آخوند ملامحمد کاظم خراسانی فقیه اصولی و مرجع تقلید شیعه در کنار شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی از آیات ثلاث حامی مشروطه ایرانی است که تاثیری انکارناشدنی و عمیق هم در رخدادهای تاریخی مشروطه خواهی داشت و هم از حیث نظری فصل نوینی در فقه سیاسی رقم زد. او در آستانه مشروطه خواهی ایرانی به روشنی به تحولی که در عالم واقع در رابطه دین و دولت پدید آمده آگاهی داشت و در نتیجه به ضرورت تغییر در فقه سیاسی شیعه پی برده بود و البته خود از پیشگامان این دگرگونی بود.
آخوند در مکتوبی که در سال 1325 قمری، خطاب به مجلس نوپای شورای ملی می نویسد:«والله ملل و دول عالم در این موقع نگران حال مایند تا از این اتفاق ملی و مجلس شورا که آخرین علاج امراض مزمنه مهلکه است و چنان چه بعون الله تعالی و حسن تاییده، در این مرحله به طوری که باید قدم برداریم، امید است که ان شاء الله تعالی، از مهالک نجات و عما قریب با همگنان هم عنان گردیم. و بالعکس، اگر خدای ناخواسته باز هم اغراض شخصیه منظور و جلوگیر باشد، امکان استعدادی خود را باطل و عرض و ناموسمان را بر باد داده و انگشت نمای ملل و دول و مصداق «تخافون ان یتخطفکم الناس»(سوره انفال، آیه 26) خواهیم بود.»(2)
این فقیه بزرگ در طلیعه ایران جدید می زیست، «چرخش دوران» را به روشنی دریافته بود و «استبداد را که در قالب نظم سلطانی تداوم داشت، از دیدگاه مصالح مسلمانی ناممکن می دید و در ضرورت تاسیس نظام جدید و بنای نوین به تجربه تاریخی جوامع و عرف عقلای عالم نظر داشت و تشخیص عقلایی را مبنای حکم به وظیفه شرعی در طی طریق ترقی بر اساس تجربه بشر می دانست(3)». سید جواد طباطبایی، پژوهشگر فلسفه و سیاست معاصر در همایش یکصدمین سالگرد مشروطه که در تابستان 1385 در حسینیه ارشاد برگزار شد، درباره فهم عمیق آخوند و شاگردش نائینی از مشروطه خواهی گفت: «در مقابل [ملکم خان] علمایی چون آخوند خراسانی، نائینی و محلاتی تمام مقدمات فکری و اصول بحث های سیاسی را می دانستند... [ایشان] به بحث اندیشه سیاسی جدید نزدیک می شوند و نظریه مصالح عمومی را طرح می کنند. این برای اولین بار است که تحولی در داخل کلام شیعی صورت می گیرد و در محدوده نظریه حکومت نیز تعریف می شود»(4) آخوند خود درباره نسبت می کرد: «مشروطه و عدالت و مساوات در کلیه امور حسبیه به شرع اقرب از استبداد است.[زیرا] بدیهی است عقول عدیده جهات خفیه و کامنه اشیا را بهتر از یک عقل ادراک می کند و ظلم و جور و تعدی و اجحاف با فعالیت و حکمرانی مبعوثان ملت به درجات کمتر خواهد بود»(5)
با این همه اهمیت آخوند را نمیتوان و نباید هم از حیث تاثیر در واقعیت جنبش مشروطه خواهی و هم از منظر بنیان گذاری نظری به جنبه تاریخی آن فروکاست و آن را امری مربوط به گذشته تلقی کرد. چنان که محمد فرزانه استادیار تاریخ دانشگاه ایلینویز آمریکا و نویسنده کتاب تقدیر شده انقلاب مشروطه و رهبری روحانی خراسانی(6)(انتشارات دانشگاه سیراکیوز، 2016) تاکید می کند، «آخوند خراسانی اگرچه سال 1911 م. فوت کرده است، اما همچنان حی و حاضر زنده است، کتاب کفایه الاصول او همچنان در حوزههای تشیع دوازده امامی تدریس میشود و قریب به اتفاق روحانیونی که خواه در نظام سیاسی ایران حضور مستقیم دارند یا در سایر بخش ها فعالیت می کنند، به نحوی متاثر از آخوند هستند و با کفایه و اصول فقهی که آخوند معرفی می کند، آشنا هستند».
فراتر از آن چنان که بسیاری از اهل اندیشه تاکید میکنند، هنوز تکلیف مبانی فکری مشروطه خواهی و مناسبت آن با فقه سیاسی روشن نشده و ما ایرانیان به رغم گذر بیش از صد و ده سال از مشروطه و تجربه های تاریخی اساسی و مهم (از جمله دو کودتا(1299 خورشیدی و 1332 خورشیدی) و یک انقلاب) همچنان در کشاکش مشروطه خواهی بسر می بریم و تا تحقق آرمان های مشروطه خواهی راهی طولانی در پیش داریم. بازخوانی اندیشه و کردار آخوند خراسانی به عنوان بزرگترین فقیه سیاسی شیعه عصر مشروطه به خصوص در زمانهای که روایتی از فقه سیاسی نظریه اصلی حاکم بر سیاست ایران امروز تلقی میشود، از این حیث اهمیت دارد.
منابع
نظر شما