کمی از زندگی خودتان برایمان بگویید.
من کودکی خوزستانی هستم که در حمله صدام حسین به ایران خانهام را از دست دادم و خوشبختانه چنین موقعیتی تبدیل به فرصتی برای من شد تا به شهر مادرم مهاجرت کنم. زندگی من از وقتی که به سوئد رفتم تغییر کرد، من در ایران تعداد زیادی همبازی داشتم اما در سوئد بین من و دیگران بهخاطر ایرانی بودنم و رنگ پوستم تبعیض قائل میشدند تا حدی که چندباری کتکم زدند. سوئد معروف به کشور دریاچههاست، من عاشق گل نیلوفر آبی هستم، دریاچههای سوئد پر بودند از نیلوفر آبی. در مدرسه من چند بچه هندی نیز بودند، اما آنها توسط سوئدیها به سرپرستی گرفته شده بودند و اطراف من نمیآمدند چون من یک مهاجر بودم. با اینکه بچه بودم اما متوجه اوضاع بودم، مثلا یادم میآید تبدیل شدن ناگهانی صدام حسین از قهرمان به شیطان چقدر برایم جالب بود. برای گذراندن دوران دانشگاه با کمک بورسیه دانشگاه به انگلستان و سپس به آمریکا رفتم، اصلا از سیاستهای آمریکا خوشم نمیآمد، از اختلاف طبقاتی موجود در جامعه ناراضی بودم و نمیتوانستم آنجا را خانه خود ببینم. تصمیم داشتم بعد از اتمام دوران تحصیلم به سوئد برگردم. اوایل دوران تحصیل من مصادف بود با جنگ غیرقانونی با افغانستان و فضای دانشگاههای ملتهب بود، دلیل اینکه نیویورک را برای زندگی انتخاب کردم این است که از دانشگاه کلمبیا فارغالتحصیل شدم و در آن گرایشات شبه سوسیالیستی دیده میشود. الان هم بهعنوان استاد نیمهوقت در دانشگاه بدون ترس کتابهای معتبر علمی را درس میدهم، کتابهایی که نه تنها مورد تایید صهیونیستها و راستگرایان نیست بلکه اگر بتوانند آن کتابها را آتش هم میزنند، همین باعث میشود که دانشجویان صهیونیستم،راجعبه من بدگویی کنند یا بعضی از دانشجویان نظامیم از اینکه عضو ارتش شدهاند پشیمان باشند.
شما در سوئد بزرگ شدهاید و در آمریکا زندگی کردهاید، در این شرایط شاید کمی جای تعجب دارد که تحتتاثیر جو کشورهای غربی قرار نگرفته باشید و کتابی در حمایت از فلسطین بنویسید. چطور شد که تصمیم گرفتید کتاب «ف مثل فلسطین- کتاب الفبا» را بنویسید؟
ایرانی متاثر از میراث پهلوی و شوونیسم تهران مرکزی قرار دارد و متاسفانه در بنیاد ضدعرب است، برخی دلیل حمایت من از فلسطینیان را خوزستانی بودن من میدانند اما نکته اینجاست که من در عین خوزستانی بودن، فارس زبان هستم. حمایت من از فلسطینیان به موضوع مهاجر و جنگزده بودن خود من برمیگردد، من خودم از کودکان جنگ بودم. خانه ما بهعلت اصابت بمب صدام حسین از بین رفت. وقتی که همراه با خانوادهام به سوئد مهاجرت کردم، متوجه شدم که ما در ایران چه جنایتی در حق خواهران و برادران افغان خود مرتکب میشویم، آنها هم مانند فلسطینیان جنگزده و مهاجراند، مهاجر بودن به خودی خود راحت نیست، چه برسد به اینکه جنگزده هم باشی. اگر عدالت را مانند یک میدان در نظر بگیریم که خیابانهای متعددی به آن منتهی میشوند، باید بدانید که یکی از این خیابانها مقابله با نژادپرستی است، اگر ایرانیان میخواهند به عدالت برسند باید روحیه نژادپرستی را