نشست نقد و بررسی کتاب «دانشگاه: از نردبان تا سایهبان» برگزار شد
آزاد ارمکی: استادان حقالتدریس در فضای دانشگاهی بازی میکنند و فرودست نیستند!
تقی آزادارمکی در نشست نقد و بررسی کتاب «دانشگاه: از نردبان تا سایهبان» گفت: استادان حق التدریسی تحت سلطه نیستند و اتفاقا در فضای دانشگاهی بازی میکنند! اینها بر خلاف آنچه شما گفتید فرودست نیستند، شما ترجمهها و درسها را نگاه کنید میبینید که اینها پرولتاریای دانشگاهی نیستند. آقای عبدی در علوم اجتماعی چه کار کرده که حرف اصلی علوم اجتماعی را میزند؟! او درس میدهد و پژوهش میکند. پس اینها پرولتاریای دانشگاه نیستند و اتفاقا حق التدریس، پژوهشگرها و دانشجویان و ... بازی دانشگاه را عوض میکنند.
کاظمی در این نشست توضیحاتی را درباره اثر حاضر ارائه کرد و گفت: این کتاب مجموعه نوشتارهایی است که در پژوهشکده درباره این موضوع کار کردم البته برخی از نوشتارها هم منتشر نشده است از جمله پژوهش درباره کلاسهای درسی و پایان نامهها. به هر حال این نوشتار در راستای انتشار سلسله تاملات صاحب نظران بوده است.
وی ادامه داد: کتاب از مفهوم دانشگاه و آموزش عالی شروع می کند و به جایی تمام میشود که تعلق خاطر به آن دارم و آن علوم اجتماعی و مطالعات فرهنگی است. در کتاب گفته میشود که چگونه دانشگاه مادیت متفاوتی پیدا میکند و ایده نظری صرف نیست و به نحو دیگری با زندگی مردم پیوند میخورد.
این مدرس جامعهشناسی با اشاره به اینکه دانشگاه از جامعه بریده است و برای جامعه دل نمیسوزاند افزود: چون دانشگاه نگرانیهای خودش را برای نظام ارتقا، رشتهها، تخصص، مجلات پژوهشی و ... دارد و به اندازه جامعه بزرگ میشود. از سوی دیگر جامعه نیز بیش از حد درگیر دانشگاه شده و همه احساس میکنند باید در دانشگاه چرخی بزنند، بنابراین دانشگاه روزمره شده و ایده نردبان بر زمین افتاد از همین جا استارت میخورد و به صورت سایه بانی درآمد که دانشگاه برای هر کسی چیزی برای ارائه دارد اما آن چیز دندان گیری نیست!
وی درباره ایده ماندن در دانشگاه هم که در کتاب مطرح شده توضیح داد: زمانی افراد برای اینکه سربازی نروند به دانشگاه میرفتند و در واقع آنجا تبدیل به محلی برای مناسک گذار بوده اما اکنون ایده ماندن در دانشگاه مطرح شده و از همین منظر است که امروز همه میخواهند دکتر باشند چون همه به گونهای دوست دارند یا دکتر باشند یا توهم دکتر بودن دارند!
به گفته کاظمی، این دانشگاه پدیدهای است که نقش یک سایه بان را ایفا میکند. با دانشجویی گفتوگو کردم گفت من در خانه افسرده شده بودم! برای ایجاد چالش به دانشگاه آمدم. پس فصل اول این کتاب به توده وار شدن دانشگاه از زوایه اجتماعی و فرهنگی میپردازد. اما در بخش دوم کتاب نیز با سنت مطالعات انتقادی دانشگاه را بررسی کردم. ما پنج درصدی نظام دانشگاهی را داریم که بالا نشستند و برای بقیه تصمیمگیری میکنند و آنها هستند که نظام علمی را تصویب و تعیین میکنند. از سوی دیگر در خارج از دانشگاه آموزش عالی تحت فشار است پس دانشگاه از سوی ساختارهای قدرت درون دانشگاه و بیرون آن زیر حمله است.
