ابراهیم اکبریدیزگاه، نویسنده و منتقد ادبی در نشست نقد و بررسی رمان «وضعیت بیعاری» در قم، گفت: مساله نوشتن از جمله دشواریهای فضای فرهنگی ایران معاصر است.
وی اضافه کرد: مثل همه داستاننویسان طرحی داشتم و شروع کردم به نوشتن. جالب آنکه در طرح ابتدایی من چیزی به نام صابئین وجود نداشت. در تحقیقاتی که برای رمانام به خوزستان رفته بودم، در متون تاریخی به آئینی بنام صابئین بر خوردم. بنابراین فکر کردم اگر شخصیتی از جامعه صابئین در رمان من قرار بگیرد، بر جذابیت رمانم افزوده میشود.
ابراهیم اکبری دیزگاه، داستان نویس و منتقد ادبی هم، در بخش نخست سخنان خود گفت: اسم این کتاب «وضعیت بیعاری» است اما به نظرم این کتاب، کتابی است علیه وضعیت بیعاری. وضعیتی که همیشه ممکن است انسانها دچارش شوند.
دیزگاه تصریح کرد: در حال حاضر انسان ایرانی بیشتر با این وضعیت مواجه است و نویسنده تمام تلاشش را در این کتاب میکند تا ما را از وضعیت بیعاری دربیاورد یا تذکر بدهد.
نویسنده رمان «برکت» در توضیح قالب رمان گفت: رمان در درجه اول متنی نیست که لزوماً اطلاعات تاریخی، فلسفی، اجتماعی، ادیانی بدهد. رمان کتاب دعا و نیایش هم نیست. رمان در واقع یک آئینه در مقابل جامعه و افراد میگذارد و پیشنهاد میدهد در این آئینه خودتان را ببینید.
وی اضافه کرد: از این رهگذر رمان اگر کاری با ما میکند این است که ما را به خودمان میشناساند تا اینکه مثلاً قصد داشته باشد صابئین، مندائین یا بخشی از تاریخ را به ما بشناساند. البته در ذیل همین آئینهگیاش اطلاعاتی به ما میدهد.
دیزگاه یادآور شد: به همین سبب من اصرار دارد بگویم رمان شاید اطلاعات ما را زیاد نکند و به ما اندیشه تاریخی، فلسفی ندهد اما چشم و گوش مخاطب را باز میکند تا از یک دریچه خودمان را بیشتر بشناسیم.
این داستاننویس و منتقد ادبی در بخش دیگری از سحنانش بیان کرد: «وضعیت بیعاری» به ما میگوید ممکن است توئی که در سال ۱۳۹۸ زندگی میکنی، دچار وضعیت بیعاری شوی. به این معنا که یک ساختاری به لحاظ فکری-اجتماعی بر تو تحمیل شود و شما را از ثمردهی باز دارد. مثل همان درختهای بیثمری که در لابهلای این کتاب مشاهده میشود که در دل نخلستانها میرویند، بر خلاف نخلها که ثمر میدهند، ایستادگی دارند و از احترام و اهمیت برخوردارند.
اکبری دیزگاه با اشاره به عوامل ایجادکننده وضعیت بیعاری یادآور شد: یکی از عواملی که میتواند ما را در وضعیت بیعاری نگه دارد، دین است. تا انسانها اسیر عقیده باشند، دچار وضعیت بیعاری خواهند بود، چرا که فردیت نخواهند داشت و ظهور فردی خودشان را سرکوب خواهند کرد و درنتیجه از زندگی لذتی نخواهند برد. عامل دیگر اما عشیره و قبیله است.
وی بیان کرد: این دو، ساختارهایی هستند که انسان را در وضعیت بیعاری قرار میدهند. نویسنده اما با طرح قرائتی از مفهوم عشق و ایمان دو شخصیت اصلی رمان را از وضعیت بیعاری نجات میدهد.