در خود از بین ببرند، البته این بدان معنا نیست که ما نباید به ایرانی بودنمان افتخار کنیم، اما این حس افتخار نباید برمبنای افسانههایی دروغین که راجعبه کوروش توسط سلسله استعماری پهلوی برای اثبات یک شاهنشاهی دروغین به نقل شده یا تاریخ تحریف شده ایران باستان و ایران بعد از اسلام، شکل بگیرد این افسانهها از نظر علمی و تاریخی و غلط هستند. ما ایرانیان باید قبول کنیم که نفوذ زبان عربی در ادبیات ما، کمک زیادی به ما کرده است. میگوییم که حکیم ابوالقاسم فردوسی حتی یک کلمه عربی هم در شاهنامه وارد نکرده اما از خودمان نمیپرسیم که آیا حکیم ابوالقاسم فردوسی، شاعر ملی و بزرگ مملکت ما، شاهنامه را به خط میخی نوشته؟
نابرابری جنسیتی در قوانین همه کشور ها وجود دارد و من بهعنوان یک فمینیست، تز دکترایم را به موضوع قوانین ضدزن در سراسر جهان اختصاص دادم. من عاشق ایرانم و هدفم جهانی کردن قصههای ایرانی است اما در عین حال خودم را شهروند جهان میبینم و معتقدم که باید توانم را خرج حمایت از ضعیفترین مردم جهان کنم. از من میپرسند که چرا راجعبه اهواز نمینویسی، باید بگویم که موضوع تحقیقات علمی من، کشور خودم است، من کتابی نوشتم به نام «نجات ماهی: یک قصه نوروزی به زبان فارسی»، حقیقت این است که هیچ ناشر معتبری حاضر نشد که این کتاب را منتشر کند، چون این کتاب راجعبه فرهنگ ایران بود. در آمریکا و بریتانیا هیچ ناشر معتبری حاضر نیست چهره زیبا و توانمند جامعه ایران و سایر جوامع جنگزده جهان را نشان بدهد چراکه چنین تصویری منافع سیاسیشان را زیر سوال میبرد، اوضاع اینطور است که نمیتوانیم اسم ایرانی را با اعتماد بهنفس و با دید ضداستعماری بیاوریم، تبلیغات ضدایرانی بسیار شدید است و آموزش و پرورش آمریکایی ضعیف، دانشجوهای ایرانی و فلسطینی من شرمشان میشود که بگویند اهل کجا هستند و در بعضی قسمتهای امریکا ایرانیان نه تنها اسم و رنگ پوستشان را عوض میکنند بلکه بهجای نام ایران میگویند که اهل پرشیا هستند در حالی که پرشیا اسم زبان ماست، به قول پروفسور حمید دباشی پرشیا را در جهان با گربه، قالی و پسته میشناسند. در این شرایط من کتاب «نجات ماهی: یک قصه نوروزی به زبان فارسی»، را منتشر کردم و از ایران گفتم. توجه داشته باشید به این نکته که ایران پایتخت عمل جراحی زیبایی در جهان است، این فاجعهای است برای مملکت ما چراکه بچههای ما از خودشان متنفرند. خودم شخصا یک انتشارات تاسیس کردم به نام انتشارات dr.bashi و به هر قیمتی که بود کتابهایم را منتشر کردم، هزینه انتشار کتاب نجات ماهی یک قصه نوروزی از درآمد پیشفروش کتاب «ف مثل فلسطین- کتاب الفبا» تامین شد. تعدادی از مترقیان ضد جنگ حاضر شدند کتاب را پیشخرید کنند اما هموطنان خودم در کمال تظاهر به عاشق ایران بودن، اکثرا به خاطر ثروتاندوزی به آمریکا آمدهاند و در تجربه من بهعنوان نویسنده کودک اکثر ایرانیان مقیم اینجا هرگز حاضر نیستند کمترین مبلغ را برای ترویج الفبا فارسی یا چاپ کتابی غیر ایدئولوژیک بپردازند. البته جمع نمیبندم اما اکثرشان همینطوراند.