وی با اشاره به پرولتاریای دانشگاهی گفت: امروز پرولتاریای دانشگاهی پدیدهای است که در دانشگاه دیده میشود. اینکه چه کسانی در دانشگاه میتوانند اساتید شوند. از سوی دیگر قراردادهای پیمانی که زندگی متزلزلی دارند و... از دیگر طبقات پرولتاریای دانشگاهی است. بخش سوم کتاب هم به علوم اجتماعی میپردازد که بیشترین آن هم از دل تجربیات ما از دانشگاه بیرون آمده است و آن نحوه مواجهه عجیب ما با امر نظری است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: برای من که تعلق نظری داشتم این موضوع بسیار مهم بود چون احساس کردیم که نوعی بیگانگی خاصی در ارتباط با نظریه و از سوی دیگر فتیشیزم، خاص داریم و به آن عشق میورزیم و غایت ما به این است که به نظریه برسیم. الان رسیدن به نظریات در علوم اجتماعی عامل کامیابی است.
کاظمی تاکید کرد: من سعی کردم در این فصل نشان دهم چگونه با نظریه درگیر شدیم. بخش آخر کتاب هم به مطالعات فرهنگی میپردازد و بیشتر انتقاد به من و همکارانم است. تئوریهای غربی برای جوامع غربی تحلیل خاص دارد اما اگر نخواهد در بافت جدید با موقعیتهای جدید سفر کند و حرف خودش را بزند با مشکل مواجه میشود. مواجهه با مطالعات فرهنگی جدا از نظریه زده بودن معطوف به طبقه متوسط است که رسانه دارد و حرف خودش را میزند. مطالعات فرهنگی اگر قرار است حرفی بزند باید اجازه حرف زدن درباره طبقه متوسط را بدهد یا اینکه خود طبقه متوسط از این طریق حرفی بزند!
آزاد ارمکی نیز در این نشست با اشاره به اینکه در این کتاب چند حسن وجود دارد گفت: یک حسن آن این است که به مطالعات فرهنگی ختم میشود و قرار است مولف از این کتاب درباره مطالعات فرهنگی حرف بزند! این ایستگاه خوبی است، چون ما همه بیگانگان علم در علم بیگانه شده هستیم. بنابراین این مجموعهها کمک میکنند دوستان ما بگویند که هستند و چه میکنند. از سوی دیگر بیان مطالب مستند به اطلاعات، ارقام، پژوهشها و تجربه زیسته مولف است. روششناسی کتاب فهم تاریخی درباره پدیده مورد نظر دارد و البته به نوعی از آن هم عبور میکند و بیشتر به تجربه زیسته و مشاهدات مولف بر میگردد.
وی ادامه داد: نکته پنهان دیگر در کتاب این است که یک درخواست جامعهشناسی بنیانگراست و اگر سوال قدرتمندی در آغاز طرح نمیکند میخواهد سوال مهمی بسازد و این کاری بسیار قابل اعتناست. جامعهشناسی کردن بر اساس موقعیت و تواناییهای یک دانش و میزان بازیگری ماست تا اینکه دستور و سوال داده شود برای اینکه پاسخها داده شود! کتاب هم میخواهد به سوال برسد و در فرایند پژوهش سوال در میآید و این همان جامعهشناسی کردن است. اینکه دانشگاه از یک ساحت همه زندگی جامعه میشود و در این کتاب درباره آن سخن گفته شده ایده بسیار جالب کتاب است.
