امروزه کارگاههای داستاننویسی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان زیادی در سطح کشور برگزار میشود و افراد زیادی از این کارگاهها استقبال میکنند، به نظر شما چقدر از این کارگاهها، واقعا مفیدند و خروجی آنها قابل قبول است؟
مریم جلالی: دید من قدری نسبت به کارگاهها انتقادی است. وقتی به هدف برگزاری این کارگاهها نگاه کنیم میبینیم افرادی که این کارگاهها را برگزار میکنند، چند دستهاند یا میخواهند کار فرهنگی انجام دهند یا کار اقتصادی یا برای سرگرمی این کار را انجام میدهند و عدهای هم شعارهای کلیشهای مثل حفظ هویت ملی را مطرح میکنند. عجیب این است که در دو-سه سال اخیر کارگاههای بیشماری از سوی افراد غیرحرفهای درحال برگزاری است حتی برخی مراکز علمی کاربردی با گرفتن مبالغی، کارگاههای چگونه نویسنده شویم؟ یا چگونه مهارت خود را افزایش دهیم؟ برگزار میکنند و سودجوییهایی انجام میشود که میتواند در اثر سست بودن اقتصاد یک نظام باشد. البته فعالیتهایی از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برگزار میشود و خروجیهای خوبی هم داشته است که من با آنها موافقم. اما به طورکلی به نظر من در این زمینه، تکنیک 20 درصد میتواند موثر باشد و 80 درصد تجربه و مهارت است.
معصومه یزدانی: قبل از اینکه به کلاسهای داستاننویسی بروم، علاقه زیادی به ادبیات داشتم و در تنهایی خودم مینوشتم. تا اینکه در سال 1389 فکر کردم واقعا باید در کلاسهای داستاننویسی شرکت کنم و در چندین کلاس شرکت کردم که بازدهی کاملا متفاوتی برای من داشتند. مثلا در یکی از این کارگاهها درباره مکتبهای ادبی و سبکهای داستاننویسی نویسندگان بزرگ صحبت میشد و در آخر تمرینهای کلاسی به ما داده میشد. یا کلاس دیگری رفتم که مدرس آن سبک داستاننویسی خاصی را آموزش میداد و از همه شرکتکنندگان میخواست طبق آن سبک و قواعد بنویسند. بعد از این تجربهها به کارگاه آموزش داستاننویسی فریدون عموزاده خلیلی رفتم که در آنجا روش آموزش کاملا برعکس کلاسهای قبلی بود و از ما خواسته نمیشد مثل کسی بنویسیم و هرکسی آنطور که فکر میکرد درست است و دوست داشت، مینوشت و تئوریهای داستاننویسی و مکاتب ادبی دیگر مطرح نمیشد و تجربه خیلی خوبی بود. حتی تجربه اینکه نویسنده کودک و نوجوان شوم هم از این کلاسها شکل گرفت چون در کلاسهای قبلی برای بزرگسالان مینوشتم و فقط یک کار در حوزه کودک و نوجوان نوشته بودم و هیچوقت فکر نمیکردم روزی نویسنده کودک و نوجوان شوم و دیگر در حوزه بزرگسال قلم نزنم. اما وقتی تنها کاری که در حوزه کودک و نوجوان نوشته بودم را سر این کلاسها خواندم وارد این مسیر شدم و در کلاسهای دیگری شرکت کردم. درواقع هرکدام از کارگاههای مختلفی که شرکت کردم، چیزی برای یاد دادن داشت اما در کلاسهای اتاق تجربه توانستم سبک خودم را پیدا کنم و به روش خودم بنویسم.
سمیرا قیومی: شروع تجربه من در داستاننویسی کمی متفاوت است. وقتی از 12 سالگی شروع به نوشتن کردم از طریق خانواده با کانون پرورش فکری آشنا شدم و در کارگاههای ادبی شرکت میکردم و این آموزش ادامه داشت تا اینکه از سن 19 سالگی شروع به برگزاری کارگاههای ادبی و کلاسهای شعر و داستان برای بچهها کردم و در کنار آن خودم هم در کارگاههای آموزشی شرکت میکردم. تفاوت سبک مدرسان در کارگاههای مختلف برای من ملموس بود. اما اینکه بدل کارگاههای داستاننویسی وجود دارد نشان میدهد که این کارگاهها هم ضرورت دارد و هم کاربرد دارد.