شما میگویید که داستان کورش ساختگی است، اما باید به خودمان افتخار کنیم. اگر قرار نیست که به کورش افتخار کنیم، چه چیزی برایمان باقی میماند؟
در عصر تاریک اروپا، جهان اسلام، جهان تمدن بود. وقتی که مسیحیت از راس امور کنار میرود، اروپاییان شروع به دزدیدن کارهای علمی مسلمانان میکنند. ما بخشی از امپراطوری اسلامی بودیم، بیایید فارغ از دینمان این را بپذیریم که اگر امپراطوری اسلامی و ثبات این امپراطوریها نبود، این پیشرفتها صورت نمیگرفت. حتی علم پرواز، علم طب، علم نجوم و ... را هم دانشمندان اسلامی ابداع کردند. البته همه این دانشمندان مسلمان نبودند اما زبان علمیشان عربی بود و از امپراطورهای اسلامی حقوق میگرفتند. اروپاییها نمیخواهند کسی اینها را بداند، من در سوئد درس خواندم و در کتابهای تاریخ ما یک کلمه از ایران صحبت نشده بود، جز اینکه اسکندر حمله کرد به ایران و ایران شکست خورد. وقتی من میدیدم که اینها راجع به رم و یونان حرف میزنند اما از ایران چیزی نمیگویند به عرق ملیام برمیخورد. هنوز هم که هنوز است ما بهخاطر کشفهای علمی دانشمندان ایرانی به خودمان افتخار نمیکنیم.
امپراطوریهای ایران باستان هم کارهای مثبت انجام دادند و هم کارهای منفی. در اینکه کورش اولین امپراطور جهان است هیچ تردیدی نیست، در منشوری که امروز آن را به اسم منشور حقوق بشر میشناسیم، کورش گفته من تسخیرت میکنم، نابودت میکنم و به تو تجاوز میکنم اما تو حق داری هر گرایش مذهبی و فکری داشته باشی. اینها را از روی هوا نمیگویم، تز دکترای من درباره حقوق بشر بود. حقوق بشر یک واژه لیبرال است و شرقشناسان بهخاطر دشمنیشان با اسلام- که از مسیحیت کاتولیک ریشه میگیرد- این واژه را بنا کردهاند. شرقشناسان نه فقط با اسلام بلکه با یهودیت نیز مشکل دارند. دشمنی کلیسای کاتولیک با اسلام از آنجا میآید که حضرت محمد تنها پیامبری که سندیت تاریخی دارد، لذا اسلام رقیبی قوی علیه سلطه کلیساست. دلیل بتسازی از کوروش همین اسلامستیزی و مشروعیت بخشیدن به خاندان بیربط پهلوی است که توسط حکومت بریتانیا سرکار آمده بود اگر تاریخ ما تحریف شده نبود بهجای گذشته به امروزمان افتخار میکردیم.
با احترام به تمام زرتشتیها باید بگویم که دین زرتشت که ایرانیان امروز فقط همان سه شعار معروف آن را بلدند، طبق قانون ارتودوکس خود یکی از زنستیزترین ادیان جهان است. من برای تحقیقی با پارسیان هند که خود را ایرانیان زرتشتی مهاجر میدانند صحبت کردم، اگرچه عقاید امروزی آنها از استعمار زشت بریتانیا و فرهنگ طبقاتی هند تاثیر پذیرفته است اما دینشان به آن دین زرتشتی اصیل بسیار نزدیک است و پیشوایان این مردم یکی از کثیفترین عقاید و قوانین ممکن را راجعبه بدن زن دارند. دلیل قبول شدن اسلام توسط مردم آن دوره هم در بعضی موارد همین بود اگرچه نمیتوان زور و تجاوزهای اعمال شده را نادیده گرفت، اما تاریخ را شرقشناسان نوشتهاند و این چیزها را حذف کردهاند. شرقشناسان اعراب صدر اسلام را که در واقع قبیلههای عربستان سعودی امروزی را در چشم ما بهعنوان همه عرب زبانها و مردمانی وحشی جلوه دادند، و کشفهای علمی ما که باعث شد انقلاب صنعتی اروپا بهوجود بیاید پنهان کردند و دوران تاریکی اروپا را نادیده گرفتند، ایران را به دلایل مختلف پاریس آسیا حساب کرده اما در نهایت سرمان را با پنبه بریدند، نفتمان را بردند و استقلالمان را گرفتند. یکی از ارمغانهای اسلام، الفبای عربی و علم ریاضی است. ما همه افتخارات علمی، فرهنگی، هنری و... ایران را نادیده میگیریم و فقط بر تاریخ هخامنش تمرکز میکنیم.
