد و توباگو، در جزایر کارائیب و تحت تسلط انگلیس، آمیزه‌ای از تبارها و سنت‌ها بود و در جست‌وجوی هویت خود به کشورهای آسیایی (از جمله ایران) و آفریقا و آمریکای لاتین سفر کرد و حاصل اندیشه‌هایش را در کتاب‌های متعددی نوشت، خطاب به کشورهای مستعمره یا به نحوی زیر نفوذ کشورهای بزرگ مسلط می‌گوید، خوب وقتی از شر استعمار و قدرت‌های بیگانه نجات پیدا کردید، چه گلی به سر یکدیگر زدید؟ جز اینکه جنگ داخلی و ویرانی به بار آوردید و ملت را غارت کردید و کشتید و بردید و خوردید و طلبکار هم بودید؟ این موضوع در مورد موزامبیک هم صادق است که پس از استقلال، سال‌ها گرفتار جنگ داخلی بود و قدرت‌های خارجی هم در این بین بیکار نمی‌نشینند و به هریک از طرفین پول و اسلحه می‌دهند، تا بعدا طرفدارانشان مسلط شوند و راحت‌تر بتوانند منابع‌شان را غارت کنند. می‌دانید که چه در آفریقا و چه آسیا و آمریکای لاتین از سیاه ترین و آدم‌خوارترین دیکتاتورها حمایت کرده‌اند. از مثال‌ها می‌گذرم، که یکی دوتا نیست و مطلب به درازا می‌کشد. مهم تبدیل کردن این همه تباهی و ویرانی است به هنر و کابوسی استثنایی و زیبا، که میا کوتو از عهده‌ این مهم به بهترین وجه برآمده است.

مویدینگا از جان گذشته چه می‌خواهد؟ شکوه، آزادی، شادی و...؟  فراموشی مویدینگا همان ندیدن فاجعه و انهدام اراده است؟
فراموشی از مکانیسم‌های دفاعی انسان در برابر فاجعه است و مویدینگا در برابر فاجعه‌ای که معلوم هست و نیست (و کلا اجرای رمان بین واقعیت و خیال، حقیقت و رؤیا، اسطوره و افسانه پر پر می‌زند و چنان جادوی کلام را به کار می‌گیرد که خواننده خود را در وسط داستان می‌بیند) دچار نسیان می‌شود و شاید بتوان او را تمثیل همه‌ کودکان آن سرزمین دانست که دنبال قوم و خویش و هویت خود می‌گردند و نمی‌یابند. در دو- سه صفحه‌ آخر رمان چنان ضربه‌ای به خواننده می‌زند که گیجش می‌کند و یکی از کلاف‌های سردرگم رمان به نحوی غیر منتظره باز می‌شود. چنین است که شاید کورسویی برای امثال مویدینگا در انتهای راه باشد. همچنین است نقش رؤیا. یک جا نویسنده می‌گوید هر چیزمان را بگیرند، رؤیا را نمی‌توانند از ما بگیرند.

فصل اول که «جاده ویرانی» نام دارد، شروع هولناکی‌ست. انگار تمام آنچه قرار است بخوانیم در همان آغاز نوشته شده‌ است. طعمِ مرگ، تسلیم مرگ بودن، فرسودگی یک کشور در گذر قرن‌ها غارت و استعمار، همه و همه را می‌بینیم که پیرمرد و پسر بچه‌ای در حال پیش رفتن در جاده‌ای هستند و انگار که کار آنها از ابتدای تولد سفر بوده باشد، بی هیچ امیدی برای رسیدن به مقصد گام برمی‌دارند. مواجهه‌ شما با این جاده‌ ویران در ابتدا چگونه بود؟
اولین واکنشم حیرت بود و مسحور شدن در برابر این همه زیبایی از ویرانی و چندین بار خواندم تا لحنش را به دست آورم. پس از ترجمه‌ فصل اول مدتی فاصله انداختم، برای سه چهار نفر خواندم که ببینم به اندازه‌ من شیفته می‌شوند و چند بار صیقل و تراشش دادم. ضمنا ترجمه‌ همین دویست و چند صفحه، شش- هفت ماه، یعنی دو برابر بعضی کتاب‌های هم حجم خود کار برد. برخی جملات را هم که نفهمیدم، یا در فهمش تردید داشتم، گذاشتم و یک روز دوست همکار جوان‌تری را دعوت کردم و باهم ناهار خوردیم و تا غروب مشکلات را زیر و رو کردیم.

شخصیت‌ها در «دیار خوابگردی» همگی سرگردانند و رو به آشفتگی قدم برمی‌دارند. و فقط می‌روند چون ایستادن برای آنها مساوی‌ست با مرگ. در این میان  می‌توان امیدی را جست‌وجو کرد و آیا امید همان خواب و خیال است در دیاری که باید خوابگرد بود؟
در پاسخ‌های بالا به کورسوی امید اشاره کردم. در کشوری که پانصد سال مستعمره بوده، تحقیر شده، به بردگی حراجش کردند و زدند و بردند و خوردند و وقتی ظاهرا به استقلال رسید، خودی  آن را به ویرانی کشاند، و در واقع دیاری شد که شورشیان از یک سو و راهزنان از سوی دیگر به آن تجاوز کردند، واقعا امیدوار بودن دشوار است، اما نویسنده که شاعر نیز هست از طبیعت سرزمینش می‌آموزد، هر نم ناچیزی را به خود می‌کشد و هر کورسویی را می‌بیند، تا پاک از آدم و آدمیت دست نشوید، و گرنه راهی جز خودکشی برایش نمی‌ماند.

آیا «دیار خوابگردی» آخرین رمان ترجمه شده از مجموعه ادبیات آفریقا است یا اینکه این مجموعه به مرور تکمیل خواهد شد؟
تازه در آغاز راه هستم. همان طور که گفتم در زمان این گفت‌وگو، یعنی در نیمه‌ی مهرماه۹۹ شمسی، سه رمان از مجموعه‌ آفریقای سیاه به چاپ رسیده و پخش شده، چهار رمان دیگر(از آنگولا و کنیا) به سه ناشر تحویل شده و زیر چاپ است، یک رمان از اوگاندای عیدی امین (دیکتاتور خونخوار مورد تأیید قذافی) از نیمه گذشته است. دو رمان دیگر از میا کوتو در دست است و یکیش، به نام «زیر درختچه‌ی یاسمن» در برنامه‌ کوتاه مدت است، اما رمان بسیار مشکلی است که با یک بار خواندن بسیاری ظرایفش به دست نیامده و باید بار دیگر بخوانم و مطمئنم ترجمه‌اش کار تازه کارها نیست. اگر عمری باشد، رمان‌های دیگری هم در برنامه دارم و تعدادش مدام در حال افزایش است. خوبی این‌ها، گذشته از صدای تازه، کم حجمی‌شان است، که حدود دویست صفحه‌اند. بنابراین می‌شود به عناوین بیشتری رسید.
 
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها