مصطفی مستور در جشن رونمایی از کتاب جدیدش:
خواننده آرمانی من یک زن خانهدار است/خوانندههای من یا به ادبیات نرسیدهاند، یا از ادبیات عبور کردهاند
مصطفی مستور میگوید: خوانندههای من یا به ادبیات نرسیدهاند، یا از ادبیات عبور کردهاند. یعنی کسانی که نوشتههای من را میخوانند، در اثر خواندن یک اثر ادبی با من ارتباط نمیگیرند، بلکه بیشتر مشترکات ذهنی و روحی داریم. البته حتماً باید به لحاظ تکنیکال به مسائل پرداخته شود، تا اثر گذار باشند یا خوانده شوند، و الا تا آنجا که به من مربوط میشود، خواننده آرمانی من یک زن خانهدار است؛ کسی که اصلا در عمرش کتاب نخوانده و اگر بشنوم کتابهای مرا میخواند، خیلی خوشحال میشوم؛ البته تا حدی این اتفاق افتاده است.
چیزی که مستور را خاصتر میکند، نگاهش به جهان است
در ابتدای این مراسم حسن محمودی گفت: تقریباً سه دهه از زمانی که مستور اولین داستانش را در مجله کیان منتشر کرد، گذشته است و در این سالها مستور به طور مداوم آثارش را منتشر کرده است و کمتر چاپ آثارش با وقفه روبه رو شده است. من خواننده نخستین داستان مستور در مجله کیان بودم و از آن تاریخ به امروز هر کتابی را که منتشر کرده است، خواندهام. طبیعتا سبکوسیاق من در داستاننویسی با مستور متفاوت است و نگاهم به داستان با او فرق دارد، ولی همواره در این سه دهه مخاطب آثار او بودهام و با وجود اینکه سبکوسیاق و جهان داستانی ما فرق دارد، اما همچنان مخاطب او ماندهام. نمایشنامه جدید مستور را که میخواندم از خودم پرسش کردم که با وجود نگاههای متفاوت در داستاننویسی چه چیزی باعث میشود تا همچنان ک
نویسنده مجموعه داستان «از چهارده سالگی میترسم»، ضمن مقایسه مخاطب آثار مستور با برخی از نویسندگان همدوره او که موفق به حفظ مخاطب خود نبودند، بیان کرد: در این سالها همواره آثار مستور خوانده شده است و به فاصلههای اندک به چاپهای متعدد رسیده است. آثار او را نیز دو نشر مهم در ادبیات داستانی منتشر کردهاند و مخاطبانش نیز از خوانندگان جدی ادبیات بودهاند. این موقعیت حاصل دو اتفاق است، که در داستاننویسی ما قابل مطالعه است؛ یکی اینکه طبیعتاً داستاننویسهایی که ماندگار شدند، استمرار داشتند. یعنی از رموز موفقیت های مستور، این بوده که همیشه مخاطبش را با خودش همراه داشته و مخاطب به کارهای مستور عادت کرده است. اگر به روند ادبیات داستانی ایرانی معاصر نیز تامل کنیم، نویسندگان پرمخاطبتر بودهاند و خوانده شدهاند که استمرار و حضور داشتهاند. کم پیش آمده است که داستان نویسی حضور مستمر نداشته باشد، خواننده هم داشته باشد. بخشی از مخاطبان مستور ذائقه داستانیشان با آثار مستور عادت دارد.
محمودی ضمن اشاره به وسواسی که برخی نویسندهها دچار آن میشوند و آثار آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، بیان کرد: در مطالعه این سه دهه، به نامهای زیادی برمیخوریم که شروع خوبی داشتهاند، اما نتوانستهاند به درستی آن را استمرار دهند. یکی از نکات مهم استمرار، بحث حرفهای بودن نویسنده است که در مواجه شدن با مستور شاهد آن هستیم. مستور دچار وسواسهای نویسندگان دیگر نشده است. به حتم از این زاویه هم میتوان آثار او را دسته بندی کرد و برخی را نسبت به کارهای خوبش، شتابزده و سطحی دانست.
نویسنده «باد زنها را میبرد» ادامه داد: نکته دیگر این است که ما مستور را به این دلیل میخوانیم که، میدانیم نگاه و جهان خاص خودش را دارد و حرف خاص خودش را میزند. با مطالعه مستور، میبینیم از آن دسته داستاننویسهایی نیست، که داستاننویسی را با کلاسهای داستاننویسی، آموختن تکنیک، فراگرفتن شگردها، حفظ یکسری دستاوردها و اصولی که دیگران داشتند، یا جا پای دیگران گذاشتن، داشته باشد؛ که این بیشتر به خاطر نگاه جهانبین مستور است. ضمن اینکه کارهایش به لحاظ تکنیکی هم مشخصات خاص خود را دارد، ولی آن چیزی که مصطفی مستور را خاصتر میکند، نگاهی است که در آثارش به جهان دارد. تفاوت مستور هم در وهله اول از نگاه خاص او ناشی میشود. مستور توجه به بخشی از آدمها و جهانهایشان دارد که در داستان نویسی فارسی مغفول بوده است.
محمودی در ادامه به فردیت مستور در داستان نویسی اشاره کرد و گفت: مستور کمی هم بیخیال این است که در اطراف او یا جهان داستاننویسی دیگران چه میگذرد. در واقع با داستاننویسی روبهرو هستیم، که راه و روش خودش را می رود و در جریان ادبیات داستانی معاصر، صدای خاص خودش را دارد. این هم نتیجه نگاه خاص و کشف و شهود این نویسنده و زوایه دید خاص خودش به جهان است. این نگاه را در آثارش هم میبینیم. در واقع داستانهای مستور، حاصل تجربه زیسته خود اوست و البته که این تجربه زیسته، در بسیار موارد با انسانهای دیگر مشترک است و همین اشتراکات است که مخاطبانی را با خود همراه میسازد. در واقع این فردیتی که مستور در آثارش دارد، تجربه مشترک بسیاری از انسانهای هم عهد اوست و چه بسا که بسیاری از آنها دغدغههای ازلی و ابدی نیز هست و برآمده از حافظه جمعی و ناخودآگاه انسان است.
«پیادهروی در ماه» به نمایشنامههای حال حاضر شباهتی ندارد
نویسنده کتاب «روضه نوح» در ادامه به کتاب پیادهروی در ماه» اشاره کرد و گفت: «پیادهروی در ماه» دومین نمایشنامه مستور است، که شاید به نمایشنامههای حال حاضر شباهتی ندارد. قطعا اگر بخواهیم این اثر را به لحاظ صناعت نمایشنامه نویسی مورد بررسی تکنیکی قرار دهیم، سخنمان به گونهیی دیگر خواهد بود. اینجاست که می گویم مستور همچنان دست به همان کاری میزند که خودش فکر میکند صحیح است و باجی به منتقدان نمیدهد. همانطور که اگر مستور مجموعه شعری هم داشته باشد، شباهت چندانی با اشعار دیگران ندارد و بی هیچ هراسی از منتقدانی که اثرش را ارزیابی خواهند کرد، مجموعه شعرش را نیز منتشر میکند.
نویسنده مجموعه داستان «وقتی آهسته حرف میزنیم المیرا خواب است» افزود: چیزی که من از خواندن این نمایشنامه احساس کردم، این بود که این اثر هم مانند کتابهای دیگر مستور حرفهایی از جنس دغدغههای نویسندهاش میزند و پرسشهایی ایجاد میکند، که از جنس همان خط سیری است که تا به حال مستور داشته است.
مستور حرفی میزند که تا مدتها مخاطب را درگیر میکند
وی ضمن اشاره به شخصیتهای تعریف شده در «پیادهروی در ماه»، گفت: از وقتی که این نمایشنامه را خواندم، تا به حال درگیر موقعیتها و آدمهایی هستم که مستور در آن خلق کرده و مهمتر از آن، پرسشهایی که ایجاد میشد. در این نمایشنامه ایدهها، آدمها و موقعیتهایی شکل میگیرد که در مخاطب ادامه دارد. البته این ویژگی در کارهای دیگر مستور هم هست، که جهت فکر، اندیشه و حرفی که میزند، مخاطبش را درگیر میکند.
محمودی در پایان درباره راز موفقیت خواندن آثار مستور گفت: مستور مخاطب ایرانی خودش را همچنان درگیر میکند و این موفقیت بزرگی برای یک داستاننویس است. من این موفقیت را به مستور تبریک میگویم.
رابطهام با مخاطبانم، رابطه نویسنده و خواننده نیست
مصطفی مستور، گفتوگو با کسانی را که کارهایش را میخوانند،احساس خوبی توصیف کرد و گفت: چنین دیدارهایی از این جهت خوب است که، ما را به هم نزدیکتر میکند و بهانهای است برای اینکه بهتر یکدیگر را درک کنیم. بارها گفتهام رابطه من با مخاطبانم، رابطه نویسنده و خواننده نیست؛ بلکه رابطه شهروندان دنیای خیلی کوچکی است که فضای مشترکی داریم و آنجا با هم تنفس میکنیم، که جذابیت آن بسیار از رابطه نویسنده و خواننده بودن فراتر است.
نویسنده مجموعه داستان «بهترین شکل ممکن»درباره بیتوجهی به دنیای پیرامونش در نوشتن، گفت: این حرف کاملا درست است که من نسبت به آنچه که پیرامونم میگذرد، بیتوجه هستم. این بیتوجهی یعنی اینکه، مسائل اطراف، در آثارم دیده نمیشود. بنابراین به سروصداهای اجتماعی گوش میدهم، اما در اثرم نمیآید.
نه تنها به محیط که به جریان ادبی هم بیتوجهم
او ادامه داد: نه تنها به محیط که به جریان ادبی هم بیتوجهم. یعنی بعضی چیزها هست که باید به شکل شعر گفته شود، آن را به شعر میگویم، به همین ترتیب داستانکوتاه، رمان و... هرکدام جای خاصی میطلبد، ولی همه اینها ریشه در فردیت و تجربههای زیسته من دارد. یعنی آن چه که امروز مینویسم، به نوعی گزارش امروز من، از وضعیت ذهنی و روحی من است و چیزی که فردا منتشر میشود، گزارش فردایم است. من حتی به گونهای به خودم هم بیتوجهم. یعنی به گذشته خودم هم نگاه نمیکنم.
مستور در ادامه و در پاسخ به سوال محمودی که یک داستاننویس چگونه فردیت خود را حفظ میکند، یا به عبارت دیگر چطور از فردیت خودتان محافظت کردید؟ پاسخ داد: من نویسنده حرفهای به این معنا که هر روز موظف به نوشتن چند صفحه است، نیستم. وقتی مینویسم که حالم بد است و این حال بد، یعنی پرسش یا دغدغهای داری، چیزهایی هست که تو را آزار میدهد، یا به تعبیری از چیزی عصبانی هستی، که بابت آن هم بسیار رنج کشیدهای و در نهایت درباره آنها مینویسی. عقیدهام هم این است که جاهایی که نویسنده بابت آن رنج بیشتری کشیده و نوشته، خواننده بیشتر لذت میبرد. این رنجها میتواند ذهنی، روحی یا انواع دیگری باشد و وقتی که با این رنجها درگیر هستی، انگار فردیتت ساخته میشود.
او ادامه داد: اگر قرار بود چیزی ننویسم، به سراغ سینما، تئاتر، موسیقی، عکاسی و یا هر هنر دیگری میرفتم. یعنی داستان در کلمه تبلور پیدا کرده و هیچ معنا و مفهوم ویژهای ندارد و میتوانست در جای دیگری اتفاق بیفتد؛ اما از آنجا که من آدم تنبل و مقداری هم منزوی هستم، شاید نوشتن با این دو خصلت سازگارتر باشد، تا یک کار جمعی.
مسائل اطرافم را قبل از نوشتن به مسائل انسانی مشترک تبدیل میکنم
مستور درباره چگونگی بازتاب دنیا و مسائل پیرامون خود در داستانهایش، گفت: به هر حال کسی که در جامعهای زندگی میکند، خواه یا ناخواه از فضاهای اطراف متاثر است؛ اما وقتی قرار است این را در داستان بیاورید، باید آن را به یک مسئله انسانی تبدیل کنید، نه یک مسئله سیاسی یا اجتماعی. انسانی کردن مسئله، یعنی جدا کردن آن از جغرافیا و تاریخ و تبدیل کردن آن به یک موقعیت که میتواند در هر متنی اتفاق بیفتد. یعنی تبدیل آن به جوهره انسانی که میتواند به کار بُرد بیشتری دهد و مثلا بعد از دو سال تمام نشود. چون موقعیتهای انسانی از بین نمیرود. مسائلی چون عشق، مرگ، بیماری، رنج و... در مجموع مشترکات بنیادین انسانی و از جمله مسائلی هستند، که مهم نیست در کجا و کی اتفاق بیفتد؛ بنابراین حتما تاکید دارم که مسائل اطراف را به این مسائل مشترک تبدیل کنم و بعد درباره آنها بنویسم.
