چهارشنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۳
خسروشاهی شیفته سیدجمال بود؛ حتی در آراستن ظاهر

عضو بنیاد قم‌پژوهی به مناسبت درگذشت زنده‌یاد حجت‌الاسلام خسروشاهی، در یادداشتی اختصاصی برای ایبنا، از شیفتگی و علاقه آن مرحوم به سیدجمال اسدآبادی نوشت.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قم - سید‌محسن محسنی: مرحوم خسروشاهی را از حدود شاید چهل سال پیش از روی آثارش و هفته‌نامه بعثت که در قم منتشر می‌شد، می‌شناختم اما هیچگاه سعادت دیدن او - جز یک‌بار و لحظه‌ای - و  همچنین توفیق خواندن آثارش را نداشتم. و این لازمه نوشتن درباره ایشان است.
 
از نظر من که هم قمی هستم و هم علاقمند به مطالعات مربوط به قم، به لحاظ اقامت درازمدت ایشان در این شهر و نگارش و نشر بیشتر آثارش در اینجا و هم به لحاظ تاسیس کتابخانه‌ای ارجمند در این شهر، او یک قمی محسوب می‌شود، هرچند ریشه‌اش آذربایجانی بود.
 
اجمالا وجه فرهنگی و پژوهشی، وجه بارز شخصیت ایشان بود. شیفتگی و علاقه‌اش به سیدجمال اسدآبادی مشهور به افغانی از دیگر شاخصه‌های او بود، به گونه‌ای که حتی ظاهرش را نیز همچون او می‌آراست. این اندازه می‌دانم که به‌تقریب مذاهب خاصه اسلامی (که طرف علاقه سید جمال، مرادش بود) علاقمند بود و می‌کوشید وجوه مشترک مذاهب و ادیان را وسیله‌ای برای نزدیکی آن‌ها به هم بکند.
 
می‌دانیم یکی از علل بزرگ بلکه بزرگترین علت جنگ‌ها و ستیزهای غرب آسیا و خاورمیانه که کشور ما جزئی از آن است - در چند دهه و سده اخیر - اختلافات مذهبی و دینی بوده است. این اختلافات موجب بسی خونریزی‌ها شد و هنوز هم می‌شود. با این وصف کوشش او کوششی بس ارجمند و ارزشمند بود.
 
وی شخصیتی معتدل و میانه رو داشت. محفل و مجلس‌اش گرمی‌بخش اهل قلم و اهل فضل و اهل علم و اهل کتاب بود. او شخصیتی محوری داشت. کسی بی‌بهره محضرش را ترک نمی‌کرد. قلمش فیاض و جوشان بود. از همان اوان جوانی تا گاهی که سر بر بالین همیشگی گذاشت. و فاصله این دو فاصله کمی نبود.
 
شنیده‌ام و خوانده‌ام استاد جاویدان‌نام، ایرج افشار (ایران‌شناس سرشناس جهانی که شیخ زکی یمانی مشهورترین وزیر نفت سعودی و اکمل‌الدین احسان اوغلو شرق‌شناس نامدار ترک او را ستوده‌اند) هنگامی که در بحبوحه انقلاب در صدد گرفتن مجوز برای مجله آینده بود و با مخالفت‌هایی روبه‌رو شده بود، با کمک ایشان توانست اجازه نشر مجله را به‌دست آورد. دوره مجله آینده اینک یکی از منابع مهم ایران‌شناسان و شرق‌شناسان ایران و جهان است، و این خدمت کمی نیست.
 
هربار که از مقابل کتابفروشی کلبه شروق در خیابان ارم قم (که گویا بانی‌اش خود ایشان بود) عبور می‌کردم، ردیفی از کتاب‌ها را می‌دیدم که نام وی روی آن‌ها بود. از آن جمله خاطراتش از نامداران فرهنگی و روحانی و سیاسی که به‌صورت جدا، جدا نشر یافته بود. از آن میانه خاطراتش از سیدمحمدعلی جمال‌زاده پدر داستان‌نویسی ایران، خوب در خاطرم مانده است.
 
این‌ها نشان می‌داد که او در پیرانه سر، سرسختانه سعی داشت هرچه دارد و می‌داند و اندوخته است، برای اهل‌اش به میراث بگذارد. کوششی که با مرگ تاسف‌بار و غم‌بار او به مقصد آخر نرسید. من او را در همین کلبه شروق (که کتاب‌های ارجداری عرضه می‌کند) دیدم. یک لحظه، برای اولین بار و آخرین بار. او نگاهی به من کرد و من سلامی به او.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها