گفتوگوی ایبنا با سعید مدنی درباره جامعهشناسی جنگ
روایت جنگ مردانه است/ غفلت از روایتهای تاریخی زنان
سعید مدنی معتقد است: روایت جنگ مردانه است و جنگ موضوع مردانهای در تاریخ بوده و هست. همین رویکرد در تاریخ جنگ هم دیده میشود چون تاریخ زنانه اصولا ترم نوظهوری است.
سعید مدنی پژوهشگر مسایل اجتماعی در گفتوگو با ایبنا از این چراییها میگوید و به این پرسش پاسخ میدهد که تجربه جنگ چقدر توانسته آن ساختارهای اجتماعی ملهم از همدلی را برای رسیدن به صلح در جامعه ما بازتولید کند.
چرا با وجود تاثیرات اجتماعی عمیقی که جنگ تحمیلی از نظر اجتماعی و اقتصادی و حتی سیاسی بر جامعه ایران گذاشته؛ تاثیراتی که بعضا نشانههای آن سی سال پس از پایان جنگ هنوز هم احساس میشود؛ در بعد تئوریک و نظری چندان تحلیل و واکاوی درباره این قضیه در حوزه علوم اجتماعی نمیبینیم؟
جنگ پدیدهای است که ابعاد گسترده اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، جمعیتی و روانی دارد. در سطح دنیا مطالعات گستردهای درباره این ابعاد صورت گرفته است. به گفته دورکیم به جامعهشناسی به صورتی دیگر بیان تاریخ است و در هر مرحلهای از ادوار مختلف تاریخ بشر ما شاهد جنگ بودهایم. بنابراین تبیین جنگ، تبیین یک واقعه اجتماعی با پیچیدگیهای بسیار است که اتفاقا در تکامل جوامع و فرآیندهای اجتماعی آنها اثرات جدی دارد. به همین ترتیب در سطح دنیا مطالعات جامعهشناختی درباره جنگ بهویژه درباره عواقب و پیامدهای آن بسیار گسترده و جدی بوده و هست.
منتها متاسفانه در کشور ما از ابتدا حساسیتهای زیادی روی مطالعه درباره جنگ بوده و محدودیتهای بسیاری برای مطالعه روی جنگ وجود داشته است. این محدودیتها در زمان جنگ که بهترین فرصت برای این مطالعات بود مانع از کار جدی در این زمینه شد. تا سالها پس از جنگ هم این حوزه یک حوزه نسبتا امنیتی محسوب میشد و تماس و ارتباط با کسانی که تحتتاثیر جنگ بودند عواقبی احتمالی داشت و به همین دلیل هم مطالعه در اینباره کمتر صورت گرفته است.
پدیده جنگ تحمیلی چه تاثیرهای روی نهادسازی بهویژه در حوزههای تولید علم و فرهنگ و علوم انسانی داشته است؟
واقعیت این است که همانطور که در سوال قبلی هم اشاره شد جنگ ابعاد بسیار گستردهای داشته است. یکی از آثار اجتنابناپذیر جنگ مهاجرت است و مهاجرتهای زمان جنگ هم تاثیرات فرهنگی و سیاسی جدی داشته است. مثلا شهری مثل شاهینشهر در شمال اصفهان بهطور کلی با پدیده مهاجرت دگرگون شد. در شهرهایی که بسیار دور از منطقه جنگی بودند مثل بندرعباس هم محلاتی تشکیل شد که خاص مهاجران جنگی و بهاصطلاح جنگزدهها بود. افرادی که هنوز هم در آن مناطق باقی ماندهاند و عواقب و اثرات جنگ همچنان آن جوامع را تحت تاثیر قرار میدهد. بر اساس آمار بنیاد شهید تعداد شهدای هر استان آنها را به هفت گروه تقسیم کردهاند و گروه ششم و هفتم که جمعیت بیشتری از شهدا دارند فاصله زیادی با استانهای دیگر داشتهاند. چرایی این قضیه و تبعات و آثار آن در زندگی پس از جنگ در این استانها موضوع بسیار جدی و قابل مطالعهای است. دوری و نزدیکی استانها به منطقه جنگی یا استانهایی که در برد موشکی و هوایی قرار داشتند و آنها که چنین تجربه ای را نداشتهاند، جنگ تاثیرات متفاوتی بر آنها داشته که بسیار قابل توجه است. اگرنسبت شهدا به جمعیت استانها را هم بسنجیم با پدیده خاصی مواجه میشویم که هفت ـ هشت استان مثل آذربایجان غربی؛ لرستان، ایلام، کرمانشاه و کردستان و ... فاصله قابل تاملی با سیزده استان دیگر از نظر نسبت شهدا به جمعیت دارند که واقعا از موضوعات مهم قابل بحث هستند.
