نشست «بررسی و نقد آثار و افکار و کوششهای علمی و اجتماعی دکتر احسان نراقی» برگزار شد
تعبیر خوابهای روشنفکران از سوی جامعه شکل میگیرد
مقصود فراستخواه در نشست «بررسی و نقد آثار و افکار و کوششهای علمی و اجتماعی دکتر احسان نراقی» با بیان اینکه جامعه ایران در دهههای آغازین قرن اخیر دچار حس جهانزدگی و لامکانی شده بود، گفت: طبیعی است که در این جامعه پیشامدرن، گفتارهای نراقی از سوی روسای طبقات سنتی تصاحب شود.
فراستخواه، سخنران اصلی این نشست، در ابتدا به ارائهتصویری روشن از شرایط علمی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عصر ظهور اندیشمندی بهنام احسان نراقی در سالهای دهه 20 و 30 پرداخت و نحوه شکلگیری و سیر پیدایش «بومیگرایی» در ایران را بهاجمال تشریح کرد. وی ترسیم فضای حاکم بر آن دوران را با تشریح وضعیت ناموفق نهضت مشروطه و ناکامیهای آن آغاز کرد. سپس مداخله و لشکرکشی نیروهای نظامی دول خارجی به ایران و تاثیر آن بر شرایط سیاسی و اجتماعی کشور در دههی 30 را از نظر گذراند. دورانی که تغییر حدود هفت دولت در بازه زمانی یکساله با اعمال فشار و مذاکرات پشتپرده، گواه وضعیت آشفته آن است.
آغاز جنبش عظیم نوسازی در ایران با راهاندازی راهآهن، کارخانجات، دانشگاهها، ادارهها و... مسأله بعدی مورد اشاره فراستخواه بود. این استاد دانشگاه درباره سیر جنبش نوسازی در کشورمان گفت: روند جنبشی که در نیمه دوم آن بهنوعی خودکامگی گرایش پیدا کرد و این پروژه، برخلاف نیمه اول آن، دیگر چنگی به دل روشنفکران نمیزد. در این شرایط اقتدارگرایی معقول که منجر به توسعه شود، حاکم نبود و خودکامگی به طرق مختلف رواج داشت. این پروژه نوسازی نسبت به سنت یک رفتار سرکوبگرانه داشت و نتوانست با سنتهای جامعه همراهی داشته باشد.
سرکوب ساختارهای جمعیتی کشور و برخورد دلبخواهانه با ساختارهای اجتماعی، محور پایانی این بخش از صحبتهای فراستخواه بود. وی برای مثال به ایجاد اختلال در زندگی ایلات ایران و مهاجرت اجباری ایشان از سوی حاکمیت اشاره کرد و افزود: البته در این شرایط مردم بهشکلی ذوقزده شاهد نوسازی و حضور پدیدههای جدید عصر نو بودند و مقهورانه با دستاوردهای علمی و تکنولوژیک روبهرو شده بودند. در نتیجه جامعه آن روزگاران ایران، بهنوعی جهانزده شد و به حس لامکانی، زمینزدایی، مکانزدایی و تاریخزدایی دچار شد. در این شرایط است که بومیگرایی در بین روشنفکران بهعنوان نوعی گفتمان مفصلبندی و ارائه میشود.
این محقق و جامعهشناس، پیش از پرداختن به آرا، اندیشهها و زمینههای فعالیت احسان نراقی، چهار گروه از روشنفکران ایرانی را که به مسأله بومیگرایی پرداختهاند، مختصراً معرفی کرد: روشنفکران دینی چون بازرگان و شریعتی که به پیگیری پروژه علمگرایی و نوسازی در زمینههای دینی میپرداختند؛ روشنفکران حوزه آکادمیک که سرسلسله آنان فخرالدین شادمان بود و در ادامه، نراقی و حلقه فردید در این گروه قرار میگرفتند؛ روشنفکران حوزه عمومی همچون آلاحمد که در زمینه ادبیات، سیاست و... فعال بودند؛ روشنفکران حوزه چپ که با صورتبندی بومیگرایی در گفتمان چپ، در مبارزه با امپریالیسم مواضع بومیگرایانه داشتند و آرینپور نمونهی بارز این قسم از روشنفکران بود.
