شاعرانِ فراموشی
این خاصیت جرقههاست؛ اینکه بهیکباره و خیرهکننده برمیافروزند و به همان ناگهانی نیز خاموش میشوند؛ آنقدر کیفیت این نور و تاریکی بالاست که گویی از ابتدا هیچ یک نبودهاند. در ادبیات، بارها شاهد ظهور جرقهها بودهایم. شاعرانی و نویسندگانی که با اولین یا دوین اثرشان، همه نگاهها را به خودشان معطوف کردهاند و همان اثر، برای همیشه معرف کارنامه آنها باقی مانده است. بین شاعران معاصر و البته جوانترها، بارها چنین وضعی را تجربه کردهایم. سوم خردادماه در روزنامه جام جم با یکی از درخشانترین این موارد گفتوگویی انجام شد؛ بهزاد زرینپور، شاعر کتاب "ای کاش آفتاب از چهارسو بتابد" با آن شعر درخشانِ "خرمشهر و تابوتهای بی در و پیکر" که پس از انتشار این کتاب تحسینشده، تا مدتها کتاب دیگری منتشر نکرد و با همان اثر در خاطر علاقهمندان به شعر باقی ماند. پیش و پس از او نیز نمونهها بسیارند. از هوتن نجات، نابغهای که در دهه چهل به شعر فارسی شوک وارد کرد و خاموش شد و تا همین امروز و خیل شاعرانی که میآیند و سریع میروند. به نظر میرسد در جامعهای که شمارگان کتابهای شعر به سیصدنسخه تنزل یافته است، سخن از جرقهها و انتظار از شاعران برای پیگیری و مداومت در نوشتن و انتشار شعر، خود محل تردید است.
قصههایی که جا ماند
این فهرست ده تایی را از نظر بگذرانید: "آنا سویل" خالق "زیبای مشکی"، "ادگار آلن پو" که "سرگذشت آرتور گوردون پایم، اهل نانتوکت" را نوشت، "امیلی برونته" نویسنده "بلندی های بادگیر"، "اسکار وایلد" با "تصویر دوریانگری"اش، "مارگارت میچل" با "بربادرفته"، "رالف الیسون" خالق "مرد نامریی"، "بوریس پاسترناک" که با "دکتر ژیواگو"یش غوغا کرد، "هارپر لی" با "کشتن مرغ مقلد" که بحثش رفت، "آرونداتی روی" که "خدای چیزهای کوچک" را نوشت و تازهترین نمونه برای علاقهمندان رمانهای خارجی در ایران، "جان کندی تول" که تنها "اتحادیه ابلهان" را نوشت و تحسین همگان را برانگیخت. این ده کتاب اغلب تنها اثر نویسندگان بودهاند یا دست کم نویسندگان این کتابها، تنها به خاطر نوشتن این کتابهاست که به خاطر آورده میشوند.
در ایران نیز میتوان فهرستی از اینگونه نویسندگان ترتیب داد. دست کم به چند مورد که بسیار پرفروش هم شدند میتوان اشاره کرد.