برخی معتقدند که نمیتوان از طریق کارگاههای داستاننویسی، نویسنده پرورش داد و نویسنده باید به صورت ذاتی استعداد و توانایی این کار داشته باشد، به نظر شما آیا نویسندگی قابل آموزش است؟
مصطفی خرامان: اینکه نویسندگی قابل آموزش است یا نه، موضوع بحث نویسندگان زیادی است و برخی با آن موافق و برخی مخالفاند. اگر بخواهیم کمی علمیتر به این موضوع نگاه کنیم، مثلا ویلیام فاکنر معتقد است 99 درصد تلاش است که از یک نفر نویسنده میسازد و یک درصد استعداد تاثیر دارد. ری بردبری نیز معتقد است وقتی کسی که میخواهد داستان بنویسد تنها راهش تمرین زیاد است مانند دوندهای که روزی هفت ساعت تمرین میکند که مثلا دو 100 متر را در مدت 7 ثانیه بدود. بنابراین اگر استعداد هم داشته باشید باید تمرین کنید. بر این اساس اگر ما بخواهیم تمرین کنیم باید قواعد تمرین کردن را بلد باشیم و این کارگاههای داستاننویسی هستند که به ما قواعد تمرین کردن را یاد میدهند. و با تمرین و تدام کار بهتر میشود. چیزی که مسلم است تمرین کردن و زیاد نوشتن میتواند راه نجاتی برای تربیت نویسندگان باشد و کلاسهای داستاننویسی میتواند نویسندگان جوانتر را تشویق کند تا داستانبنویسند و داستانشان را در جایی بخوانند تا مورد نقد قرار گیرد.
این کلاسها چقدر در رشد و پرورش استعداد علاقهمندان به داستاننویسی موثر است؟
مصطفی خرامان: ما در حال حاضر جلسه داستانکوتاه داریم. در این کلاس نمیگوییم شخصیتپردازی و ایدهپردازی چگونه است و در اغلب موارد داستان میخوانیم و نقد میشود. البته قبل از اینکه داستان بخوانیم نکاتی درباره داستان بیان میکنیم با فرض اینکه افرادی که در کلاس حضور دارند نویسندهاند و نکاتی را با تمرین و تکرار میآموزند. و بعد از گذشته بیش از یکسال از این جلسات میبینیم پیشرفت زیادی کردهاند و داستان اولشان با داستان دومشان قابل مقایسه نیست پس یک مدلش این است که داستان بنویسیم، داستانمان را بخوانیم و نقد شود تا ایرادهای آن را بفهمیم و آنها را برطرف کنیم. مدل دیگر کارگاههای داستاننویسی این است که طرح درسی از سوی مدرس ارائه میشود. بنابراین تمام جلساتی که با مدلهای مختلف برگزار میشود میتواند موثر باشد. چون بعد از اینکه افراد وارد این دورهها میشوند در نهایت که کارگاه تمام میشود چیزی نوشتهاند و میتواند تائیدکننده تاثیرگذاری این کارگاهها باشد.
با توجه به تنوع سبکهای آموزشی که در کارگاههای آموزشی داستاننویسی ارائه میشود، کدام مدل کارگاهها را در پرورش خلاقیت و استعداد نویسندگان نوقلم موثرتر میدانید؟
معصومه یزدانی: من با انتشارات علمی و فرهنگی همکاری میکنم. در آنجا کارگاههای داستاننویسی برگزار میشود. براساس تجربهای که هم به عنوان شاگرد از حضور در این کارگاهها دارم و هم تجربهای که در اثر بازدید از کارگاههای داستاننویسی کسب کردهام به نظر من کارگاههای داستاننویسی برای نویسندگان نوقلم خیلی لازم است اما شیوه برخورد خیلی مهم است. اگر قرار باشد کسی نویسنده شود کلاسی موثر است که فرد در آنجا بتواند مدل نوشتن و سبک خودش را پیدا کند و خلاقیت فردیاش شکوفا شود و استاد بتواند استعداد شاگردش را شکوفا کند. ارتباط دوسویه شاگرد و استاد در این زمینه خیلی موثر است و استاد میتواند شاگرد را تشویق کند راه خودش را پیدا کند و ترس را کنار بگذارد و نگاه ماجراجویانه داشته باشد.