برنده «جایزه ترویج علم» در سال 1396 در ذیل این مقدمه و در معرفی فخرالدین شادمان افزود: شادمان در سال 1304 موفق به اخذ درجه دکتری حقوق از دانشگاه پاریس شد. در سال 1318 از دانشکده علوم اقتصادی و سیاسی دانشگاه لندن دکترای اقتصاد و در سال 1339 از کمبریج مدرک دکترا گرفت. او در حوزههای بیمه، نفت، راهاندازی فرهنگستان، وزارت دادگستری و اقتصاد و کشاورزی، سازمان برنامه و... مشغول به کار بود. کتاب «تسخیر تمدن فرنگی» شادمان روایتی است از بومیگرایی که تاکید دارد نمیبایست ما ابژه تمدن فرنگ بشویم و باید آن را تسخیر کنیم.
مقاله «تراژدی فرنگ» وی که در سال 1340 تالیف و منتشر شده است، در بحث بومیگرایی از اهمیت فراوانی برخوردار است. شادمان اهمیت شناخت غرب را تا حدی مهم میدانست که راهاندازی رشته «فرنگشناسی» در دانشگاههای کشور را الزامی میدانست و با این پیشنهاد تاکید داشت که ما نباید مفعولی برای فاعل شناسایی فرنگ باشیم.
وی در ادامه به همین سیاق به معرفی احمد فردید، فارغالتحصیل سوربن و هایدلبرگ آلمان، و حلقه او که شامل عنایت، شایگان، آشوری، نراقی، آلاحمد، امیرحسین جهانبگلو و... میشد، پرداخت و در معرفی جلال آلاحمد گفت: آلاحمد پس از پیوستن به حزب توده به حرکات دینی و اسلامی دل بست. وی به تشویق نراقی داستانهایش را بهسوی تصویرهای دراماتیک روستاها و شهرهای ایرانی سوق داد. او در این آثار نوعی ایدئولوژی مدرنیزاسیون دولتی را نقد میکند. در دهه چهل او غربزدگی را مینویسد.
فراستخواه در جمعبندی این بخش از سخنانش گفت: اگر به گفتارها و واکنشهای این افراد توجه میشد، مسیر نوسازی ایران تغییرات بسیاری پیدا میکرد و بهاحتمال فراوان گفتارهای انقلابی به این سرعت ظهور و بروز پیدا نمیکرد.
این نویسنده و استاد دانشگاه با ورود به بحث معرفی آثار و نظرات نراقی گفت: نراقی نوزده سال داشت که به اروپا رفت. در سال 1337 «مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی» را راهاندازی کرد و در دهه پنجاه ریاست مؤسسه «تحقیقات و برنامهریزی آموزش عالی» را بر عهده داشت. بررسی مسأله سانسور در ایران؛ برگزاری اجلاس کیفیت زندگی؛ مشارکت در راهاندازی «بنیاد مطالعه فرهنگها»؛ راهاندازی «مجمع گفتوگوی فرهنگها» و... از جمله اقدامات این روشنفکر و کنشگر ایرانی است؛ روشنفکری که در نهایت، در سال 1361 بهعنوان وابسته طاغوت به زندان افتاد.
این پژوهشگر در ادامه به زمینههای فکری نراقی اشاره کرد و گفت: بهلحاظ فکری ادامه افکار شادمان را در نراقی میبینیم. کتاب «آیندهنگری وضع جهان سوم در سال 2000» نوشته نراقی در دهه شصت است. او در این اثر چند دهه پیشتر به پیشبینی آینده مینشیند و سرمایهداری و سوسیالیسم را در مصرفزدگی و ماشینزدگی یکسان میبیند. تأثیر سوء فنسالاری و تکنوکراسی و عدم درک پیچیدگیهای سنتی در پروژه نوسازی را پیشبینی میکند و پیشبینی مهم او اینگونه است که وی گسترش گرایش به ایدئولوژیها و آرمانشهرهای دینی را اجتنابناپذیر میبیند. فرهنگ غربی را جهانشمول نمیداند و جهان چندفرهنگی را مطالبه میکند.
