در نشست نقد و بررسی کتاب «سانسِت» بیان شد که این رمان درباره دو نویسنده آلمانی، برتولت برشت و لیون فویشتوانگر نوشته شده و به مضامینی مانند عشق، محبت، گفتوگو، خاطرات و فناپذیری این دو نویسنده پرداخته است.
در ابتدای نشست علیاصغر محمدخانی ضمن بیان این که ادبیات آلمانی، چه کلاسیک و چه معاصر در ایران بسیار ترجمه میشود گفت: ادبیات روسی و آلمانی مخاطبان زیادی دارد. در سال 97 حساب کردم و به این نتیجه رسیدم که هر دو روز یک اثر از ادبیات آلمان و از نویسندگان مختلف به فارسی ترجمه میشود.
او درباره موضوع این رمان اظهار کرد: دو نویسنده مشهور آلمان، یکی برتولت برشت و دیگری لیون فویشتوانگر موضوع رمان «سانسِت» اثر کلاوس مودیک است. برشت در ایران شناخته شده است و نمایشنامهها، رمانهای تاریخی و آثارش ترجمه شده است. اما رمانهای تاریخی وانگر هم پر مخاطب هستند هرچند در ایران مانند برشت شناخته شده نیست. دو اثر از فویشت وانگر به فارسی ترجمه شده که «نرون دروغین» یکی از آنهاست و جواد سید اشرف آن را ترجمه و انتشارات ققنوس مننشر کرده است. منتقدان میگویند این اثر یکی از موثرترین و رساترین آثار ادبی ضد فاشیستی است که در کشورهای انگلیسی زبان هم مورد توجه قرار گرفت؛ درواقع شخصیت نرون دروغین همان هیتلر است.
وی افزود: چون وانگر یهودی بود و به فرانسه و بعد امریکا تبعید شد، در آن زمان خیلی از نویسندگان تبعیدی درباره قدرت و ظلمهایی که در دوره هیتلر بر آنها رفته کتابهایی را نوشتند. کتاب دیگر وانگر که « در تبعید» نام دارد، روشنک داریوش ترجمه کرده است و باز در قالب یک داستان به مسائل تبعیدیها و مهاجران آلمانی در نیمه اول دهه 1930 در پاریس پرداخته است. رمان «سانسِت» درباره رابطه برشت و فویشت وانگر است که در آلمان بودند. دوستی این دو نویسنده در مونیخ از سالهای ۱۹۲۰ آغاز شد و پس از فرار از آلمان به دلیل مخالفتی که با هیتلر داشتند تبعید شدند و هر دو در کالیفرنیا زندگی میکردند و با نویسندههای سرشناس تبعیدی در ارتباط بودند؛ پس از آن متوجه شدند در آمریکا نیز در امان نیستند، زیرا در همان دوره در این کشور بسیاری از روشنفکران آمریکایی تحت نظر نیروهای امنیتی بودند، سیاستمدار تندرو جمهوریخواه جوزف مککارتی رییس جمهور بود. برشت سال 1947 آمریکا را برای همیشه ترک میکند و در دادگاه نمایشی تفتیش عقاید مک کارتی حاضر میشود اما وانگر تا 1956 در کالیفرنیا زندگی کرد و به آلمان بازنگشت.
محمدخانی در پایان گفت: دوستی این دو سی سال ادامه داشت که خیلیها آن را با دوستی دو شاعر و نویسنده کلاسیک آلمان گوته و شیلر مقایسه میکنند. مضمون این رمان مودیک درباره گفتوگوها، دوستیها، خاطرات، موفقیتها، ضربههای روحی، عشق یا فناپذیری میان برشت و وانگر است.
مریم مویدیفر مترجم این کتاب از دیگر سخنرانان نشست درباره این رمان بیان کرد: داستان «سانسِت» از سال 1956 آغاز میشود؛ زمانی که همه تبعیدیها از اروپا به کالیفرنیا رفتند، یا مردند و خیلیها مانند برتولت برشت به آلمان برگشتند. برشت سال 1947 دوسال بعد از جنگ دوم جهانی به آلمان شرقی بازمیگردد. فویشت وانگر یکی از معروفترین نویسندههای آلمانی آن زمان بوده، یعنی به گفته بسیاری از منتقدین جایگاه ادبی او اگر بالاتر از توماس مان نباشد در حد اوست، وانگر سال 1930 نامزد دریافت جایزه شده بود.