خواننده آرمانی من یک زن خانهدار است
نویسنده کتاب «پیادهروی در ماه» درباره مخاطبان خود گفت: خوانندههای من یا به ادبیات نرسیدهاند، یا از ادبیات عبور کردهاند. یعنی کسانی که نوشتههای من را میخوانند، در اثر خواندن یک اثر ادبی با من ارتباط نمیگیرند، بلکه بیشتر مشترکات ذهنی و روحی داریم. البته حتماً باید به لحاظ تکنیکال به مسائل پرداخته شود، تا اثر گذار باشند یا خوانده شوند، و الا تا آنجا که به من مربوط میشود، خواننده آرمانی من یک زن خانهدار است؛ کسی که اصلا در عمرش کتاب نخوانده و اگر بشنوم کتابهای مرا میخواند، خیلی خوشحال میشوم؛ البته تا حدی این اتفاق افتاده است.
او ادامه داد: جملهای شریعتی دارد که میگوید هیچ قدرتی نمیتواند نویسندهای را ساکت کند، مگر خوانندهاش. معنای دوم یا مفهوم مخالف جمله این است که هیچ کس نمیتواند به نویسنده قدرت دهد، مگر خوانندهاش. اگر این اتفاق بیفتد، من دیگر نگران جوایز ادبی یا منتقدها و این قبیل مسائل نیستم، نبودم و قطعاً نخواهم بود. چون فکر میکنم در جایی تنفس میکنم که خیلی لذتبخشتر از این حواشی و لوازمات ادبیات باشد. البته طبیعی است که هر کسی از موفقیتهای اینچنینی هم خوشحال باشد.
در آنچه که مینویسم، مطلقاً به مخاطب فکر نمیکنم
مستور رویه خود در نگارش را بر پایه صداقت خواند و گفت: فرض اول برای کسی که میخواهد چیزی را به دیگران عرضه کند، صداقت است. اگر نویسنده با این فرض جلو بیاید، طبیعتاً نمیتواند برای خوشایند مخاطب تغییر جهت دهد. بارها گفتهام در آنچه که مینویسم، مطلقاً به مخاطب فکر نمیکنم، ولی در چگونه گفتن و نوع نوشتن، حتما مخاطب را در نظر میگیرم. به این معنا که بتواند همراه من باشد و کار را بخواند.
نویسنده «روی ماه خداوند را ببوس» ادامه داد: من در نوشتههایم همین آدم هستم و نمیتوانم به خاطر مخاطب آدم دیگری باشم. تا وقتی هم این تعهد را دارم که از خودم دور نشوم، دیگر اهمیت ندارد که کارم خوانده بشود یا نشود. کما اینکه بعضی کارهای من کمتر و بعضی بیشتر، دیده شدهاند. به عنوان تولیدکننده کار، دقیقا میدانم که چرا کارهایم بیشتر یا کمتر دیده شده، ولی به نظرم خیلی فریبکارانه است که آن بخشهایی که مخاطب دوست دارد را تکرار کنم؛ گرچه بلدم این کار را انجام دهم، ولی هرگز این کار را نمیکنم. چون در خلق آثارم، به خودم نگاه میکنم، حتی اگر این خود باعث شود که کارم کمتر خوانده شود، یا دیده نشود؛ اما در عوض خیالم راحت است که کار صادقانهای کردم و در آن گزارشی که از خودم دادهام، دروغ نگفتهام.
مستور درباره دسته بندیهای ادبی هم گفت: اتفاقی که درباره کارهای من افتاده، این است که هم طیفهای مذهبی از پارهای از جهانهای فکری یا نگرشهایم به بعضی مفاهیم، خوششان نمیآید و هم طیف روشنفکر لاییک، با دلایل خاص خود، از برخی آثارم راضی نیستند. از اول میدانستم که چنین برداشتهایی هست، اما نگاه آنها برای من اهمیتی ندارد. به هر حال چه خوشم بیاید یا خوشم نیاید، این اتفاق افتاده و من همیشه احساس تنهایی کردم؛ البته این مسئله در طیف منتقدان و طبقهبندیهای ادبی است و در بخش مخاطب تکلیفم روشن است.
حس تکافتادگی در دستهبندیهای ادبی همیشه با من بوده
او ادامه داد: همیشه حس تکافتادگی در دستهبندیهای ادبی با من بوده، که به هر حال با آن کنار آمدهام، اما هیچ وقت نخواستم با آن مصالحه کنم. یعنی هیچ وقت حاضر نشدم برای اینکه یک عده راضیتر شوند، از بخشی از خواستههای خودم صرف نظر کنم.
در پایان این مراسم، جشن امضای کتاب پیادهروی روی ماه که پس از مدت کوتاهی و قبل از رونمایی، به چاپ دوم رسیده، برگزار شد.
نظر شما