«شکار مرغابیها» خاطرات سردار غلامعلی(جواد) نژاداکبر اثر دیگری از نویسنده کتاب «از ام الرصاص تا خانطومان» (برگزیده جشنواره شهید همدانی) منتشر شد.
سال 1359 با شروع جنگ تحمیلی، آقاجواد از اولین نفراتی بود که کوله جنگ را به دوش کشید و راهی مریوان شد. همزمان در سال 1360 در رشته فنی مدرک دیپلمش را اخذ کرد و بعد ازآن به عضویت سپاه پاسداران شهرستان بابل درآمد و در واحد عملیات مشغول به خدمت شد.
دومین اعزام آن شهید بزرگوار در سال 1361 و حضور در عملیاتهای طریقالقدس، بیتالمقدس، فتحالمبین، والفجر 8 و کربلای 5 بوده است. او در سال 1361 ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند به نامهای کمیل و فاطمه بوده است. آقاجواد در منطقه هورالعظیم از ناحیه شکم به شدت مجروح شد و پس از چندماه استراحت، دوباره به مناطق درگیر جنگ بازگشت و این بار خدمت را در قالب فرماندهی گردان مسلم و سپس فرماندهی گردان صاحب الزمان(عج) و بعد، جانشینی تیپ ادامه داد. تا اینکه آقاجواد در ادامه عملیات عظیم و مهیب کربلای 5 به تاریخ 12 اسفند 1365 در منطقه شلمچه به هم رزمان شهیدش پیوست.
برشی از کتاب:
بچهها مرغابیها را پوست کندند و پیرمرد به سبک شمالیها، مرغ را بار گذاشت و انار ملس ساوه را قاطی کرد و ما هم نشستیم و به گپ و گفت و خاطرات شکارهایمان پرداختیم. همه منتظر پختن شکارمان بودیم تا دلی از عزا دربیاوریم. پیرمرد شهردار، برای همه در ظروف ملامین رنگ پریده و تار، سهمیهها را تعیین و تقسیم کرد و هیچ کداممان سر هوش نبودیم و با برنج دمپختی پیرمرد که خیلی هم کاربلد بود، غذای خانه را در منطقه جنگی خوردیم. در این میان چشمان هرکدام ما به بشقاب آقاجواد بود که دست نخورده باقی مانده بود.
پرسیدیم: «جواد آقا! چرا نمیخورید؟»
اما ایشان، مقداری نان خشک و نمک و پیاز خورد و دست آخر بشقاب خودش را با پشت دست به وسط سفره هل داد و گفت: «من از این نمیخورم».
من و آقاجواد، هرازگاهی قدم میزدیم و او تجارب و نحوه برخورد با نیروها را به من متذکر میشد. گفتم حتماً امشب هم حس صحبت دارد که میخواهد گپوگفت داشته باشیم. همینطور که پنجه دست من را میفشرد، لای گلهای چسبنده، قدم برداشتیم. صدای دل کندن پوتین از دل گل هم شنیدنی بود و او شروع به صحبت کرد: «خب! آقا شیخ! امروز از شکار پرندهها حال کردید؟»
قهقهای زدم و گفتم: «آررره!! کیف کردم، کاش میخوردی جواد جان! خیلی خوشمزه بود.» صورت همدیگر را به خوبی نمیدیدیم؛ ولی با لحظهای مکث به من نگاه کرد و گفت: «جدی؟!» و راه افتادیم و ادامه داد: «شما اولاً که طلبهای و سرباز امام زمان(عج)؛ دوم اینکه فرماندهای. آیا خدا راضی بود که با گلولههای بیتالمال، پرندگان بیگناهی رو بکشید که پناه آورده بودند به کناره رودخانهای که ما سربازان اسلام مستقر هستیم؟...
کتاب «شکار مرغابیها» خاطرات سردار غلامعلی(جواد) نژاداکبر اثر مصیب معصومیان در قطع رقعی و 216 صفحه همزمان با ایام محرم توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار شده است.
نظر شما