در کتاب «نجات ماهی: یک قصه نوروزی به زبان فارسی»، به چه چیزی پرداخته شده؟
کتاب «نجات ماهی: یک قصه نوروزی به زبان فارسی»، درباره حیوانآزاری نوشتهشدهاست. در این کتاب از رفتار با ماهی قرمز، بهعنوان حیوانات خانگی، مانند یک وسیلهای بار مصرف از دید یک کودک صحبت شده. در بخش سخنی با والدین در انتهای این کتاب، بیان میکنم که رفتار ما با ماهی قرمز با مفهوم نوروز، که تشکر از طبیعت است، در تضاد است. ایرانیان از قدیم گفتهاند، میازار موری که دانهکش است. این کتاب درباره توانمندسازی کودکان و جلوگیری از حیوان از آزاری است.
چطور شد که تصمیم گرفتید از حیوان آزاری بنویسید؟
طبق تاریخ، مردم سومر که در جایی بین ایران و عراق زندگی میکردند، اولین انسانهای متمدن تاریخ بودند. تمدن در علوم انسانی یعنی تجمع انسانها پس از خروج از غار و ایجاد مزرعهداری و دامپروری. دامپروری یکی از اصول اولیه تمدن است. ایران و عراق یکی از اولین جاهایی در دنیا هستند که در آنها تمدن ایجاد شده و ایرانیان از نظر فرهنگی با حیوانات بزرگ شدند. بچههای روستایی در طویله و کنار بچه گوسفندها میخوابیدند و تا همین امروز میتوان گفت که رابطه بین چوپان و سگ گله رابطهای احساسی است.
فکر نمیکنید که داشتن حیوان خانگی نمونهای از تفکر غربی باشد؟
من با اصل غرب و شرق مشکل دارم. مطالعات پسااستعماری غرب و شرق را چیزی نسبی میداند. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم استعمار وجود دارد، آمریکا و انگلیس عاشق ما نیستند، آنها صرفا میخواهند از بازار ما استفاده کنند. ما نباید از اصطلاح خاورمیانه استفاده کنیم، منطقه ما خاور کشور بریتانیاست، همین است که این اصطلاح رایج شده. شاید خیلی از مردم حرف من را دوست نداشته باشند و بگویند که این حرفها، حرفهایی است که دولتمردان میزنند اما موضوع اینجاست که انقلاب جمهوری اسلامی برپایه ایدههای پسااستعماری صورت گرفته است. این ایدهها از زمان ماجرای تحریم تنباکو میان مردم شکل گرفت. البته که مدل سگ داشتن در شمال تهران و حمل کردن سگها در کیفهای گوچی مثال بارزی از تفکر سرمایهداری است. زمانی در اروپا اگر کسی برنزه بود میگفتند که او کارگر است، وقتی که طبقه کارگر مجبور شدند برای کار به درون ساختمانها بروند، رفتن به سفرهای خارجی و برنزه شدن، تبدیل به نماد قشر مرفه شد. البته که اروپا برخلاف آمریکا هنوز اندکی سوسیالیستی است.
چطور میتوانیم با تفکر سرمایهداری مبارزه کنیم؟
با پایبند بودن به اصول انساندوستی و بشر دوستی. بنی آدم اعضای یک پیکراند ....
برای انتشار کتاب «نجات ماهی: یک قصه نوروزی به زبان فارسی»، مجبور به تاسیس انتشارات خودتان شدید. کمی از این قضیه برایمان بگویید.
کتاب «نجات ماهی: یک قصه نوروزی به زبان فارسی»، با اینکه راجعبه محیط زیست بود اما توسط ناشران آمریکایی قبول نشد. وقتی که علتش را جویا شدم فهمیدم داستانهایی که راجع به کشورهای اسلامی نوشته میشوند یا باید اسلامستیزانه باشند، یا چیزی باشند در سبک داستان آذر نفیسی. همین شد که تصمیم گرفتم، با درآمدی که از پیشفروش کتاب «ف مثل فلسطین- کتاب الفبا» به دستم رسیده بود، کتاب نجات ماهی: یک داستان نوروزی را توسط انتشارات dr.bashi که برای خودم است عرضه کنم.
