کتاب «آدمهای عادی پرواز نمیکنند» اثری است عاشقانه که در اوج اقتدار حزب کمونیسم در بلغارستان نوشته شده است.
کتاب «آدمهای عادی پرواز نمیکنند» مشتمل بر داستانهای «مانع» و «یک روز پاییزی در شاهراه» است. «مانع» همانطوری که از نامش برمیآید داستانی درباره بنبستها و چارچوبهاست. این داستان روایتی است از تلاش یک انسان برای برقراری هارمونی میان باورهای منطقیاش با آنچه میبیند و زیست میکند. در ابتدای داستان «مانع» میخوانیم:
« تنهایی؛ حسی که پیش از این برایم بیگانه و نامفهوم بود؛ شبها مرا در خود میفشارد. این حس معمولا نیمهشبها به سراغم میآید، هنگامی که گویا هر آنچه زندهاند، میمیرند و سروصداها خاموش میشوند. در چنین لحظههایی، از بس صدای نفسهای نزدیک کسی را میشنوم،حس میکنم، میان آروارههای حیوان درندهای گیر افتادهام.»
«آدمهای عادی پرواز نمیکنند» داستان مردی به نام آنتوان است در ابتدای چهل سالگی، آهنگساز معروف کشورش، آدمی تودار، منطقی و محکم. از همسرش جدا شده، نیازمند محبت است ولی در جستجوی محبت نیست.
داروتیا دختری است متفاوت از دیگران. کودکی دشواری را با ناپدری پشت سر گذاشته و پزشکها تشخیص دادهاند که او مانند دیگران نیست. بیمار است. دیوانه است. از نشانههای دیوانگیاش یکی هم این که به طوری بیانناپذیر میتواند افکار دیگران را بخواند. آنتوان و داروتیا، شبی به صورت اتفاقی آشنا میشوند. در یک سو، دختری با تواناییهایی حیرتانگیز و در سوی دیگر، مردی منطقی، با فرهنگ و هنرمند که گرم و سرد روزگار را چشیده و بهسادگی به هیجان نمیآید.
«مانع» داستانی است در مورد بنبستها و چارچوبهایی که آدمی برای خود ایجاد میکند. از قرار معلوم، موسیقی، انعطافپذیرترین نوع هنر برای تفسیر است و هنرآفرینان این عرصه، لابد صاحبان انعطافپذیرترین و نیرومندترین قدرت ممكن تخيل. اما وقتی ذهن آدمی چارچوببندی شده باشد، حتی با استعدادترین هنرمند نیز تلاش میکند آنچه را با چشم میبیند با معیارهای حکشده ذهنش میزان کند و اگر دیدههایش با آن معیارها برابر نباشند، یا در این گمان میافتد که عقلش را از دست داده است یا فکر میکند چیزی در دنیای پیرامون سر جایش نیست.
پاول وژینف، قهرمان مرکزی داستانش را در برابر پدیدهای خارقالعاده قرار میدهد: در برابر دختری که میتواند پرواز کند. نه در خواب، در بیداری و در برابر چشمهایی شاهد. «مانع» حکایت تلاش این هنرمند است برای برقراری هماهنگی میان باورهای منطقیاش با آنچه میبیند و تلاش دختری با تواناییهای فوق بشری برای تشویق مردی هنرمند که پرواز را تجربه کند. این داستان در سال ۱۹۷۶ در اوج اقتدار حزب کمونیست بلغارستان نوشته و منتشر شده است.
این نخستین بار است که اثری از این نویسنده در ایران منتشر می شود. در این کتاب، داستان بلند «مانع» و داستان کوتاه «یک روز پاییزی در شاهراه» را میخوانید.
کتاب داستانی «آدمهای عادی پرواز نمیکنند» نوشته پاول وژینف با ترجمه حضرت وهریز در 142 صفحه و تیراژ 1000 نسخه در سال 1397 به قیمت 19000 تومان از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر شده است.
نظر شما