به نظر شما کارگاههای آموزش داستاننویسی چه نقاط ضعفی دارند؟
سمیرا قیومی: براساس تجربه عملی که داشتهام در بسیاری از کارگاهها مانند اتاق تجربه، خیلی از بحثها تکراری است. اما اتفاقی که باید در این کارگاهها بیفتد این است که مدرس سعی کند از بحثهای تکراری بپرهیزد و شیوه آموزشیاش را به روز و جدید کند. وقتی مدرس با چنین شیوهای پیش برود، ذهن شاگردان مدام در حال مرور داستانهایی است که قبلا نوشتهاند و ضعفهای خود را شناسایی کرده و برطرف میکنند. من همیشه مواردی که در کارگاههای داستاننویسی یاد میگیرم، براساس سن مخاطبم در کلاسهای داستاننویسی که در کانون پرورش فکری برگزار میکنم، تنظیم میکنم و به آنها آموزش میدهم و تقریبا نقش واسطه را ایفا میکنم. موضوع بعدی انجام کارهای کارگاهی در این دورهها است. به عنوان مثال من چندین دوره در کارگاههای اتاق تجربه شرکت میکنم. اما من و دوستانم معتقدیم اولین دوره کارگاه بهترین دوره بود. چون به معنای واقعی کار کارگاهی انجام میدادیم، در کارگاه، داستان مینوشتیم و همانجا میخواندیم و نقد میشد. البته در کارگاههای بعدی هم این اتفاق میافتد ولی چون بچهها رمانها و طرحهای خودشان را دارند فرصت زیادی برای انجام کار کارگاهی وجود ندارد، درحالیکه این بخش خیلی ضروری است. درواقع یکی از آسیبهای این کارگاهها این است که معمولا مدرسان طرح درسی را آماده کرده و طبق آن پیش میروند و مثل سیستم آموزشی یک متکلم وحده در کلاس وجود دارد که چندان اثربخش نیست.
نویسندگانی حرفهای زیادی داریم که به صورت خودجوش نوشتهاند و کم کم نویسندگانی حرفهای شدهاند، آیا برای نویسنده شدن باید حتما کلاسهای آموزش داستاننویسی را گذراند؟
معصومه یزدانی: درگذشته شاید کسی با تلاش فردی میتوانست موفقیتی کسب کند اما الان واقعا نوشتن یک فن است و بدون آموزش و یادگیری و شاگردی کردن، نمیتوان نویسنده موفقی شد. حتی افراد بااستعداد هم نیاز به آموزش دارند تا بتوانند آن آموزش را به درستی بروز دهند. باید توجه داشت مخاطب امروز با مخاطب دیروز کاملا تفاوت دارد و باتوجه به دسترسی که مخاطب امروز به رسانههای دیجیتالی دارند از نویسنده توقع داستان پرداختشدهتر و شستهرفتهتری دارند. از یک سو موج ترجمه وجود دارد و بازار پر از کتابهای ترجمهای شده است. همه این عوامل سبب میشود دیگر امروزه کسی نتواند بگوید من در خلوت خودم مینشینم و داستانهای خوب مینویسم. اگر آموزش نبینند و کسی ایرادهای داستانهایشان را نگیرد، نمیتواند به تنهایی استاد شود. بنابراین در ادبیات کودک و نوجوان امروز واقعا شرکت در این کارگاهها لازم است و اگر کسی آموزش نبیند ممکن است یک یا دو کتابش هم چاپ شود اما میماند و پیش نمیرود حتی این آموزشها نباید مقطعی باشد و باید تداوم داشته باشد چون امروزه مخاطب کودک و نوجوان خیلی جلو است و نویسنده نباید از این رقبای قدر عقب بماند. البته از سویی همه این کلاسها هم خوب نیستند، شاید بازاری نگاه کردن به آن از سوی برخی موسسات بد باشد اما کسی که جستوجو گر باشد این کلاسها را یک نوع سکوی پرتاب اولیه میداند. آموزش بد دیدن بهتر از آموزش ندیدن است.
