در نشست «بررسی داستاننویسی در ایران» مطرح شد:
شهسواری: مرگ ادبیاتمان از رگ گردن به ما نزدیکتر است/قیصری: جاده ارتباط ادبی ما با جهان در حال دوطرفهشدن است
نشست «بررسی داستاننویسی در ایران» با حضور محمدحسن شهسواری و مجید قیصری برگزار شد. در این نشست محمدحسن شهسواری گفت: ادبیات ما میتواند جهانی شود چون سینمای ما که هنری کمتر ریشهدار است،جهانی شده و اگر چه ادبیات ما در زندان زبان محصور است و کار سختی در رساندن آن به دنیا در پیش است. همچنین مجید قیصری بر این نکته تاکید کرد که طرح گرنت که از ترجمه آثار ایرانی به زبانهای دیگر حمایت میکند از اتفاقات خوب است و جاده یک طرفه ارتباط ادبی ما با جهان در حال دوطرفه شدن است.
در این نشست به دستاوردهای ادبیات داستانی پس از انقلاب و همچنین آسیبهایی پرداخته شد که ادبیات دچار آن بوده است.
در ابتدای نشست مجید قیصری از اینکه چرا در این نشست از منتقدان و پژوهشگران این حوزه دعوت به عمل نیامده انتقاد کرد و این بحث را نیازمند ارائه ارقام و آماری دانست که از تحقیقات پژوهشگران برمیآید نه تجربیات داستاننویسان که هر یک سویه مخصوص به خود را دارند و طبعا در جهتگیریهایشان تاثیر سوء میگذارد.
این نویسنده در ادامه صحبتهای خود گفت: متاسفانه ما هنوز پس از گذشت چهل سال ژانری به نام ادبیات انقلاب نداریم و آثار این حوزه به لحاظ سیاسی و اجتماعی بررسی میشوند. از آفتهایی که داستان انقلاب نیز دچار آن میشود همین است که آثاری مانند «مدار صفردرجه» از احمد محمود و «رازهای سرزمین من» نوشته رضا براهنی در دسته آثار انقلابی قرار نمیگیرند چون برخی معتقدند اینگونه آثار باید به رویکرد دینی مردم ختم شوند؛ در صورتی که باید باور کنیم داستان بازتاب شرایط اجتماعی امروز و صدای طیفهای مختلف است. اما این طرز نگاه باعث میشود که بسیاری از داستانها و آثار از این دایره حذف شوند چون با آن قرائت رسمی مطابقت ندارند.
وی افزود: اگر پژوهشگری آماری از آثار تولیدشده طی این سالها بر مبنای فراوانی تکرار مضامین، سیر تحول آنها، مضامینی که بعدها وارد ادبیات شدند و ... ارائه میداد باعث میشد که بتوانیم به ارزیابی دقیقی از این چهل سال برسیم.
مجید قیصری
نویسنده «جشن همگانی» دلیل فقدان چنین پژوهشهایی را نبود پل ارتباطی بین خواننده و نویسنده از قبیل نشریات تخصصی داستان عنوان کرد.
در ادامه نشست محمدحسن شهسواری، نویسنده و فیلمنامهنویس صحبتهای خود را در سه بخش؛ آسیبهای بیرونی که به ادبیات وارد میشود، ویژگی ادبیات این چهل سال و آسیبهای درونی ادبیات که مربوط به نویسندگان و فضای ادبی است تقسیمبندی کرد و گفت: مهمترین چیزی که از بیرون به ادبیات آسیب وارد میکند، مساله ممیزی است. ممیزی در حوزه فرهنگ به مثابه نقص عضو عمل میکند. البته بحث من این نیست که اگر ممیزی نبود تابه حال شش نوبل گرفته بودیم و ادبیات ما جهانی شده بود اما بدون در نظرگرفتن ممیزی آسیبشناسی ادبیات ممکن نیست.
