جنی دانهام، رماننویس انگلیسی و بازیگر سابق است که چهار کتاب منتشر کرده در این یادداشت مروری شده بر رمان «پیش از مرگ» او که به تازگی در ایران منتشر شده است.
چه کسی بهتر از آن که نفسهای مرگ را پشت گردنش حس کرده باشد میتواند از ستایش زندگی بگوید و بدان عمل کند؟
از همان صفحات اول وقتی تسا از پدرش یک بچه فیل میخواهد، خواننده با دنیای فکری عجیب او همراه میشود. تسا بخوبی میداند و حس میکند چه دارد بر سر بدنش میآید. از دست دادن خانواده و از دست دادن زندگی او را به وحشت نزدیکی مرگ میکشاند. از لذتهای ساده زندگی مثل خوردن کیک و ماهی جوری میگوید که برای ما عجیب و دور به نظر میرسد این همه لذت از چیزهایی پیش پا افتاده و دم دستی.
اولین تلاش انسان برای رویارویی با مرگ فرار از آن است. حتی اگر قرار باشد هویت ظاهری خود را عوض کند تا مرگ او را نشناسد. باید قوانین مرگ شکسته شود. و این تسای دم مرگ ایستاده است که خط قرمزها را میشکند و بر آنارشیستی خود پا میفشارد و لذت لحظات را به بقیه میچشاند. تسا پیامبر درون ماست که شهامت برانگیختگی یافته.
آدمها چه در حال مرگ باشند چه مشغول زندگی از شکستن قوانین و قراردادهای پیشفرض و تغییر وضعیت ثابت دچار ترس و هراس میشوند. کسانی پیدا میشوند که عاشق هیجانند. اینها به راحتی قوانین را میشکنند، از قرار گرفتن در موقعیت جدید و کشف آن لذت میبرند ولی هیچ تضمینی نیست که بتوانند این راه را ادامه دهند. اینان نیز گاهی به همان ترس آدمهای سری قبل میرسند و از حرکت در دنیای ناشناختهها و کشف هویت جدید وا میمانند. تنها چیزی که برایشان میماند خاطرات شیرین و مهیجی است که گاهی در چشمانشان برق میزند.
اما تسا آنقدر شهامت دارد که در لابهلای مراحل درمان حتی زمانی که میداند دیگر ثمری ندارد، هنوز به فکر زندگی باشد. چیزی که در این رمان قابل تامل است پرداخت شخصیتهای مستقل و تنیافته است. چه در تسا که به نظر شخصیت محوری داستان میآید و چه در بقیه شخصیتها که هریک حرفی برای گفتن دارند و باری از داستان را بر دوش میکشند. نه فقط بار روایت یا اتفاقات داستان بلکه بار زندگی، یک زندگی کاملا واقعی با تمام وجوهات انسانی.
حرکت تسا از خواست فردی خود که درک و پذیرش مرگ است، به سمت خواست فرافردی او تنها در صورتی است که او نزدیکی مرگ را لمس کرده باشد. او بخوبی دریافته و پذیرفته مرگش قطعی است و با شکستن قراردادها و ماجراهای آن خانواده و دیگران را نیز به آگاهی درک لحظات زندگی میرساند. خانواده از هم گسیخته در پایان با همدلی و پیوند عاطفی عمیق سنگینی لحظات مرگ تسا را پشت سر میگذارند. هرچند معلوم نیست بازهم زیر یک سقف بمانند. چیزی که مهم است درک عاطفی لحظههاست. آنها این را فهمیدهاند و همین کافی است.
این شخصیتهای داستانند که سیر اتفاقات داستان را در اختیار دارند تا به چنین خودآگاهیای برسند نه پیرنگ داستان! شخصیتها در ساحت مقدس خانواده کنار هم قرار میگیرند. چه مادری که فرزندان را رها کرده و سفر را ایده شناخت جهان میداند و چه پدری حساس و پراحساس که دلش تنها به کانون کوچک و ثابت خانواده آرام میگیرد. ایده در هریک از این شخصیتها تسا، پدر، مادر، زویی، کال و آدام حیات مییابد، به مسیر خود ادامه میدهد و حتی به ایده دیگر یا والاتر تبدیل میشود.
