ایوب دهقانکار در یادداشتی نوشته است: خواندن، یکی از مهارت های ارتباطی دریافت اطلاعات (Receptive Skills) است که گرچه در قالب توانایی زبانی و بصورت فطری در نهاد هر انسانی به ودیعت گذاشته شده است (فطری گرایی زبان؛ چامسکی)، اما نیازمند اکتساب و تقویت از طریق آموزش است.
کتاب یک محصول نهایی سخت افزاری (Product) و خواندن یک فرایند ذهنی (Mental Process) است.
در مورد مقوله اول، شاید بتوان گفت وزارت فرهنگ (با اندکی مسامحه و تساهل، و صرفنظر از محتوا) میتواند با برنامهریزی میان مدت و بلندمدت حق مطلب را ادا کند و کتاب را آنگونه که شایسته است و به سهولت به دست علاقمندان برساند. و حتی شاید بتوان گفت در بخشی حوزههای مربوط به کتاب این حق در حال ادا شدن است؛ تخصیص تقریبا صد در صد بودجه معاونت امور فرهنگی و معطوف کردن تقریبا تمامی فعالیتهای این معاونت به حوزه کتاب، مشتمل بر برنامههای متنوع و متکثر همچون نمایشگاه کتاب تهران، نمایشگاههای استانی، بنهای اهل قلم، طرحهای خرید کتاب، یارانههای نشر، هفته کتاب، جایزههای مختلف ملی و بین المللی و ... همه و همه میتواند گواه این باشد که به اندازه کافی (از نظر کمّی) به این مقوله پرداخته شده است، و در صورت افزایش بودجه و ارتقاء کیفیت برنامهها، میتوان نگرانیها در مورد "کتاب" را بطور کامل برطرف کرد.
اما آن مساله ای که دستگاههای اجرایی (خاصه وزارتخانههای فرهنگ، علوم، و آموزش و پرورش) تقریبا از آن غافلند پرداختن به مقوله دوم کتابخوانی یعنی فرایند "خواندن" است.
خواندن یکی از مهارتهای ارتباطی دریافت اطلاعات (Receptive Skills) است که گرچه در قالب توانایی زبانی و بصورت فطری در نهاد هر انسانی به ودیعت گذاشته شده است (فطری گرایی زبان؛ چامسکی)، اما نیازمند اکتساب و تقویت از طریق آموزش است.
(i-language VS. e-language)
به دیگر سخن، صرف داشتن سواد، برای تحقق امر خواندن کافی نیست، و این مهارت میبایست با بهره گیری از یافتههای علوم شناختی در همه سطوح آموزشی تدریش شود، تقویت شود، و ارتقا یابد.
روان-زبانشناسان (Psycholinguists) با تاکید بر اینکه هدف از تولید و ترویج کتاب، خواندن، و هدف از خواندن درک مطلب، و هدف از درک مطلب یادگیری، و هدف از یادگیری، تصمیم گیری درست است (هچ و لازاراتون، ۲۰۰۶) معتقدند صرف مجاورت با کتاب (خواندن) نمیتواند ضرورتا محتوم و مختوم به این هدف شود، و لذا خوانندگان (کتاب خوانان) میبایست با مهارتهای خواندن از یک سو و با مهارتهای تفکر انتقادی (Critical Thinking) از سویی دیگر آشنا شوند.
مع الوصف، نه تنهاتحقق دومی (تدریس مهارت انتقادی) مستلزم دارا بودن تخصص آکادمیک در علوم روانشناسی، جامعه شناسی، سیاست، و ... است، بلکه در مورد اول نیز (تدریس مهارت های خواندن)، آشنایی با استایلهای مختلف روانشناختی در خواندن و یادگیری افراد همچون (visual, aural, physical, verbal, logical, impolsive, reflective, sharpener, leveller & ...) و نیز آشنایی با استراتژیهای مختلف یادگیری همچون (coding, analizing, connecting, & ...) از شروط لازم برای تحقق این هدف است.
موید این امر نگارش دهها هزار کتاب و مقاله علمی و دانشگاهی در مورد تقویت مهارت خواندن است. اگر عبارت
How to improve reading skills
(چگونه مهارت خواندن را تقویت کنیم) در گوگل سرچ کنیم، بیش از سیصد میلیون !!! رکورد، آن هم فقط به زبان انگلیسی، به ما خواهد داد ...
کوتاه سخن آنکه، خواندن یک فرآیند ذهنی پردازش اطلاعات ورودی به مغز است که پرداختن به آن مستلزم فاصله گرفتن از نگاه سنتی (غیر علمی) و آگاهی از یافتههای جدید علمی در این حوزه است.
شاید دور نباشد روزی که ناشران یک کتاب با محتوای واحد را برای افراد مختلف در حالتهای روانشناختی مختلف (با استایلها و استراتژیهای ذهنی متفاوت) تولید کنند، و به تبع آن، کتابفروشان از استایل روانشناختی مشتریانشان سوال کنند تا متناسب با آن، نوع کتاب مناسب را تجویز کنند: کاغذی، صوتی، دیجیتال و الکترونیک، همراه با اکسسوری، تصویری، یا سایر فرمتهایی که دانشمندان علوم شناختی (هوش مصنوعی) در حال طراحی و تولید هستند.
آنچه که بدیهی است ضرورت بروزرسانی و اتخاذ موضع علمیتر وزارتخانههای فرهنگ، علوم، و آموزش و پرورش و سایر دستگاههای مرتبط همچون معاونت علمی و فناوری به مقوله کتابخوانی است.
نظر شما