چهار دهه پس از معرفی گربه از خود راضی و عشق لازانیای جیم دیویس، گارفیلد هر روز توسط ۲۰۰ میلیون نفر خوانده میشود. جیم دیویس درباره دنبال کردن بهترین جوکها و اجتناب از سیاست میگوید.
پیش از آنکه گارفیلد چاپ شود، دیویس به عنوان دستیار کارتونیست کار میکرد و ایدهاش برای یک داستان مصور درباره یک حشره را قیمت میکرد که موفقیتآمیز نبود.
دیویس به یاد میآورد: «اتحادیه روزنامهها در طول سال دهها هزار کار از کارتونیستهای امیدوار دریافت میکرد و تنها یک یا دو تا را قبول میکرد.» اما سرانجام یک سردبیر اتحادیه به او گفت «شوخیهایت فوقالعادهاند، اما حشره... هیچکس نمیتواند با حشرات ارتباط برقرار کند.» و دیویس به فکر یک رویکرد زیرکانه میافتد: «نگاهی طولانی و عمیق به کمیکها کردم. سگها هم به نظرم خوب بودند، اما گربه نه.»
گارفیلد که نامش از نام پدربزرگ دیویس، جیمز گارفیلد دیویس گرفته شده، ترکیبی از یک دوجین گربه ولگردی است که در مزرعه دوران کودکی او زندگی میکردند. دیویس داستان مصورش را در طول یک سال توسعه داد، مجموعهای از کاراکترهای متمایز را خلق کرد تا با گربه تنبلش ارتباط برقرار کنند: صاحب هالویش، جان، سگ بازیگوش و بیعقل، اُدی، دامپزشک گارفیلد، لیز و بچه گربهای به نام نرمل. این داستان مصور توسط شیکاگو سان-تایمز انتخاب شد و کمی بعد حذف شد. اما خوانندگان روزنامه را با بیش از هزار و ۳۰۰ تماس تلفنی و نامه بمباران کردند و خواهان بازگشت گارفیلد شدند که روزنامه به سرعت به خواسته آنها تن در داد.
درنتیجه دیویس کارش را رها کرد و تماما به گارفیلد پرداخت و علیرغم اولین چک پرداختیاش که حدود ۳۸ دلار برای یک ماه بود، اعتماد به نفسی پولادین را به نمایش گذاشت. تا سال ۱۹۸۳ هزار روزنامه گارفیلد را منتشر میکردند و تا سال ۲۰۰۲ رکورد جهانی گینس را برای گستردهترین داستان مصور کمیک در جهان در دو هزار و ۵۷۰ روزنامه با حدود ۲۰۰ میلیون خواننده در روز ثبت کرد. کتابهای پرفروش گارفیلد، سریالهای تلویزیونی، فیلمها، عروسکها، لباسها و ماگهای آن بیشمارند. حتی یک فیلم موزیکال هم برای آن ساخته شده است.
دیویس در ۷۲ سالگی هنوز داستانهای مصورش را مینویسد و طرحریزی میکند، اگرچه حالا دیگر یک تیم آنها را کامل میکند. او مینشیند و گارفیلد را تصور میکند «او را به بالای درخت میفرستم، پشت پنجره مینشانم، به اردو میفرستم و بعد منتظر میمانم تا یک کار جالب بکند و آن را در سه قاب پیاده میکنم.»
خود گارفیلد هم در طول دههها تغییر کرده، چیزی که دیویس «تکامل داروینی» مینامد. امروز چشمان و دهان او بزرگتر و بدنش کمی کوچکتر شده است. چارلز شولتس، خالق «بادام زمینیها» کمک کرد که گارفیلد از چهار پنجه به دو پنجهای تبدیل شود، او به دیویس توصیه کرد که گارفیلد باید مثل اسنوپی وقتی میایستد پاهایش حذف شود.
دیویس میگوید: «ذات طنز هم در کارهای گارفیلد تغییر کرده. دو-سه سال اول تمام شوخیهای مشهود گربهای را به کار بردم. حالا میتوانم از این واقعیت سواستفاده کنم که مردم او را میشناسند و با او خودمانیترند. شما همیشه انتظار داشتید که اسنوپی روی خانه سگ دراز بکشد، یا چارلی براون دلش برای فوتبال تنگ شود. چیزهای مشخصی وجود دارند که شما را گرم میکنند که در تمام طول زندگیتان به همان شکل اتفاق میافتند، مثل تعریف کردن چندباره یک جوک قدیمی. برای برخی از ما، تنها بامزهتر میشود.»
دیویس میگوید فهمیده وقتی مردم به گارفیلد میخندند، دارند خودشان را تصدیق میکنند. «در زمانهای زندگی میکنیم که برای پرخوری، پرخوابی و ورزش نکردن احساس گناه میکنیم. گارفیلد نه تنها تمام این کارها را میکند، بلکه هیچ مشکلی هم با هیچکدام ندارد. فکر میکنم به طریقی احساس گناهمان را از بین میبرد. گارفیلد خویشتنِ دیگر همه ماست.»
این کارتونیست همیشه مراقب بوده که از تفاسیر اجتماعی و سیاسی در داستانهای مصورش اجتناب کند. او میگوید: «من آگاهانه از سیاست دوری میکنم، چون در بقیه جاهای روزنامه پیدا میشود. آنها بهتر از من با سیاست برخورد میکنند. من با چیزهای بسیار پایهای سر و کار دارم؛ خوردن و خوابیدن. و پیشبینی میکنم که ۴۰ سال پس از این هم مردم هنوز بخورند و بخوابند. آیا ۴۰ سال دیگر هنوز بحث بر سر خلع سلاح هستهای کره شمالی است؟ شک دارم. و نکته اینجاست که من احساس وظیفه میکنم که مقیاسها را متعادل کنم. با پرداختن به آنچه در اقتصاد و سیاست میگذرد، بسیار مزخرف و افسردهکننده خواهد شد. هدف کمیک باز کردن اخمهاست. انگار که بگویی هی، بیا کمتر خودمان را جدی بگیریم.»
او دوست دارد ببیند گارفیلد ادامه پیدا میکند، حتی اگر مدادش را زمین بگذارد. «دوست دارم تا وقتی که چیزی برای عرضه دارم آن را ادامه بدهم، تا وقتی که یک نفر به شانهام بزند و بگوید «جیم، دیگر بامزه نیستی، تمامش کن». نمیتوانم باور کنم ۴۰ سال شده، انگار به اندازه یک بشکن زدن گذشته.»
نظر شما