رمان تاریک ماه نوشته منصور علیمرادی که در سال 93 برگزیده جایزه هفت اقلیم شد، با بکارگیری المانهای اسطورهای داستان مردی عاشقپیشه را تعریف میکند، فروغ اولاد اسطورهشناس و منتقد ادبی یادداشتی را درباره این رمان در اختیار ایبنا قرار داده است.
علیمرادی کتاب را بر مبنای سفر اودیسه وار میرجان نهاده است. اودیسهای در زمان و مکانی دیگر. او در بهرهگیری از اساطیر موفق بوده و با مهارت تمام اساطیر را در بافت زندگی مردم آن دیار به تصویر کشیده است. مردمی که زمان بر آنها نگذشته است و هنوز با باورهای اساطیری زندگی می کنند. آنان برای اثبات بیگناهی خود باید از آتش بگذرند و این همان ور (آزمون) آتش در اسطوره سیاوش است. مثال دیگر بیابانی است که میرجان آواز پریان را میشنود، همانند آواز سیرنها در اسطوره اودیسه، میرجان میخواهد بیاختیار به سوی آنان برود، مرد همراهش میداند که پریان او را هلاک خواهند کرد، تمام سعی خود را میکند و به سختی جلوی او را می گیرد. حوادثی که سرنوشت پیش پای میرجان میگذارد، استفاده از اساطیر و سنتهای عشایر و روستاهای سیستان و بلوچستان، تعلیقها و پایانبندی هنرمندانه، تاریک ماه را در میان رمانهای معاصر شاخص میکند.
چند صفحه اول کتاب را که پیش رفتم، با خودم گفتم تو ماهانی میرجان. ماهان مصری هفت پیکر نظامی گنجوی. بهرام گور در گنبد پیروزه رنگ مینشیند و دختر پادشاه اقلیم پنجم برایش افسانه میگوید. افسانه ماهان مصری. ماهان و میرجان هر دو ربوده میشوند. ماهان را دیو میرباید و میرجان را یاغیها. هر دو مرد عاشق زن هستند و زندگی آرام. هر دو مرد در بیابان آواره میشوند. هر دو مرد با خود واگویه دارند و مویه از بخت شومشان. هر دو مرد به هیچ کس نمی توانند اعتماد کنند. ماهان به هر کسی اعتماد میکند و با او همقدم میشود، دیو از آب درمیآید و میرجان نیز از همه جا رانده میشود. یاغیها چونان هیلا و غیلا، در پی اویند. از خانه و خانمان خویش رانده میشود، در پی عشقی ناکام ایلی را که به او پناه برده است، ترک میکند و سرانجام همه اعتمادهایش ویران میشود. کوه و بیابان و آدمهای ناشناس میرجان را احاطه کردهاند، ماهان را نیز شباهنگام در بیابانی خوفناک دیوها احاطه کردهاند، دورش را میگیرند، میرقصند، هایوهوی میکنند، برمی خروشند، شاخ و خرطوم دارند، آتش از دهانشان بیرون میجهد و ماهان در میانه این دوزخ، وحشتزده به این سو و آن سو میدود. صبحگاه ماهان گرسنه و تشنه و خسته به باغی زیبا میرسد. ماهرویی میبیند که بر بساط عیش نشسته است و دخترکان زیبا در اطرافش گل و شمع و شکر گستردهاند. به ماهرو دل میبازد و دلخوش میشود که مصیبتها تمام شده و به ساحل امن رسیده است، مانند میرجان زخمی افتاده در بستر در خانه خورشید. میرجان دل در گرو هانی دارد و ماهان لب بر لب ماهرو مینهد که ناگهان ماهرو به گاومیشی گراز دندان مبدل میشود. اژدهایی اهریمنی از گریبان زنی زیبا سربرمیآورد و ماهان را در کام خود میکشد.
دگردیسی دیو و اژدها به یاغیها نمایانگر اسطورهشکنی در ادبیات مدرن است. این اسطورهشکنیها در زمره اسطورههای ادبی است. سرنوشت ماهان و میرجان تراژیک است. اسیر در دست تقدیر و آواره بیابانی پر از خوف و هول و هراس. قدما گفتهاند که قلم هر انسان بر سرنوشت او خشک شده است.
نظر شما