با اینکه یکی دو سالی است تب خواندن و جایزهدادن و هدیهگرفتن کتاب "دا" فروکش کرده، اما کمتر کسی است که از یاد برده باشد، این کتاب چه غوغایی بین سالهای 1388 تا 1392 به راه انداخت. در این چهارسال این اثر داستانی بیش از 150بار تجدید چاپ شد تا چهارمیلوننسخه از آن توزیع شده باشد. نکتهای در این میان اما مغفول مانده است؛ با اینکه رسانهها اغلب به سیدهزهرا حسینی به عنوان راوی خاطرات کتاب "دا" پرداختهاند و حتی وقتی مجله تایم خواسته به این کتاب پرفروش بپردازد، با او مصاحبه کرده است، اما در واقع کسی که این خاطرات را به شکل اثری داستانی درآورده، سیدهاعظم حسینی است. او را میتوان نویسنده این کتاب دانست و سیدهزهرا حسینی را ایدهپرداز آن. پس از سال 1387 که "دا" منتشر میشود، از حسینیها خبری نیست. اگرچه از راوی خاطرات "دا" نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که به موفقیت خود ادامه میداده چرا که او صرفا راوی خاطرات خود بوده و حدیث نفس کرده و ادعایی هم در نویسندگی ندارد، اما وقتی حسینیِ دیگر به عنوان نویسنده این کتاب، عنوان پرفروشترین کتاب سال 1388 را به خود اختصاص میدهد و چندین و چند جایزه مثل کتاب سال 88، جایزه جلال آل احمد، جایزه کتاب سال دفاع مقدس و... را از آن خود میکند، چرا دیگر از او خبری نیست؛ کتابی که بیش از 160بار تجدیدچاپ شده و شاید نزدیک به پنج میلیوننسخه توزیع شده باشد، چرا نویسندهاش را به نوشتن آثاری دیگر ترغیب نکرده است؟
پس از "دا"، میتوان از کتاب "نورالدین پسر ایران" نام برد که نزدیک به 70بار چاپ شده است. این کتاب نیز ساختاری مشابه با "دا" دارد؛ خاطرات مربوط به نورالدین عافی است که به قلم معصومه سپهری به اثری داستانی درامده است. از سپهری نیز پس از حسینی، خبری نیست. اما در این میان به کتاب "پایی که جا ماند" هم اشاره کرد که نزدیک به 60بار چاپ شده است؛ نویسنده، سیدناصر حسینپور است و او نیز به مانند دو نویسنده زن دیگر، به سان جرقهای خاموش شده است. جالب است که هر سه کتاب را انتشارات "سوره مهر" منتشر کرده است؛ ناشری که خوب بلد است چهطور، کتابی را در مارکتینگ ایرانی پرفروش کند، اما از آنجا که صرفا مجری و منتشرکننده آثار ارائهشده از سوی حوزه هنری است، پاسخ و تعهدی در قبال کیفیت کتابها از یکسو و سرنوشت نویسندگان آنها ندارد.
سه عامل سکوت
یک رواندرمانگر که همواره دیدگاههای روانشناختیاش درباره هنر و ادبیات را اینجا و آنجا خواندهایم، دلایل بروز چنین وضعی را در سه قسمت، فهرستبندی میکند. کوروش ساسانی معتقد است: "اولین و مهمترین دلیل برای این که چرا خالقان آثار ادبی، پس از انتشار اثری موفق از خود دچار سکوت و تعلل در نوشتن و انتشار آثار بعدی میشوند، نوعی از کمالگرایی است؛ حاصل زحمات یک نویسنده، چه مورد توجه قرار بگیرد و چه نگیرد دچار تبعاتی است. مثلاً اگر اثری از او مورد توجه قرار بگیرد، نویسنده در چرخهای کمالگرایانه گرفتار میشود و میخواهد اثر بعدیاش نیز موفق باشد. با خود مرور میکند که آیا اثر بعدی نیز به همین کیفیت خواهد بود؟ او در حین نوشتن دچار وسواس و نگرانی میشود که آیا مخاطب توجه پیشین را به این اثر نیز خواهد داشت؟" ساسانی به جام جم میگوید: "دلیل دوم را باید بر مبنای بازخورد اثر موفق به بررسی نشست؛ این اتفاق از سویی برای نویسندههایی هم میافتد که هنگام تولید و انتشار اثرشان، مورد توجه قرار نمیگیرند هر چند اگر سالها بعد به آنها توجه شود. مثلاً غزاله علیزاده را در نظر بگیرید که در زمانه خودش چندان مورد توجه قرار نگرفت".
او پس از اشاره به غزاله علیزاده به عنوان نویسنده رمان برجسته "خانه ادریسیها" که بیشتر پس از مرگش به او توجه شد، در توضیح دلیل سوم به گفتهای از رضا قاسمی، دیگر رماننویس ایرانی که میگوید "نوشتن فرآیند جانکاهی است" اشاره میکند و میافزاید: "نویسنده وقتی به فرآیند نوشتن و مرارتهای آن فکر میکند و به انرژی مضاعفی که دیگربار باید صرف کند، دچار تعلل میشود و دست به عصا راه میرود". به گفته این رواندرمانگر مجموعه این سه دلیل را از زوایای مختلف میتوان به عنوان عوامل بروز چنین وضعی برای نویسندگان و شاعران موفق در نظر آورد.
نظر شما