بشردوست در شعرهای این کتاب، به مفاهیم عشق، جدایی و جنگ نگاه متفاوتی داشته که حاصل آن شعرهایی بکر است که میتواند مخاطب را تا صفحه آخر کتاب با خود همراه کند.
در یکی از شعرهای کتاب میخوانیم: «من انسان خوبی هستم/ هر روز به موقع بیدار میشوم/ یاد گرفتهام برای شستن/ لباسهای رنگی را از لباسهای سفیدی جدا کنم/ - من جدا کردن را یاد گرفتهام -/ یاد گرفتهام خط اتوی مقنعه/ با خط اتوی شلوار فرق دارد/ - من فرق داشتن را باد گرفتهام -/ یک سیب پوسیده/ همهی سیبها را میپوساند / - من پوسیدن را یاد گرفتهام -/ یاد گرفتهام پیش از باز کردن در/ از چشمیاش نگاه کنم / مبادا تو باشی/ - من ترس را یاد گرفتهام -/ یاد گرفتهام/ یاد گرفتهام -/ پس من انسان خوبی هستم/ اما/ من ... من ... چطور بگویم ... من/ یک... نفر... را کشتهام/ نه کسی میداند/ نه کسی میشناسدش...»
شاعر مجموعه اعترافات در بعضی شعرهایش کوشیده با متنهای دیگر هنری از مجله آثار سینمایی و شخصیتهایی که در ذهن شاعر ماندهاند، رابطهای بینامتنی برقرار کند. نمونه آن شعر اول کتاب است که به ناظم حکمت تقدیم شده. اما به رغم مکالمه با شاعر ترک تبار، شعر ماهیت مستقل خود را حفظ میکند.
از نسرتن بشردوست پیش از این مجموعه شعر «لطفن به احترام این شعر بلند شوید» در انتشارات بوتیمار به چاپ رسیده بود.
نظر شما