عصر پنجشنبه 31 خرداد کتابفروشی ساپرا با حضور مدیرعامل خانه کتاب و جمعی از اهالی قلم در سعادتآباد افتتاح شد.
در حالی که چند وقتی است خبر تغییر کاربری یا بسته شدن کتابفروشیها خاطر اهل قلم و کتابخوانان را مکدر ساخته، افتتاح یک کتابفروشی زیبا و آبرومند میتواند مرهمی باشد هم بر دل اهل کتاب هم دریچهای تازه به مردم شهر. مردمی که به دیدن تابلوهای اغذیه فروشی و فست فود بدجوری عادت کردهاند.
از امروز به بعد اهالی محله سعادتآباد، حوالی سرو شرقی در نبش خیابان شاهد یک تابلو با عنوانی به غیر از عناوین خوراکی و خدماتیاند، تابلویی در نبش خیابان مجد به نام کتابفروشی ساپرا.
برای دیدن این کتابفروشی تازه ذوق و شوق زیادی داشتم. کتابفروشی در نبش خیابان بود و دید خوبی داشت تقریبا هر کسی از آن خیابان عریض و پرتردد میگذشت، چشمش به تابلو کتابفروشی میافتاد. مقابل محوطه کوچکی که جلوی کتابفروشی بود حلقه بادکنکی گذاشته و دورتادور آن محوطه سنگفرش شده را صندلیهای سفید چیده بودند. داخل کتابفروشی نزدیک پیشخان پر از گل و گلدانهایی بود که اهل فرهنگ و کتابخوانان به مناسبت افتتاح فروشگاه آورده بودند. کتابها، لوازم التحریر و کلی خرت و پرت کوچک و زیبا مربوط به کتاب در قفسهها مرتب و منظم کنار هم چیده شده بودند.
جزو اولین کسانی بودم که همراه عکاس خبرگزاری به کتابفروشی آمدیم. کمی بعد از ما نیکنام حسینیپور؛ مدیرعامل موسسه خانه کتاب وارد کتابفروشی شد. حسینیپور برای کتابفروشیها ارزش خاصی قائل است. در طرح عیدانه هم مشتاقانه به کتابفروشیها سر میزد و از فروش کتابها و استقبال مردم میپرسید. از او درباره کارکردی که یک کتابفروشی در یک محله و شهر میتواند داشته باشد، میپرسم و او مانند همیشه که بحث کتاب میشود مشتاقانه پاسخ میدهد: کتابفروشیها دریچههای تنفسی شهر هستند. در شهری که رقابتهای سنگینی برای ساخت ساختمانهای بلندمرتبه از سیمان و سنگ است، کسانی که همت میکنند و به تاسیس کتابفروشی می پردازند به آگاهیبخشی مردم کمک میکنند.
وی ادامه داد: این کارها عشق و اراده و ایمان میخواهد و خوشبختانه کسانی هستند که در حوزه فرهنگ و کتابخوانی سرمایهگذاری میکنند و فرصت خوبی است که ما و نهادهای تاثیرگذار زیرساختها را فراهم کنیم تا مردم بیشتر رغبت پیدا کنند به تاسیس کتابفروشی تا فست فود و سوپرمارکت. امیدوارم که سوپرمارکت کتاب در شهر گسترش پیدا کند. اگر کتاب در دسترس مردم باشد مردم کتاب میخرند و مطالعه میکنند. طرحهای فصلی که اجرا کردیم گویای این مطلب است. در گزارش های مربوط به طرحهای فصلی مشاهده کردم در استانها و شهرهایی که کتابفروشی بیشتری وجود دارد، بیشترین یارانه مصرف شده است و این نشان میدهد که رابطه تنگاتنگی بین کتابفروشی و کتاب خریدن و کتاب خواندن وجود دارد.
مدیرعامل خانه کتاب درباره تعطیلی و تغییر کاربری برخی از کتابفروشیهای سطح شهر که قدمت زیادی هم داشتند اظهار تاسف کرد و گفت: تعطیل شدن کتابفروشیها در سطح شهر موضوعی نگرانکننده است. مانند تغییر شکلی که در خیابان انقلاب در حال رخ دادن بود و به دلیل سابقه تاریخی که این خیابان در فروش کتاب دارد، کتابفروشی های آنجا در حقیقت جزئی از هویت آن خیابان را تشکیل میدهند. ما سعی کردیم با شهرداری تهران و شهرداریهای مناطق 11 و 12 زمینهای را فراهم کنیم تا کتابفروشها فرصتهای بهتری برای عرضه کتابهایشان داشته باشند.
وی اضافه کرد: بحث دیگری که در این خیابان مطرح بود، قاچاق کتاب است که ما امیدواریم بتوانیم قاچاق کتاب را در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری نهادهای انتظامی و اتحادیه ناشران و رئیس کارگروه، آقای آموزگار این کار را به سرانجام برسانیم تا نویسندگان انگیزه بیشتری برای خلق اثر داشته باشند و از سویی دیگر کتابفروش و ناشر و به همین شکل این زنجیره نشر با هم باشد تا روزبه روز مستحکمتر شود.
کتابفروشی رفتهرفته شلوغتر میشود. مترجمان و نویسندگان زیادی داخل هستند. کسانی مانند، سپیده رضوی، احمدی لاری که از پیشکسوتان در عرصه نقدهای سینمایی است، مهدی حجوانی،حسن محمودی، شبنم سمیعیان، محبوبه نجفخانی، شقایق قندهاری، گلاره جمشیدی و الهام صداقتی.
مدیر کتابفروشی ساپرا تمام مدت با روی باز نزدیک در ورودی کتابفروشی ایستاده بود و به تمام مهمانان خوشامد میگفت. از انگیزه و هدفش برای افتتاح یک کتابفروشی به جای فستفود و کافه میپرسم و او جواب می دهد: از هر کسی بپرسید که یک فروشگاه را چه کار کنم ممکن است در صد انتخاب اولش هم کتابفروشی نباشد. ما که در حوزه فرهنگ هستیم باید تلاش کنیم و دست به دست هم بدهیم تا کتابفروشیها را حفظ کنیم. در این محلی که کتابفروشی را افتتاح کردهایم با استقبال مردم مواجه شدهایم و وقتی که میگویند از اینکه به جای فستفود کتابفروشی به راه افتاده، خوشحالند. خستگی از تنمان در میرود.
ایرج پاکرو
پاکرو درباره فواید کتابفروشی برای ناشران میگوید: با توجه به اینکه ما ناشر هستیم باید گردش کار درستی در زنجیره به وجود بیاوریم یکی از اشکالات نشر این است که حلقههای به هم پیوستهای که بتواند به پویایی نشر کمک کند، کمتر وجود دارد و آن بحث فروش کتاب است. هرچه تعداد کتابفروشیها بیشتر باشد ناشران بیشتری از این چرخه معیوب و ورشکستگی نجات مییابند. وقتی یک ناشر کتابفروشی داشته باشد میتواند روی کتاب های خود برنامهریزی بهتری انجام بدهد و به دوستان ناشر دیگر که کتابش را در فروشگاه به امانت گرفته فیدبکهای بهتری بدهد. باید کمک کنیم تا کتابفروشیها هر روز تعدادشان بیشتر شود و امیدوارم که خانواده نشر و سازمانهای مرتبط هم حامی این امر باشند.
شیوا مقانلو هم به کمک ایرج پاکرو آمده و مشغول خوشامدگویی و گپوگفت دوستانه با مهمانان است، مهمانانی که همهشان مترجم و نویسنده و به قولی اهل قلماند.
مقانلو درباره انتشارات ساپرا و مسئولیت خود در این انتشارات میگوید: من به عنوان دبیر بخش ترجمه کتابهای ساپرا فعالیت میکنم و مشاور طرح و برنامه این انتشارات هم هستم. در نمایشگاه پاریس اتفاقات خوبی برای این نشر افتاد و کتابهایی خریده و قراردادهایی بسته شد. تمرکز ما خرید کپیرایت است و تا به حال از چند نویسنده عربی و همچنین از کشورهای ترکیه و کره جنوبی موفق به خرید کپیرایت اثر شدهایم.
شیوا مقانلو
مقانلو درباره افتتاح یک کتابفروشی در محلی که خیابانهایش مملو از فستفود و مرکز خرید است میگوید: از نشانههای استاندارد زندگی فرهنگی سرانه مطالعه، تعداد کتابفروشی و تعداد سالن سینما برای هر نفر است. متاسفانه کتابفروشی از سالن سینما هم عقبتر است. فکر میکنم همانقدر که به کتابفروشیهای بزرگ نظیر باغ کتاب نیازمندیم به کتابفروشیهای محلی هم احتیاج داریم. چراکه اینها کاربردهای خاص خودشان را دارند. این مساله درباره سالن سینما هم صادق است. هر محلهای باید یک پاتوق فرهنگی داشته باشد تا مردم احساس امنیت کنند. آن امنیتی را که مردم در کتابفروشیهای محله احساس میکنند در هیچ فروشگاه دیگری حس نمیکنند. از روزی که این کتابفروشی افتتاح شده شاهد بازخوردهای خوبی در همه ردههای سنی بودهایم و امیدوارم که چراغ این کتابفروشی روشن بماند.
هوشنگ مرادی کرمانی از آخرین مهمانانی است که پا به کتابفروشی می گذارد. روی کاناپه کتابفروشی مینشیند و کتابهایش را برای اولین مشتریان این کتابفروشی امضا میکند.
کتابفروشی خیلی شلوغ شده و رفت و آمد میان قفسهها کمی سخت است. چشم من به در و دیوار کتابفروشی است. نگاهم مدام از روی چهره آدمها پرواز میکند و روی کتابها فرود میآید. دور تا دور دیوارهای کتابفروشی لوازمتحریر چیدهاند. چندتایی مداد برای خودم و باقی خبرنگارهای کتاب میخرم. تعدادی از کتابهایی که هفته پیش معرفی کردهایم را در قفسهها میبینم. عکاس اشاره میکند که کارش تمام شده و باید برویم. یکی از خودکارهای آبی را از قفسه کنار دیوار برمیدارم و روی کاغذی که برای امتحان رنگ جوهر آنجا گذاشتهاند، مینویسم؛ کتابفروشی ساپرا تولدت مبارک.
نظرات