وی افزود: داستان از سال 1956 زمانی که فویشت وانگر آخرین نویسنده تبعیدی است که در کالیفرنیا مانده آغاز میشود. صبح آن روز وانگر در ویلای مجلل خود از خواب برمیخیزد، آثار او جزو کتابهای پرفروش است و از این رو او فردی ثروتمند است، آن روز یک تلگراف به دستش میرسد که خبر فوت برشت را برای او میآورد، دنیای وانگر بهم میریزد و دگرگون میشود چون دوستی سیساله این دو صمیمانه است. پس از آن وانگر یاد خاطرات مشترکش با برشت میافتد، زمانی درباره تئاتر روایی، سبک تئاتری که خود برشت ابداع کرده بود حرف زدند یا از فیلمهای هالیوود و جامعه آمریکا که کاپیتالیستی است انتقاد میکرد. یاد برشت و رابطه او با خانومها میافتد که چطور شیفته کاریزمای برشت میشدند. یاد زمانی میافتد که برشت به راحتی نشان میدهد که اصلا از توماس مان خوشش نمیآید و این که شیفته چارلی چاپلین بوده و علاقه داشته با او کار کند. همچنین وانگر یاد اولین روز آشناییاش با برشت میافتد.
پس از آن مویدپور قسمتی از این رمان را خواند.
سعید فیروزآبادی نیز ضمن بیان این که بعد از مدتها رمانی خوانده که بسیار سرگرمکننده بود و یک نفس آن را تمام کرد گفت: عوامل زیادی باید در یک اثر باشد تا میل به یک نفس خواندن آن به وجود آید. یعنی جذابیتهای فراوان داشته باشد. علاقه شخصی هردوی این نویسندهها به عنوان نمایندگان دو نسل از ادبیات آلمان یکی از این دلایل من بود. اما توجه به جزئیات در روابط انسانها بسیار تاثیر گذار است. به ویژه اگر هر دوی آنها انسانهایی صاحب تفکر و سبک باشند اما آنچه که خواندن این رمان را برای مخاطبان فارسی زبان با دشواری روبهرو خواهد کرد بستر و زمینه تاریخی است که در این رمان انفاق افتاده و آن را روایت میکند.
وی در ادامه بیان کرد: برای مثال شما میتوانید کتاب تاریخ ادبیات آلمان را بخوانید که طی سالهای متمادی چه اتفاقانی رخ داده و قدم به قدم پیش بروید تا این که یکهو به کالیفرنیا برسید و این خیابان سانسِت که نام رمان هم از آن گرفته شده است.
این مترجم همچنین گفت: واقعیت ماجرا هولناک است و شرایطی که آنها در آن به سر میبردند در ذهن نمیگنجد. یک نویسنده آلمانی صد سال پیش از زمان هیتلر به نام هاینریش هاینه در 1851 تبعید شد. یک جمله مشهور در نمایشنامهاش دارد: آنجا که کتابها را بسوزانند سرانجام انسانها را هم خواهند سوزاند. گفتن این جمله صد سال قبل و آن هم در یک نمایشنامه که شرایطش در اسپانیا میگذرر شاید کمی عجیب است. ولی 10 می1933 دقیقا بعد از آنکه چهارماه از به قدرت رسیدن هیتلر میگذشت لیستی در آلمان منتشر شد به نام لیست کتابهای ضاله. با یک حرکت و با فشاری که گروههای فشار خاص آن دوره، اول در برلین و سپس در سایر شهرها آثار 250نویسنده آلمانی سوزانده شدند. بدین شکل که کتابها را از کتابخانهها جمعآوری کرده و آنها را در خیابانها میسوزاندند. این لیست بعدها تکمیل شد و تعداد بالاتر رفت و حدود شش ماه این تعداد به هفتصد نویسنده رسید.
مریم مویدپور در پایان درباره نویسنده رمان «سانسِت» گفت: کلاوس مودیک یکی از مطرحترین نویسندگان معاصر آلمان است که معروف است به تحقیق بسیار، فرد باسوادی است و تمام تئوریهای ادبی را میشناسد و برای هر رمان سالها وقت میگذارد و بیشتر رمانهای تاریخی مینویسد. تز دکترای مودیک درباره فویشتوانگر، ادبیاتش و ادبیات تبعید بود و سالها در المان و امریکا تدریس میکند و مترجم است.
نظر شما