مریم جلالی: من مخالف بحث آموزش نیستم، چون نگاه من به موضوع نگاه آکادمیک است اما غافل بودهایم از اینکه زبانخوانی با زباندانی فرق میکند. زباندانی مهارتی است که در اثر تجربه بدست میآید اما زبانخوانی مهارتی است که از طرق آموزش مستقیم ایجاد میشود و کلاسهای داستاننویسی موجود زباندانی را پیش میبرند و هیچ اشکالی هم ندارد و اصول و پایهها را بیان میکند اما نباید انتظار داشته باشیم از این کلاسها یک نویسنده حرفهای بیرون بیاید. متاسفانه افرادی که از این کارگاهها بیرون میآیند فکر میکنند تمام اصول و قواعد داستاننویسی را آموختهاند و استاد شدهاند. از مسائلی که همیشه برایم در این حوزه سوال بوده این است که ما اصول نویسندگی را از «هست»ها درآوردهایم و عناصر و مولفهها از آن چیزی که خلق شده بیرون کشیده شده، نه از «بایدها و نبایدها» و این خودش ماهیت خلاقیت را معنادار میکند اما وقتی آموزش مطرح شود و میزان آن از 20 درصد بالاتر رود، ممکن است جلوی خلاقیت را بگیرد، چون در اینجا مدرس است که میگوید چگونه بنویس و به جای ماهیگیری، ماهی خوردن را به شاگردان میآموزد. به نظر من این 20 درصد میتواند آموزش تکنیکهای اصولی به فرد باشد اما وقتی از آن فراتر رویم و به او بگوییم چگونه بنویس، استقلال فکر او را از او گرفتهایم.
سمیرا قیومی: اما باید توجه داشت بهترین کلاسها کلاسهایی نیستند که صرفا تکنیکها را به علاقهمندان یاد میدهند، بلکه کلاسهایی هستند که فرصت تجربه کردن به آنها میدهند تا بتوانند راه خود را بیابند.
مصطفی خرامان: در هیچ کلاس داستاننویسی به افراد زباندانی آموزش داده نمیشود. توصیه ما به آنها این است که کتاب بخوانند و لیستی به آنها میدهیم که چه کتابهایی بخوانند تا زباندانی را یاد بگیرند. ما فقط تکنیکهایی که در طول سالیان طولانی، در رمانهای مختلف استفاده شده است و اصول داستاننویسی هستند را با مثالهای مختلف برای آنها بیان کنیم و به آنها تکنیک یاد میدهیم. ما به شاگردان نمیگوییم چه سوژهای را انتخاب کنند ما به آنها یاد میدهیم برای روایت این سوژه چه زاویه دیدی را انتخاب کنند. و این یاد دادن تکنیک مانعی برای رشد و شکوفایی خلاقیت نویسنده نیست. مشکلی که همه افرادی که در کارگاههای داستاننویسی مطرح میکنند، اعم از نوقلم، نویسنده باسابقه و بیسابقه، یدا کردن ایده است و ما در این کارگاهها تکنیکهای ایده پیدا کردن را به آنها یاد میدهیم. و ما در این کلاسها نمیخواهیم ذوق کسی را پرورش دهیم فقط تکنیک به آنها میآموزیم. کتاب خواندن میتواند به پرورش ذوق نویسندگان کمک کند اما اگر تکنیکها را یاد نگیرند نمیتوانند ذوقشان را هم پرورش دهند. مسلما در کارگاههای داستاننویسی جای پرورش ذوق نیست. من نگران اینکه افراد بیسواد و بیتجربه کارگاه برگزار کنند، نیستم چون مخاطب متوجه میشود چه کلاسی برایش کاربردی است.
آثاری که از کارگاههای مختلف داستاننویسی بیرون آمده را چگونه ارزیابی میکنید، چقدر این کتابها توانستهاند در حوزه ادبیات کودک و نوجوان موفق باشند؟
مصطفی خرامان: ما نمیتوانیم تحلیل کنیم کدام کارگاه خوب یا بد است. هروقت توانستیم از بین شرکتکنندگان این کارگاه 10 تا نویسنده خوب شناسایی و معرفی کنیم، میتوانیم بگوییم این کارگاه فایدهای داشته است. نمیتوانیم آثار خوب و قابل طرح را مبنا قرار دهیم چون تعریفها نسبی است. مبنای ما میتواند نویسندگانی باشد که این کارگاهها را برگزار میکنند. اگر از بین کارگاههایی که یه نویسنده برگزار کرده است بتوان 5 نویسنده جوان که آثار خوب و قابل توجهی تولید کردهاند، پیدا کرد، میتوان گفت این مدرس، فرد موفقی در حوزه آموزش داستاننویسی است. بنابراین بهتر است آثار را در درازمدت بررسی کنیم. مثلا اگر موسساتی که دفتر نشر هستند ولی در قالب پروژههایی کارگاههای تولید رمان هم دارند را بررسی کنیم میبینیم که خروجی برخی از این کارگاههای رمان، آثار قابل توجهی نیست اما خروجی برخی از آنها مانند پروژه رمان نوجوان کانون پرورش فکری قابل توجه است. بنابراین هردوی این موسسات رمان تولید کردهاند و کار قابل توجهی انجام دادهاند اما نمیتوانیم بگوییم افرادی که رمان قابل توجهی تولید نکردهاند، ناموفق بودهاند، اینها راهشان را درست انتخاب نکردهاند.