در تمام انواع ادبیات از عامهپسند تا نخبهگرا باید به لبههای ملتهب جامعه بپردازیم تا اثر شاخصی خلق شود و ممیزی به طور مشخص دست روی همین نقاط ملتهب میگذارد و از نیمههای دهه 60 اوضاع روز به روز بدتر شد. تا زمان دولت احمدینژاد وضعیت ممیزی در سه حوزه سینما و تلویزیون و ادبیات به همین نحو بود و بعد از آن نهادهایی موازی خارج از کنترل دولت شکل گرفتند و باعث اتفاق تازهای شدند که در حکومتهایی مانند ما که ممیزی قبل از چاپ دارند- و تعدادشان بسیار نادر است- اتفاق کمیابی است. آن اتفاق این است که اگر نویسندهای پرمخاطب باشد و بیم مرجعیت او برود کتابهای قبلی او هم دستخوش ممیزی یا لغو مجوز میشوند. من مطمئنم اگر مخاطبان من از 10000 تا بالاتر برود این امر در مورد من هم اعمال خواهد شد و نمونههای آن آثار خانم سالار و آقای سناپور است. وجود این نهادهای موازی آسیبهای زیادی به ادبیات ما زده است. به زعم من نویسندگانی که با این نهادها همکاری میکنند نویسندگان شکستخورده و کممخاطبی هستند. در اواخر دهه هفتاد دو مرجع ادبی – گلشیری و براهنی- از ادبیات ما خارج شدند و سیاست این بود که مرجع دیگری وارد ادبیات ما نشود.
محمدحسن شهسواری
مجید قیصری در ادامه صحبتهای محمدحسن شهسواری توضیح داد: بحث ممیزی را از منظر دیگری هم میشود بیان کرد. در سال 1357 تیراژ کتاب 3000 نسخه است و ناشر مطمئن است که مخاطب چاپ اولش همین تعداد است و امروز در سال 1397 با جمعیتی بالای 80 میلیون این تعداد به 1000 رسیده است. اولین تاثیری که سانسور بر ادبیات گذاشته، میزان مخاطب است و از دلایل بیمیلی مخاطبان به متون معاصر مثلهشدن متن قبل از چاپ است و این مساله با برداشتن ممیزی از همین امروز حل نمیشود و زمان لازم است تا بتوانیم ذهن مخاطب را اصلاح کنیم.
محمدحسن شهسواری در ادامه بحث مثالی زد و گفت: به طور مثال «آواز کشتگان» از براهنی بعد از سالها از سوی نشر نگاه چاپ شده است؛ بدون یک کلمه حذف اما مخاطب باز هم ترجیح میدهد آن را از کنار خیابان بخرد چون اعتمادش از میان رفته است.
سپس این مدرس داستان به بررسی ویژگیهای ادبیات این چهل سال پرداخت و گفت: برخی از این ویژگیها جبر زمانه است و برخی هم مختص این ادبیات است. تا اواسط دهه 60 که مصادف با دوران جنگ است، دوران آشوب و استقرار که چیز خاصی هم شکل نمیگیرد و نتیجهای که سال 70 شاهد آن هستیم را رقم میزند یعنی انقطاع نسلها. نوینسدگان هر نسل به دلیل مهاجرت نویسندگان نسل قبل که نمونههای آن مندنیپور و روانیپور هستند، دسترسی به میراث تجربیات آنها ندارند و افراد تاثیرگذاری به مانند معروفی که صاحب مجله بودهاند در دسترسشان نیستند. در حالی که این اتفاق در سینما نمیافتد و مستقیم یا غیرمستقیم میراث تجربه منتقل میشود. افرادی مانند بیضایی در دسترس تازهکارها بودهاند و این تجربیات به راحتی انتقال پیدا کرده است. حرکت فرهنگی در هر جامعهای با انتقال میراث اتفاق میافتد.
وی افزود: مهمترین مسالهای که در ادبیات ما شکل گرفت به دلیل تاثیرگذاری دو نفر بود که نرفتند؛ گلشیری و براهنی. فعالیت در فضای هنری به دو شکل ممکن است؛ برخی از هنرمندان رسالت خود را در گسترش فرم هنر میدانند مانند گسترش عنصر داستانی زبان که نماینده آن در دهه 60 و 70 گلشیری بود. برخی هم گسترش حوزه روایت را رسالت خود میدانستند که نمونه آن براهنی است اما این شکل نگاه به هنر در همه جای دنیا در اقلیت است چون باید برای آن آموزش دید.
شکل دیگری از فعالیت هنرمندان که همیشه در اکثریت است این است که به ذات هنر وفادارند و صاحبان صدای اصلی ادبیات همین افرادند. اما اساس شروع ادبیات ما نعل وارونه بود و آن شکلی از ادبیات که در همه جای دنیا در اقلیت است اینجا در اکثریت واقع شد و تعریف هنر در ادبیات داستانی این شد که تو باید فرم هنری خود را گسترش بدهی.
وی ادامه داد: گلشیری و براهنی هنر را از خدمت به ایدئولوژی نجات دادند اما آسیبهایی که این نگاه به دنبال داشت سیر آوانگاردشدن بود که میراث گلشیری را به سمت زبان بازی و میراث براهنی را به چیز مجهولی از پست مدرن رساند.