چاپ این کتاب در ایران به کجا رسیده است؟
من به ایران آمدم و کتابم را برای بچهها خواندم، و در حال حاضر در حال مذاکره با کودکان پرورش فکری هستم تا کتابهایم را در اینجا چاپ و کتابهای کانون را در آمریکا منتشر کنم.
ظاهرا پس از انتشار کتابهایتان، گروههای صهیونیستی حملاتی به شما کردهاند. این حملات از چه طریقی صورت میگیرد؟
از طرق مختلف. اولا که رسانه شما چندبار گفته است که یهودیها به من حمله کردند، اتفاقا یهودی خیلی هم از من حمایت کردند. کسانی که به من حمله کردند صهیونیست بودند. پس از چاپ کتاب «ف مثل فلسطین- کتاب الفبا»، من را به حماس و حزبالله نسبت دادند، خواستند که من را توسط FBI مورد پیگرد قرار دهند. صهیونیستها کتابفروشیهایی که این کتاب را عرضه میکردند تهدید شدید و خشونتآمیز میکردند و آنها را مجبور به توقف فروش کتاب میکردند. کار به جایی رسید که در اولین رونمایی از کتاب من در یک کتابفروشی مستقل نیویورکی، پلیس نیویورک مجبور به آمادهباش اطراف کتابفروشی شد و من از ترس بچههای خودم را نبردم. آخرین اتفاقی که برایم افتاد این بود که پس از دعوت شدنم از طرف گروه آزادیخواه یهودیان ضدصهیونیست به یک کتابخانه دولتی نیوجرسی، کتابخانه را تهدید کردند و مراسم لغو شد. در یکی از مراسم، پس از شروع مراسم، محوطهای که مراسم در آن اجرا میشد توسط گروه صهیونیستی jewish defense league که در فهرست گروههای تروریستی است، تهدید شد و برنامه بهم ریخت و این ضد قانون اساسی و آزادی بیان در امریکاست.
چطور میتوانیم مردم مجامع اروپایی و آمریکایی را از واقعیتهای جامعه خود آگاه کنیم؟
باید بگوییم مجامع جهان چون تاریخنویسان شرقشناس قدرتی دارند، که یک ژاپنی همان تفکرات ضداسلامی و ضد ایرانی را دارد و مغزش استعمار زده است. راه اول تشکیل رسانههای بیطرفی مانند الجزیره است، الجزیره رقیب سرسخت رسانههای آمریکا است .بیطرف به این معنا که، الجزیره حتی از خاندان سلطنتی قطر انتقاد میکند اما bbc، فقط از خاندان سلطنتی بریتانیا تمجید میکند. بریتانیاییهای مترقی امروزی اکثرا از اینکه در رسانهها راجعبه مسائلی پیش پا افتادهای مانند مسائل خانواده سلطنتی صحبت میشود خجالت میکشند.
راه دوم همان راهی است که من سراغ آن رفتهام، آن هم اینکه با داستانهایم کاری کنم که به بچههای مناطق محروم توجه شود و آنها خودشان را در رسانهها ببینند تا از خودشان متنفر نباشند. ما باید از کودکی فرهنگ بچهها را شکل بدهیم و به آنها بگوییم که مسلمانها این آدمهایی نیستند که رسانه نشان میدهد. راه بعدی این است که ما قصههای خودمان را مانند قصهها و افسانههای یونان جهانی کنیم. هدف زندگی من این است که بچه ایرانی دیگر از خودش متنفر نباشد. حمایت از فلسطین کاری است که خیلی از بزرگان ما، از سهراب سپهری تا مشیری، آن را انجام دادهاند. در دانشگاه شهید بهشتی به من گفتند که نوشتن از بچه فلسطینی بهجای بچه ایرانی نشاندهنده وسعت قلب من است، اما من وسعت قلب ندارم، این وظیفه من است که از مظلوم دفاع کنم و امن میخواهم در ادبیات تنوع بهوجود بیاورم.
نظر شما