بهگفته فراستخواه، نراقی معتقد است ما در مواجهه با غرب دچار مقاطعهکاری شدهایم و بهدنبال این هستیم که راههای آسان توسعه در غرب را بهکار بگیریم و بدون بینش شرقی سراغ دانش غربی برویم. این در حال است که نراقی در دهههای پنجاه و شصت و هفتاد میلادی در جهان حضور پیدا کرد و در آن زیست و فهمید سرمایه و دانش نوعی قدرت است. او دانش برنامهریزی را نوعی قدرت میدانست که منجر به توسعه میشود. نراقی پیش از روشنفکران غربی در مورد وضعیت دوره مدرن مسأله و پرسش دارد و آن را به نقد میکشد بهطوری که بهجد میتوان گفت نراقی در مرزهای آگاهی زمانهاش حرکت میکرد و نوعی آوانگاردی و گفتار پیشرو در او دیده میشد و بههیچوجه از زمانهاش عقب نماند.
و اما پرسش اصلی از منظر فراستخواه این است که مشکل این کردار گفتمانی چیست؟ و در پاسخ میافزاید: گفتمان پهلوی و پروژه مدرنیزاسیونش نراقی را در رده دیگران دیده است و به بیانی قورتش داده است. همینطور ساختارهای علمی و پیشامدرن و پیشاعلمی جامعه، گفتارهای پسامدرن برایش قامض و پیچیده بود. بهطوریکه در اینجا شکاف نخبگان (نراقی) و جامعه را میبینیم زیرا آن چیزی که در جامعه ایران دیده میشود طبقات متوسط سنتی است که در این جامعه معیشتی گفتارهای نراقی در نقد مدرنیته و سرمایهداری مطرح میشود، و طبیعی است که روئسای این طبقات سنتی گفتار نراقی را تصاحب میکنند زیرا تعبیر خوابهای روشنفکران از سوی جامعه شکل میگیرد.
وی در پایان سخنانش اذعان داشت که بازنمایی اجتماعی گفتارهای نراقی بهشکل دیگری صورت گرفته و از سوی گروهی خاص مصادره به مطلوب شده است. نراقی بهانهای است که ما برگردیم به گفتارهای خودمان تا بدانیم تعبیر گفتارهای امروزمان چه نسبتی با جامعه برقرار میکند.
در پایان این نشست، محمدی، محقق و عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین، به جمعبندی مباحث طرحشده پرداخت و در سخنانی کوتاه افزود: در اینجا هم موضوع سیر حرکت واژگان در زبان از اهمیت ویژهای برخوردار است و تأمل بر سیر تطور واژگان در زبان و در بهکارگیری واژههایی چون: فرنگ، غرب، اروپا، تجدد، جهانذدگی و...راهگشاست. در این بین ما براساس شناخت خودمان از غرب با آن معامله میکنیم. در این موضوع، فاصله گرفتن روشنفکران از مفاهیم و وابستگیهای طبقاتی، دینی، اقتصادی و... مسأله است و باید پرسید که آیا چنین توانی در روشنفکران ایرانی معاصر وجود داشته است، یااینکه آنان در پارادایم مسلط قرار داشتند و توان خروج از آن را نداشتند و از اندیشهی درونپارادایمی برخوردار بودند.
پرداختن به علل مهاجرت روستائیان به شهرها و ساختار اجتماعی ایران در دهههای اولیه سده اخیر، و لزوم عبور از گفتمان روشنفکری و روآوردن به گفتمان دانشگاهی، بهدلیل کارنامه نامطلوب جریان روشنفکری در ایران، پایانبخش صحبتهای دکتر محمدی بود.
در پایان برخی از حضار و دانشجویان، به طرح سوالاتی از دکتر فراستخواه با نگاه عمدتا انتقادی پرداختند.
نظر شما