مریم جلالی: هیچکس نبوده که شب بخوابد و صبح به یک نویسنده حرفهای تبدیل شده باشد حتی وقتی روند کار افرادی که نامزد جایزه جهانی هانس کریستین اندرسن شدهاند را بررسی میکنیم، میبینیم آنها مسیر رشد را به تدریج و به مرور زمان طی کردهاند و به روز شدهاند. نباید مبنا را تولید اثر موفق بگذاریم مبنا را آثاری قرار دهیم که از سوی افرادی که در این کارگاهها شرکت کردهاند، نوشته شده و ناشری حاضر شده روی آن اثر سرمایهگذاری کرده و آن را منتشر کند. و این نشان میدهد که کار قابلیت داشته است. اما اینکه چقدر مسیر تکامل را طی کنند، به همت افرادی بستگی دارد که در این راه گام گذاشتهاند و اینکه چقدر علاقه دارند و پیگیری میکنند.
با توجه به بررسیهایی که روی آثار منتشر شده در حوزه کودک و نوجوان انجام دادهاید، آثاری که از سوی نویسندگان جوان و نوقلم در دهه اخیر منتشر شده است را چگونه ارزیابی میکنید؟
مریم جلالی: من برخی از این آثار را به شکل حرفهای خواندهام و فکر میکنم تمام ماجرا مربرط به افرادی میشود که وظیفه آموزش دادن را بر عهده گرفتهاند. اگر آموزش ضعیف باشد محتوای خروجی ضعیف است و طبیعتا ذائقه مخاطب را ضعیف میکند اما اگر آموزش قوی باشد قطعا کارهای بهتری درمیآید. معمولا افراد نوقلمی که در سطح قویتری گام برمیدارند عجلهای در چاپ کتابشان نمیکنند وکتابشان را با تئوریهایی که به آنها گفته شده، مقایسه میکنند. اما در هر صورت، در حال حاضر ما نویسندگان جوان زیادی داریم که وقتی کتابهای برخی از آنها را میخوانیم با نقاط ضعفی روبهرو میشویم که نشان میدهد نویسنده خیلی حرفهای نیست. به نظر من بهتر است، افرادی که آموزش میدهند حرفهای باشند و نویسنده ضعیف پرورش ندهند چون به ذائقه مخاطب آسیب میزند. ورود افراد غیرحرفهای آسیب بزرگ دیگری که میزند هدر رفتن سرمایههاست از مخاطب اصلی که مصرفکننده است گرفته تا مخاطب ضمنی و اعضای این چرخه مانند ناشر که آسیب کلانی میرساند.
مصطفی خرامان: اگر بگوییم افراد حرفهای بیایند و آموزش دهند مسالهای که بوجود میآید این است که ما شاید حدود 30 نویسنده حوزه کودک و نوجوان داشته باشیم که سالهاست قلم میزنند و تجربه زیادی داشته باشند. آیا همه اینها میتوانند کلاس داستاننویسی برگزار کنند؟ اگر بگوییم نمیتوانند، ممکن است بگویند شما چکارهاید که اظهار نظر میکنید؟ از سویی باتوجه به اینکه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی این کار را انجام نمیدهد و این کارگاهها غالبا از سوی ناشران بخش خصوصی برگزار میشود، میتوان براساس خروجی هرکدام از این کارگاهها، قضاوت کرد که چه افرادی توانایی این کار را دارند چون بخش خصوصی به دلیل سرمایه و هزینهای که میپردازد، کارگاهها وخروجی آنها را بررسی میکند و اگر ضعیف باشند یا مدرس را تغییر میدهد یا کارگاه را تعطیل میکند. نشر در حال حاضر یک صنعت است و راه خودش را میرود به همین دلیل تعارف بردار نیست و در مقابل عملکرد ضعیف واکنش نشان میدهد. اگر ناشری غیرحرفهای کتابهای ضعیف چاپ میکند و در اثر تبلیغات بالا مخاطبان آن کتابها را میخرند، به ذائقه مخاطب ضربه وارد میکند و آنها را دلزده میکند.