علاوه بر اینها ترکیب شهدا و مثلا تعداد شهدای دانشجو و روحانی و دیگر طبقات اجتماعی میتواند مورد بررسی قرار بگیرد. حتی این ۳۶ تا ۳۷ هزار شهید دانشآموز شهید میتوانند موضوع مطالعه حقوقی، سیاسی و اجتماعی باشند. اگر بخواهم ابعاد و جوانب مختلف جنگ را تا امروز توضیح بدهم بسیار فراتر از اینها است. اساسا پس از هر جنگی نظامیگری نه فقط در ابعاد دفاعی که در حوزههای اقتصادی و سیاسی نیز پررنگ میشود و درواقع نظامیانی که در جنگ بودند به شهرها بازمیگردند و طالب حقوق ویژه میشوند. اینها همه روی حوزههای مختلف جامعه ایرانی تاثیرگذاشته است. در حوزه نهادسازی و علم با وجود اینکه این اثرات بسیار گسترده و قابل توجه و تعیینکننده بوده و هست، متاسفانه هیچکدام مورد مطالعه قرار نگرفتهاند.
مسئله دیگر کمرنگ دیدن حضور و نقش گروههای مختلف مانند اقلیتهای دینی، زنان و ...در روایتهاییست که این روزها از جنگ میخوانیم و میشنویم. این موضوع چقدر از نگاه ایدئولوژیک به پدیده جنگ ناشی میشود و چقدر ناشی از خود ساختارهای اجتماعی است؟
واقعیت این است که روایت جنگ یک روایت مردانه است و جنگ موضوع مردانهای در تاریخ بوده و هست. اساسا در روایتهای تاریخی تجربههای زنانه غیرقابل اعتنا شمرده شدهاند و تاریخ بیشتر درباره مردان نوشته شده است. همیشه تاریخ وجوه مذکر داشته و این مردان بودند که یا رفتار عادلانه داشتهاند یا ظالمانه، نیکی و پلشتی همگی امری مردانه بودهاند و زنان در این تاریخنویس نقشی نداشتهاند. همین رویکرد در تاریخ جنگ هم دیده میشود. تاریخ زنانه اصولا ترم نوظهوری است که به پدیده تاریخ از نقطهنظر زنان میپردازد و به روایتهای زنان هم توجه دارد و مشارکت آنها را در زندگی روزمره و وقایع و حوادث مورد توجه قرار میدهد. منتها روح حاکم بر تاریخ جنگ اصولا مردانه است.
البته غفلت در روایت تاریخی جنگ تنها مربوط به نادیده گرفتن تجربه زنان نمیشود. ما یک روایت مذهب اکثریت را از جنگ شاهد هستیم نه روایتی ایرانی. درحالیکه جنگ مقاومت یک ملت در مقابل یک مهاجم خارجی بوده و طبیعیست که در این مقاومت شیعیان، اهل تسنن، اقلیتهای دینی و شهید هم وجود دارد به عبارت دیگر همه اقشار ایرانی حضور داشتهاند. طبیعتا از آنجایی که اکثریت جامعه ایران شیعه هستند نقش موثرتری هم در جنگ داشته داشتهاند، ولی این امر نباید موجب نادیده گرفتن حضور گرایشهای مختلف دینی و مذهبی و قومی و ... در دفاع میهنی شود. بعضا حتی در برخی روایتها درباره جنگ جفایی نسبت به برخی قومیتها شده است.
مثلا درست است که در میان کردها، گروههای مخالف هم بودند ولی این تصویرسازی که جنگ یک جنگ قومی بوده و آنها همیشه در نقطه مقابل نیروهای مدافع وطن بودند غیرمنصفانه است. فهرست شهدای کرد و دیگر اقوام خود گویای حضور آنها برای دفاع از سرزمینشان است. یک نقطه ضعف مهم در روایتهای جنگ همین است که نتوانسته نشان دهد این جنگ، جنگ یک ملت گسترده با تنوع قومی و فرهنگی و دینی برای صیانت از سرزمینشان و علیه یک مهاجم خارجی بوده است. اینکه روایت جنگ را به یک روایت شیعی یا قومی تقلیل بدهیم؛ از میزان اهمیت این پدیده در تاریخ کاستهایم.