مجید قیصری در میانه بحث خود گفت: اتفاق مثبتی که انقلاب اسلامی در آن نقش داشت، افزایش تعداد نویسندگان به ویژه تعداد نویسندگان زن است. تا قبل از انقلاب فضای ادبیات بیشتر معطوف به فضای روشنفکری است و ادبیات دینی به ادبیاتی متحجرانه اطلاق میشود و بعد از انقلاب است که این نوع ادبیات فرصت تنفس مییابد.
وی افزود: نگاه اسطورهای ما باعث میشود که هر حاکمیتی با استفاده از یکی از این نوع نگاهها به کار خود ادامه بدهد. اسطورهها هیچگاه با هم در تضاد نیستند اما در دوره پهلوی اسطورههای ایرانی بر اسلامی غلبه داشتند و در زمان بعد از انقلاب این رویه برعکس میشود و درنهایت منجر به بروز تخاصم میشود. جوزف کمبل میگوید: کسی دارای بهداشت روانی سالمی است که بتواند با اسطورههای خودش کنار بیاید. در بعد از انقلاب به دلیل تحقیر اسطورههای دینی در فضای قبلی تقویت آنها شروع شد.
شهسواری در ادامه توضیحات قیصری افزود: در نیمه دهه هفتاد مهر غلبه داستان بر شعر زده میشود و زمان غلبه رمان بر شعر است و بهترین نمونههای موفق رمان هم «من چراغها را خاموش میکنم» و «نیمه غایب» هستند و ادبیات زنان کل دهه هشتاد را تحت تاثیر خود قرار داد. اتفاق دیگری که خاص این دوران است و امتیاز مثبت ادبیات در دوران بعد از انقلاب است تولد ادبیات جنگ است. نکته مثبت ورود نهادهای موازی تربیت خواننده دینی است. این نهادها درواقع رمان را به داخل خانوادههای دین دار بردند و این کار نتیجهاش شد تربیت خواننده برای ادبیات دینی. ادبیات قبل از انقلاب در بهترین حالت آن ادبیات لاییکی بوده است و بسیاری ذات رمان را دین در تضاد میبینند در صورتیکه ذات رمان با ایدئولوژی در تضاد است نه با دین. و مثال آن هم تولستوی و داستایفسکیاند که در عین دینداری همیشه با کلیسا مشکل داشتهاند. در نهایت تربیت خواننده دینی باعث شد که نویسندگان این ادبیات خواننده داشته باشند.
مجید قیصری در انتهای بحث خود گفت: ادبیات جنگ نویسندگان جنگ خودش را هم تربیت کرد و همانطور که سرباز به جنگ رفت- و خودم هم یکی از آنها هستم-این واقعه هم باعث تربیت من نویسنده شد. ما تا قبل از دهه 80 نویسندهای از سمت طلاب نداشتیم اما با برنامهریزیهای مدرسه هنرهای اسلامی قم، تعدادی نویسنده از طلاب داریم که به شخصه به آنها خیلی امیدوارم. ما از زندگی روحانیت اطلاعی نداریم و این به نظرم از دستاوردهای انقلاب اسلامی است که باید در کنار افزایش تعداد نویسندگان و حضور زنان ذکر شود.
نویسنده «جشن همگانی» در پایان بحث خود گفت: در کنار اینها امیدوارم مدیریت ادبیات به دست متولیان فرهنگ بیفتد.
محمدحسن شهسواری در انتهای جلسه عنوان کرد: به رغم تمام این خیزشها مانند تولد ادبیات دینداری، پایداری و حضور زنان و ادبیات جنگ، ادبیات ما هر لحظه ممکن است بمیرد. مرگ ادبیاتمان از رگ گردن به ما نزدیکتر است. ادبیات روسیه با آن غولهای ادبی مرد و این مسالهای نیست که غیرممکن باشد. در مقابل با همان قاطعیت میگویم که ادبیات ما میتواند جهانی شود چون سینمای ما که هنری کمتر ریشهدار است، جهانی شده و اگر چه ادبیات ما در زندان زبان محصور است و کار سختی در رساندن آن به دنیا در پیش است اما به هر حال این امکان وجود دارد. البته سنگاندازی دولت در سینما نسبت به ادبیات کمتر است.
قیصری در انتهای جلسه به ذکر یکی دیگر از اقدامات مثبت بعد از انقلاب پرداخت و گفت: طرح گرنت که از ترجمه آثار ایرانی به زبانهای دیگر حمایت میکند از اتفاقات خوب است و جاده یک طرفه ارتباط ادبی ما با جهان در حال دوطرفه شدن است.
نظر شما