چقدر مطالعه کتابها و منابعی که در زمینه آموزش داستاننویسی اعم از تالیف و ترجمه در کشور وجود دارد، برای آموختن راه و رسم داستاننویسی به علاقهمندان مفید است و آیا اصلا مطالعه این کتابها توصیه میشود؟
معصومه یزدانی: خواندن هرکتابی خوب است. حتی مطالعه یک کتاب بد ممکن است شخصی را دلزده کند اما میتواند پلهای باشد تا به سراغ کتابهای بهتر رود. به نظر من خواندن کتابهای آموزش داستاننویسی بد نیست اما شخصا یکی دو مورد نصفه و نیمه خواندم و رها کردم چون کتابها فقط تئوریها را میگویند. دانستن تئوری خوب است اما کسی را نویسنده نمیکند. وقتی در کلاس شرکت میکنم مجبورم بنویسم و این نوشته از سوی افراد حاضر در کلاس و استاد نقد میشود و ایرادهای آن مشخص میشود و به تدریج قلم من بهتر و تواناتر میشود. کسی که بخواهد در عرصه نوشتن بماند باید شاگردی کند و به دنبال استادی باشد که استعداد نویسندگیاش را شکوفا کند. به نظر من کلاسها لازم است حتی اگر بد باشد، ما نوپا هستیم و نیاز به آموزش داریم.
سمیرا قیومی: البته مطالعه این منابع در کنار کلاسهای داستاننویسی میتواند حالت مکمل داشته باشد. اما درباره ضرورت این مساله باید توجه داشت این کتابها بدون نمونه نمیتوانند برای مخاطب کاربردی باشند. وقتی مثال زده میشود برای فلان تکنیک فلان کتاب مناسب است با خواندن آن کتابهای داستان میتوان به عمق مطلب پی برد. این کتابها از این نظر که مخاطب را روشن میکند که باید کتابهای فراولانی بخوانند تا نویسنده شوند، خوب است اما به نظر من هنوز هم وقتی کتابهایی مانند «الفبای داستاننویسی» محمدجواد جزینی یا «کتاب کوچک داستاننویسی» فریدون عموزاده خلیلی منتشر میشود و اینقدر خوانده میشود یعنی هنوز نمونههای بهتر که ساده و صمیمی داستاننویسی را آموزش دهد، نداریم. و جا دارد کتابها و منابع بهتری در این زمینه منتشر شود.
مصطفی خرامان: خواندن کتابهای تئوری کار سختی است و مثالهایی دارد که وقتی میخواهیم این کتابها را تا پایان بخوانیم باید 20 کتاب دیگر را هم بخوانیم تا بفهمیم منظورش چه بوده و خیلیها حوصله این کار را ندارند. حسن این کارگاهها این است که مثلا در زمینه موضوع مورد نظر مانند زاویه دیدف مدرس یک کتاب 200 صفحهای را در یک جلسه خلاصه میکند و با مثال و تمرین ارائه میدهد. درواقع کارگاهها مخاطبان را راهنمایی میکند و تکنیکها را به آنها میآموزند بدون اینکه وقت زیادی صرف شود.
محافل دانشگاهی و علمی چقدر در زمینه تربیت افراد ماهر و متخصص در حوزه ادبیات کودک اهتمام دارد و چقدر موفق بوده است؟
مریم جلالی: دانشگاه قصد ندارد که نویسنده تربیت کند شاید پژوهشینویس باشند ولی کمتر در حوزه نویسندگی فعالیت میکنند. بنابر گفته دکتر کزازی، زباندانی دانش شناخت یک موقعیت زبانی است و زبانشناسی نیست و الزاما کسی که زباندانی میداند، نویسنده نیست و فقط دانش و تکنیکها را میشناسد و برمبنای آن اصول درباره کتاب نظر میدهد. البته افرادی که زبانخوان بودند و زباندانی بلد بودند بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه به سراغ نویسندگی رفتهاند. ما واحد درسی مبنی بر آموزش داستاننویسی نداریم اما احساس کردیم دانشجویان باید در این زمینه اطلاعات داشته باشند و از نویسندگان درخواست کردیم و کارگاه برگزار کردیم. کارگاههای ما در چارت درسی قرار ندارد و آموزشهای فوق برنامه داریم تا زمان بیشتری را برای ارزیابی و نقد بگذارند. دانشجویان خیلی از این دورهها استقبال میکنند و علاقه زیادی دارند. همه ما به طور کلی داریم خیابان را هموار میکنیم برای آموختن و اموزش و خروجی این اموزشها میتواند متدهای جدیدی را در اختیار پژوهشگران قرار دهد تا آنها را دستهبندی و نظامبندی کرده و در منابع درسی قرار دهند.
نظر شما