جنی دانهام به خوبی نشان داده از مرز سوال «او کیست» گذر کرده، شخصیت را به کنش در مقابل جهان اطرافش واداشته و بر اساس آگاهی جدید و نسبی به برهمکنش با دیگر شخصیتها که همین گونه پرداخت شدهاند؛ میرساند. او نه خالق داستان و نه پرداختگر یک ایده برحق است. او تنها خالق شخصیتهایی است که هریک خودسرانه راه خویش را پیش میگیرند.
بخوبی توانسته فاصله خود- مولف را با شخصیتها حفظ کند. به طوری که هرگاه خواننده مطمئن میشود نویسنده پشت ایده و سخن شخصیتی قرار دارد بلافاصله با برهمکنش شخصیتها، نویسنده را پشت آن دیگری مییابد. کار به جایی میرسد که نویسنده را کنار میگذارد و باور میکند این شخصیتهای مستقل و خودآگاه داستانند که خود تصمیم میگیرند و سخن میگویند و کاری میکنند.
نویسنده نه در پی کشف حقیقتی بیرونی است و نه در تلاش برای پیش بردن داستان بر مسیر یک ایده مرکزگرا و فلسفی قطعی. او تنها دست به انتخاب سازمایههای بیرونی میزند تا بتواند به درون تکتک شخصیتها نفوذ کرده و آنها را مصمم به کنش گرداند. چنین شخصیتهای مستقلی هستند که خود-آگاه در برابر جهان و هر موقعیت بیرونی موضع گرفته و طبق بینش خود وارد عمل میشوند. این بزرگترین رسالت رمان است. حرکت از دنیای بیرونی به ذهنیات. این رمان بخوبی توانسته مصداق تعریف واقعی رمان باشد. رمانی به واقعیت نزدیکتر است که تثبیت کننده وحدت باشد یعنی بتواند با عوامل بیرونی و عناصر مادی، ذهنیات را شکل بدهد. مرگ به عنوان واسطه وحدت جسم و ذهن توانسته این دو را در یک راستا قرار بدهد. راستای فروپاشی و نابودی.
آنچه در روایت و ساختار داستان مورد توجه نویسنده بوده در محتوای رمان هم موج میزند. رویارویی با مرگ به اشکال مختلف نه تنها تسا و خانواده او را درگیر کرده، بلکه دیگران را نیز در بر میگیرد و انتخاب زویی با بارداری ناخواسته و آدام با مادری بیمار و ناتوان تنها یک انتخاب دراماتیک و جذاب نیست. این همخوانی ساختار و محتوا از امتیازات این رمان است.
در این رمان هرچند شما زندگینامه تسا را میخوانید ولی با هر سطر آن به دنیای ماجراهای این دختر هم قدم میگذارید و همراه او شاهد فروپاشی جسمی و تکامل روحی او و دیگران قرار میگیرید و بالاخره خواهید دید تسا بجای یک شخصیت بیمار منحصر به فرد رو به مرگ و شاید درمانده به یک شخصیت منحصر به فرد بیمار تاثیرگذار تبدیل میگردد.
اینها حاصل طراحی دقیق شخصیتهاست بر اساس شیوه حیات ایده در شخصیت و همچنین طراحی حسابشده ارتباطات و مواجههها. این اولین رمان جنی دانهام است و با اقبال بسیار از سمت خوانندگان مواجه شده است. اولین بار نیکلای میخائیلفسکی داستایوفسکی را یک استعداد بیرحم نامید. امروز من جنی دانهام را با افتخار در باشگاه نویسندگان بیرحم فرا میخوانم. چراکه توانسته چهره عریان و زمخت مرگ را چنان نزدیک و پیش چشم بیاورد که چارهای بجز سرشتنمایی شخصیتها برایشان باقی نگذارد. دوست دارم او باز هم بیرحمانه شخصیت بپردازد و داستان بسازد.
این کتاب با ترجمه محمود قلیپور در 333 صفحه از سوی نشر کتاب خزه منتشر شده است.
نظر شما