این استاد جامعهشناسی درباره عنوان کتاب نیز توضیح داد: عنوان کتاب تنها به یک پاراگراف کتاب اختصاص دارد! و اگرچه در آن این حس عنوان وجود دارد اما به صورت روشنی به این موضوع پرداخته نشده است. از سوی دیگر عنوان کتاب دانشگاه است اما به آموزش عالی پرداخته شده در حالی که بین این دو تفاوت است. آموزش عالی قصه متفاوتی در ایران از دانشگاه دارد. ما تکلیف اینها را معلوم نکردیم. آموزش عالی شامل دانشگاه آزاد، حوزه و... است. آیا اینها دانشگاهی هستند یا خیر؟ روحانی دانشگاهی نیست! ما باید بین این مسایل تفاوت بگذاریم. این تعیین درجهبندی و تمیز دادن وظیفه ماست که بگوییم کجا دانشگاه هست یا نیست.
وی با بیان اینکه سوال کتاب تغییر اجتماعی است نه توسعه! عنوان کرد: ما در به کاربردن برخی از مفاهیم مختار هستیم اما در بیان برخی هم باید تکلیفمان را مشخص کنیم اینکه میخواهیم در کتاب نگاه تغییری داشته باشیم یا رویکرد انتقادی! تمرکز بیش از اندازه این کتاب بر دانشجو به غیر از اساتید بسیار قابل تامل است. اینکه دانشجوی شورای عالی انقلاب فرهنگی ما میگوید من کاری نمیکنم و اینها شو است! باید مورد توجه باشد. اتفاقا این شورا بی اعتناترین شورا به عرصه فرهنگ است. برخی از اعضای سابق شورا میگویند گاهی در این شورا دو ساعت هم درباره فرهنگ سخن گفته نمیشود!
آزاد ارمکی در بخش دیگری از سخنانش درباره نکات مطرح شده در کتاب درباره قدرت استادان دانشگاهی اظهار کرد: در کتاب گفته شده استادان تعیین قدرت میکنند در حالی که این گونه نیست و استادان شاید تنها منابع را اختصاص دهند اما سیاستگذاری کلان نمیکنند. فصل مک دونالدی شدن در کتاب نابه جا است چون از عقلانیتی حرف میزند که منطقش متفاوت است با زندگی روزمره که این منطق را ندارد!
وی خطاب به عباس کاظمی گفت: شما از بیگانه گرایی و بیگانه سازی سخن گفتید! کاش این مفهوم بیشتر رویش کار میشد. ما بیگانه شدههای متعدد داریم از جمله استاد، روحانی، دانشجو و ... بیگانه! در دانشگاه فضای بیگانه بسیاری برای افراد وجود دارد که انتهایش به مدرک ختم میشود. در فصل دوم کتاب هم که تحت عنوان «اقلیتهای دانشگاهی در ایران» صحبت کردید باید بگویم ما اقلیتهای دیگر و از جمله اندیشههای مغلوب هم داریم. ماجرای نظریه زدگی و مهم شدن آن برای غلبه بر روش در اینجا، مطرح است اما ما جریانهای انتقادی و علمی داریم که در آن بحث نسلها مطرح میشود.
این استاد دانشگاه افزود: دانشگاهیها با راهی که پی گرفتند از این مسیر عبور کردند و دانشگاه از حذف و انقلاب فرهنگی دیگر نجات پیدا کرده است. شما به بحث فرودستان دانشگاهی اشاره کردید. ما دانشجو را چریک فرهنگی کردیم و دانشگاه امروز مهمتر از دیروز است. پس طرح مرگ دانشگاه، علوم انسانی و ... بحثهای متفاوتی است. امروز این دانشگاه را نمیتوان جایی برد چون سرنوشتش با جمهوری اسلامی پیوند خورده است! دیگر نمیتوان این دانشگاه را با عوض کردن استاد، آیین نامه، مکان و... عوض کرد و این غلبه دانشگاه است. دانشگاهیان این مسیر را انتخاب کردند و استحاله روحانیت در دانشگاه اتفاق افتاده است. این نگاه متفاوتی است از این موضوع که دانشگاه از بین رفته است.