این نویسنده با اشاره به دو شخصیت اصلی رمان این نکته را تشریح کرد و گفت: وقتی «رام» به ساختار دینی که در آن رشد کرده است، اعتراض میکند و خارج میشود، تازه شخصیتش شکل میگیرد؛ از طرف دیگر حلیمه در وضعیت عشیره قرار دارد و باید در ساختاری که عشیره برای او چیده است، زندگی کند. زمانی که حلیمه با همه رنج و مشکلات پیش رو از عشیره خارج میشود، تبدیل میشود به فردی که میتواند برای زندگی خودش تصمیم بگیرد و از زندگیاش لذت ببرد.
دیزگاه گفت: حرف اصلی کتاب این است که باید شجاعت داشت و از وضعیت بیعاری خارج شد.
نویسنده رمان «شاهکشی» به مسأله دیگر کتاب اشاره کرد و توضیح داد: مساله دیگر کتاب موضوع دین و دینورزی است که البته دال مرکزی آن شدت حب است. نویسنده میگوید اگر ما از مناسک و عقاید فاصله بگیریم و به ایمان نزدیک شویم، مشکلات حل میشود؛ چراکه وقتی آدمها موحد میشوند، متحد میشود و آنچه انسانها را از هم دور میکند، آن عرضیاتی است که در قالب عقاید ظهور میکند.
وی با بیان این نکته که اهل ایمان و توحید و انسانهای موحد خودشان را تسلیم حق میدانند و نه صاحب حق، ادامه داد: وقتی آدمها از هر طایفه و گروه و دینی که باشند در مسیر حق - نه صاحب حق - و تسلیم حق شوند، میتوانند متحد باشند و با هم علیه ظلم و اجنبی بجنگند و در نهایت با همدیگر شهید شوند. اینگونه آدمها شهادتشان به این معناست که شاهد حقاند.
اکبری دیزگاه یادآور شد: از جنبه ادیانی و معرفتی، ویژگی اصلی کتاب این است که هیچ وقت سعی نکنید صاحب حق شوید بلکه تسلیم حق شوید. زمانی که تسلیم حق شدید، با هیچ موحدی روی زمین مشکل نخواهید داشت.
منتقد جلسه مفهوم دیگری را که در این کتاب به عنوان یک پیشنهاد تازه به ما ارائه میشود، مفهوم عشق معرفی کرد و گفت: عشق در ادبیات عاشقانه ما اینگونه نبوده است. در ادبیات عاشقانههای فراوانی تولید شده است که یک دال مرکزی دارند. در تمامی آنها عشق زمانی معنا پیدا میکند که عاشق و معشوق از هم جدا باشند. درواقع عشق در فضای فراق و هجران معنا پیدا میکند. لذا همیشه وصال را مذبح عشق انگاشتهایم.
وی افزود: نویسنده وضعیت بیعاری این بازی را بههم زده است. نویسنده ماجرای فراق را روایت کرده اما ماجرای اصلی را بعد از وصال آغاز میکند. نویسنده میگوید نهتنها وصال مذبح عشق نیست، بلکه میتواند تشدیدکننده هم باشد؛ هرچه وصال بیشتر باشد، شدت محبت و عشق نیز بیشتر است.
دیزگاه ادامه داد: سایه همین تشدید محبت خیلی از ساختارها فرو میریزد، پوست میاندازد و ذات خودشان را نشان میدهند. بنابراین یکی از نکات کانونی این رمان این است که عشق تعریف دیگری پیدا میکند و خاصیت آئینهگی خودش را نشان میدهد.
نویسنده مجموعه داستان کوتاه «دستهايش خونين، چشمهايش گريان» در پایان یکی از دشواریهای فضای فرهنگی ایران معاصر را مساله نوشتن دانست و گفت: این دشواری به آنجا برمیگردد که در ایران امروز هر کس بخواهد حرف جدی بزند و درباره موضوعاتی مانند عشق، سیاست، جنگ و دین بهخصوص در حوزه رمان بنویسد، دچار مشکل میشود.
نظرات