تجربه جنگ چرا نتوانسته آن ساختارهای اجتماعی ملهم از همدلی را برای رسیدن به صلح در یک همزیستی اجتماعی برای ما به دنبال بیاورد؟
در این سوال پیشفرضی وجود دارد که چندان با آن موافق نیستم. جنگ به خودیخود پس از خاتمه منادی صلح نمیشود و روی ویرانههای جنگ صلح ایجاد نمیشود، حتی ممکن است وقوع جنگهای بعدی را محتمل تر کند، مگر اینکه فجایع به جای مانده از جنگهای قبلی به خوبی و روشنی برای ملت جنگ زده توضیح داده شود. واقعیت این است که جنگها، آثار و عواقب وخیمی برای ملتها دارند که بخشی از آن را لمس میکنند و بخشی هم پنهان میماند. در خاطره جمعی تنها رشادتها و از خودگذشتگیها باقی میماند؛ چون اغلب هم همینها مدام تکرار میشوند و آن خسارتهای اقتصادی و روانی و ... مغفول میماند.
اشاره شد که جنگ آثار و عواقب نامطلوبی روی جامعه ایران داشته که هنوز هم تداوم دارد و چون این عواقب و اثرات توضیح داده نشدهاند و خسارات گسترده ناشی از جنگ و نقش آن در عقبماندن از توسعه یا شیوع مشکلات جسمی و روانی و همچنین تاثیرات مخرب زیستمحیطی آن به جامعه توضیح داده نشده بنابراین انتظار اینکه آن تجربه به نوعی همزیستی اجتماعی منجر شود خطاست. تنها زمانی میتوان انتظار داشت که بر ویرانههای جنگ صلح ساخته شود که عواقب و آثار و نتایج نامطلوب جنگ برای جامعه روشن شود .اگر جنگ نعمت محسوب شود و مدام هم از جنگ استقبال شود و آثار مخرب نسلی و بین نسلی جنگ تبیین نشود، در این صورت چرا تجربه جنگ برای جامعه آرامش و صلح و همزیستی اجتماعی به بار بیاورد.
برخی میگویند نتایج اقتصادی؛ جنگ نه تنها به مصرف شتابان ثروتها بلکه به جابجایی ثروتها نیز منجر میشود. جنگ برخی ساختارهای اقتصادی و سرمایهگذاری را تغییر میدهد و زمینه رشد بعضی از صنایع یا برخی شکلهای تولید را مساعد میکند. جنگ توزیع درآمدها و منبع سرمایهها را عوض میکند و وضع بودجه و هزینههای عمومی را دست خوش تحول میکند. در ایرانی که تجربه هشت سال جنگ را پشت سر گذاشته ما هم از نظر جمعیتی و هم از منظر سیاستگذاری اقتصادی به شدت تحت تاثیر قرار گرفتهایم. این آسیبهای اجتماعی ناشی از اقتصاد که با آن مواجهیم چقدر ریشه در تجربه هشت سال جنگ و سیاستهای اقتصادی مبتنی بر جنگ دارد؟
سیاستهای اقتصادی در دوران جنگ به کلی با سیاستهای اقتصادی پس از جنگ تفاوت داشت. آیا دومی عکسالعمل اولی بود؟ شاید. اما بالاخره پس از جنگ سناریوهای متعددی برای انتخاب سیاستهای اقتصادی و اجتماعی وجود داشت و همان زمان هم صاحبنظران مسیرهای متفاوتی را توصیه میکردند. منتها آیتالله هاشمیرفسنجانی و گروهی که با او همکاری میکردند خیلی مشعوف و مغلوب سیاستهای بانک جهانی و صندوق بین المللی پول شدند و سیاست تعدیل اقتصادی را انتخاب کردند و چرخشهای جدی در سیاستهای اقتصادی در مقایسه با سیاستهای زمان جنگ داشتند. البته هر سیاستی هم اثرات مثبت دارد و هم اثرات منفی. اما به نظرم آن سیاستها بخش قابل توجهی از سرنوشت سیاسی و اجتماعی امروز ما رقم زد و هنوز هم آثار جدی بر وضعیت زندگی مردم ایران دارد.
در سال ۶۹ مجموعهای از ۷۰ تن از فعالان از جمله مهندس بازرگان نامهای به آیتالله هاشمیرفسنجانی نوشتند و ایشان را دعوت کردند که در مملکت سیاستهای جدیدی را برای رشد و توسعه جامعه پی بگیرد. مثلا فضای باز دموکراتیک و امکان ابراز نظر اندیشههای مختلف در سیاست را فراهم کند و در اقتصاد هم توصیه کردند توسعه درونزا را دنبال کند و بخش مولد اقتصادی را تقویت کند. اما آقای هاشمی تصمیم دیگری گرفت که هنوز هم تداوم دارد و نتیجهاش همین فقر و نابرابری و نامولدبودن اقتصاد و بحرانهای پیدرپی است.
نظر شما