وی با اشاره به وضعیت استادان حق التدریس در دانشگاهها هم بیان کرد: امروز برای همه استادان حق التدریسی ما در کلاسها کف میزنند، اینها تحت سلطه نیستند و اتفاقا در فضای دانشگاهی بازی میکنند! اینها برخلاف آنچه شما گفتید فرودست نیستند، شما ترجمهها و درسها را نگاه کنید میبینید که اینها پرولتاریای دانشگاهی نیستند. آقای عبدی در علوم اجتماعی چه کار کرده که حرف اصلی علوم اجتماعی را میزند؟! او درس میدهد و پژوهش میکند. پس این ها پرولتاریای دانشگاه نیستند و اتفاقا حق التدریس، پژوهشگرها و دانشجویان و... بازی دانشگاه را عوض میکنند.
آزاد ارمکی در پایان سخنانش گفت: اما نکته درخشان کتاب موضوع مرتبط به طبقه متوسط است. این طبقه بسیار مهم است و چه دانشی را آورده است. ما با چند چیز در دانشگاه رو به رو هستیم از جمله در هم ریختگی کلیت نظام دانشگاهی، شارلاتانیسم دانشگاهی، مقاومت، گنگهای دانشجویی و استادی و فقدان علم در دانشگاه در ایران و اینها موضوعاتی است که میتواند در ساحت دانشگاه نقد و بررسی شود!
خلیلی هم در بخش دیگری از این نشست با بیان اینکه علم در ایران اتفاق نیفتاد تا اینکه بگوییم چه شده است گفت: من در کتاب دنبال خودها میگردم و بیشتر دنبال عباس کاظمی میگشتم تا دانشگاه! اینکه آیا تحلیلهایش معتبرند یا خیر؟ پس من دنبال اجزای کتاب نمیگشتم بلکه دنبال مولف بودم! شما وقتی دانشگاه را طبقهبندی میکنید، مولف کجای این طبقه است و از مشروعیت کدام طبقه دفاع میکند و خودش را در کجا تعریف میکند! شما جایی نگفتید که چگونه وارد بازی دانشگاه شدید!
وی ادامه داد: داعیههای شما در کتاب برای من جذاب است. اینکه موضوع علاقه به تحصیل و آمار و ارقام در کتاب را ارائه دادید دوست داشتم علاقه خودتان را به تحصیل بدانم چون با پاسخ آن به گزارههای مهمی میرسیم. اینکه دانشگاه نردبان بوده و میبایست مردم از آن بالا بروند چون از جای خود احساس زیربودگی داشتند یکی از مباحث مهم و جالب کتاب است. اما تکلیف مولف با این سایهبان و نردبان کجاست و از چه دفاع میکند؟
وی افزود: گفته میشود علم مدرن علم انتقادی است اما این بدان معناست که سوژه خودش را نقد میکند و مقام خود پرسنده را در مقام پرسش قرار میدهد. البته علم اساسا انتقادی است و همواره با خودش درگیر است. حالا این اثر به این معنی چقدر در ساحت یک علم انتقادی بوده است؟ مولف کتاب کیست که این گونه جهان را فهم میکند و با کوشش و فروتنی این فهم را در میان میگذارد؟ چون خودش در این کتاب غایب است. نظریه زدگی و نظریه نزدگی هر کدام بیان هویت است. در سفر نظریهها که دو فصل کتاب به آن اختصاص داده شده و از بخشهای درخشان آن است لازم بود که شما بگویید وقتی نظریه سفر میکند، نیازمند است دنبال یک مسافرخانه بگردد یا اینکه مهاجر است برای اینکه اهل یک سرزمین شود؟
خلیلی گفت: تجربه بیست ساله شما از دانشگاه و توصیه تان چیست؟ آیا نیاز است خانهای برای نظریههای مهاجر فراهم کنیم یا اینکه از آنها بخواهیم هموطن ما بشوند یا اینکه برای آنها راه برای ادامه سفرشان ایجاد کنیم. شما اگر درباره هر فصل یک صفحه بنویسید و مقدمه مفصلی هم برای اثر اختصاص دهید این اثر به یک اثر جدی تالیفی ارتقا مییابد.
نظر شما